مَنـبـ؏پروفـٰایلهاے #ست دُختَرونهہڪیوت🥺💜!"
پروفـٰایلِدُختـَرونهہفیڪبـزارهمهہرودیوونهہڪن😭😂♥️!
🥺🌸→https://eitaa.com/joinchat/2151154009C4b7a2c5cfb
عڪسـٰاےِخـٰاصواسـہدُختراےِخـٰاصِایتـٰایۍ🧚♀💜 .
🥺🌻→https://eitaa.com/joinchat/2151154009C4b7a2c5cfb
میخواےرازِKᕼᗩᖴᗩᑎبودنوبهتبگم😻🧚♀.
🥺✨→https://eitaa.com/joinchat/2151154009C4b7a2c5cfb
منبهہشخصهہعاشققِپستـٰاےِعـٰاشقونهہاششدم🥺🙈🫀.
#بیـٰادُخترجانپستـٰاشمثمورفینِ🙊♥️ .
تنها کانالی که خودسازی رو با زبون شیرین شروع کرده...❤️
خودسازی👀+_دینداریلذتبخش😎
https://eitaa.com/joinchat/3213754736C7e9ef8302f
کانال آقا رو خالی نزار☺️
آقا امام زمان منتظرته🥺
https://eitaa.com/joinchat/3213754736C7e9ef8302f
اگر تو هم نمیخوای دلیل اشک های آقا باشی بزن رو لینک😞✋🏻
ڪاناݪۍ زهـرایۍ بـا مدیریت یه دختر دهههشتادی دغدغـه مند:)
https://eitaa.com/joinchat/1762787545C328243bf1a
تجمع ساندیس خورای مملکت . 😂😌 .
#منتظرتونهستیم👀💕
💢قرار بود جریمه بشم ، رئیس اون قسمت متنی رو داد بهم که بنویسم وقتی برگه رو بهش دادم تعجب کرد .......
😳😳😳😳😳😳😳😳😳
اگه میخوای ادامه شو بدونی
زوووووود بزن روی لینک👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3505193234C59391ca531
👌👌این داستان نیست واقعیه
شروع تبـادلات پـر جذب یـاس✨🌸
ادتـب ڪانال تون میـشم
آمار تون+200🌨
ڪانالـتون مذهبۍ درسۍ یا گاندویۍ باشـہ🍀
براۍ اطلاعـات بیشتـرو دیدن جذب هـا عضـو اینـفوتبادلات یـاس بشیـد🪐💦
https://eitaa.com/joinchat/166920416Cc502712b28
آیـدی براۍ شرڪت در تبـادلات☂
@CUKWHK
اینتیپحقُالناسهآقااااحقالناسهههه😂🚶🏻♂
_
_
_
_منشنیدمکهسرعشآقبهزانویشماست
_ازآنروزسرممیلبریدندارد
_https://eitaa.com/joinchat/1081999446Cc224e9158d
منبعازاینجورعکسا....😂🔌
نیایازدستترفته
ازمنگفتنبود
اینملینکش😂🧃
https://eitaa.com/joinchat/1081999446Cc224e9158d
جمعِساندیسخورا😂🧃
🙂♥️﷽
و خـدا گفت تو ریحـانهے خلقـت منے...☁️
سلام بانو جان😉
این کانال براے شما تشکیل شده🍃
ما تلاش میکنیم که کانالی به سلیقهی شما درست کنیم
کپی : حلالت رفیق واسه هر پست ۳ صلوات ✨
بمونے برامون 📿
@Amzmhta 🍓
شهیدی که کارنامه دختر خود را امضا کرد
زهرا صالحی دختر شهید سید مجتبی صالحی می گوید :سال ۶۲ کلاس اول راهنمایی بودم. یک هفته از شهادت پدرم گذشته بود. در زادگاه پدرم شهر خوانسار برای او مراسم گرفته بودند بنابراین مادر و برادرم هم در خانه نبودند و من باید به مدرسه می رفتم. وقتی وارد مدرسه شدم دیدم که برای تجلیل از پدرم مراسم تدارک دیده اند. پس از مراسم راهی کلاس شدم خانم ناظم از راه رسید و برنامه امتحانی اثلث دوم را به من داد .در غیاب من همه بچه ها برنامه امتحانی شان را گرفته بودند و فقط من مانده بودم. ناظم از من خواست که حتماً اولیای آن را امضا کنند و فردا ببرم مدرسه. به این فکر فرو رفتم که چه کسی آن را برایم امضا کند؟ وقتی به خانه رسیدم چیزی خوردم و خوابم برد.
برای خواندن ادامه داستان به کانال ما بپیوندید
https://eitaa.com/joinchat/1918173481C0717dbe7eb
کپی بنر حرام است
https://eitaa.com/joinchat/1918173481C0717dbe7eb
اگر عضو شید متشکر میشم ازتون بزرگوار
https://eitaa.com/joinchat/1918173481C0717dbe7eb
#بچه_مذهبیا