eitaa logo
♡✿כڂٺــࢪٵن زێنـݕـے✿♡
471 دنبال‌کننده
15.3هزار عکس
1.6هزار ویدیو
166 فایل
﷽ 🌻כڂٺــــࢪٵن زێنݕێ🌻 💕ڂۅݜ ٵݦــــכے ݕٵنۅ ڄٵنـــــ🧕 ٺۅݪכ ڪٵنٵݪݦۅטּ ۱۴۰۰/۷/۲۲🎂 ڪݐے ݕٵڐڪࢪ صݪۅٵٺــــــ✔ نٵݜنٵس سنڄٵڨہ🙃 🚫ۅࢪۅכ ٵڨٵێٵن ݦݦنۅع(ۅڱࢪنہ ࢪێݐ!)🚫 🌸ٵࢪٺݕٵط ݕٵ ݦٵ🌸 @your_girl88 ݜࢪۅطـــــ @gfjvxh💜 800___________✈_________900
مشاهده در ایتا
دانلود
برات یه کانال آوردم پر از فعالیت😍 حالا فعالیت هاش چیا هستن☺️ پروفایل دخترونه جدید مذهبی خوشگل🦋 چالش های زیاد 😉 رمان💕 کلیپ ها ی دخترونه🧕👮🏻‍♀ کلیپ های نظامی🏴🇮🇷 چنل شون؛@BESIKI ،@BESIKI،@BESIKI،@BESIKI،@BESIKI
هدایت شده از  مثل هانیه 🌱
28.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اینجا ایستگاه عاشقیست ❤ ⚡️کولاک گروه دانشجویی «مثل هانیه» در دهه فجر امسال در متروى تهران این ۶ دقیقه پر از عشق را از دست ندهید💞 ✨اینجا عشق رد و بدل میشود✨ 💕واقعیت های باورنکردنی مترو💕 ✅برای دیدن کلیپهای بیشتر وارد کانال شوید👇 🆔️ https://eitaa.com/joinchat/2196177079C8c0a08e6b5
آموزش نمازشب:تعدادرکعت ها نمازشب يازده‌ ركعت است:چهارتادو ركعت(مثل نمازصبح)به نيت نمازشب و يك نمازدوركعتی به نيت نمازشَفْعْ ويك نمازيك ركعتي به نيت نمازوَتْر نيت نماز شب:دوركعت نمازشب مي‌خوانم قُربة اِلي الله ركعت اول نمازشب:يك بارسوره حمد+ يك بارسوره قل هوالله احد+ركوع+ سجود ركعت دوم نماز شب:يك بارسوره حمد+ يك بارسوره قل هوالله احد+قنوت+ ركوع+سجود+تشهد+سلام (نمازشبي كه درقست بالاآمده را چهاربارتكرار كنيدكه جمعاًهشت ركعت نمازشب مي‌شود). نماز شفع:دورکعت است؛نيت نمازشفع دوركعت نمازشَفْعْ مي‌خوانم قُربة اِلي الله ركعت اول نمازشفع:يك بارسوره حمد+يك بارسوره قل هو‌الله احد+يك بارسوره‌قل‌اعوذبرب‌الناس+ركوع+سجود ركعت دوم:يك بارسوره حمد+يك بار سوره قل‌ هوالله احد+يك بارسوره قل اعوذبرب‌الفلق+قنوت+ركوع+سجود+تشهد+سلام نمازوتر.نمازوتریک رکعت است؛نيت يك ركعت نمازوَتْرمي‌خوانم قُربة اِلي الله رکعت نمازوتريك بارسوره حمد+۳بار سوره قل هو الله احد+يك بارسوره قل اعوذبرب الفلق+يك بارسوره قل اعوذبرب الناس قنوت نمازوتر:خواندن كامل قنوت+ درحاليكه دستهايتان درحالت قنوت است(باانگشتان دست راست ياباتسبيح)چهل باربگوييد(اَللّهُمَّ اِغْفِرلِلْمومِنينَ وَاَلْمومِناتْ وَاَلْمُسلِمينَ وَاَلْمُسلِماتْ)بعدازآن‌هفتادباربگوييد(اَسْتَغْفِرُاللهَ رَبي وَاَتُوبُ اِلَيه)سپس هفت باربگوييد(هذامَقامُ الْعائِذِبِكَ مِنَ اَلْنار)سپس۳۰۰مرتبه‌بگوييد(اَلْعَفو)«ببخش»+وسپس يك باربگوييد(رَبّ اغْفِرْلى وَارْحَمْنى وَتُبْ عَلىََّ اِنَّكَ اَنْتَ التّوابُ اَلْغَفُورُالرّحيم+ركوع+سجد+تشهد+سلام+(پايان‌نماز)+تسبيحات‌حضرت‌فاطمة زهرا(س)تمام
من با عزیز بزرگ شده بودم و آنقدر سر پدر و مادر شلوغ بود کھ خودبھخود حوالھ بھ عزیز داده میشدم. آنقدر کھ وقتی اولینبار زبانم بھ گفتن کلمھ «مامان» باز شد، عزیز را خطاب کردم و آقاجون را ھم «بابا». آنھا ھم نھ مثل پدر و مادر، کھ بیشتر از پدر و مادر ھرچھ داشتند بھ پایم .ریختند و من شدم تک دردانھی خانھشان عکسھای مراسم عمو و زن عمو را رد میکنم کھ نبینمشان. تلخترین عکسھای آلبومند. من کھ .ھنوز یک سالم نشده، در آغوش مادرم و چیزی از وقایع اطرافم نمیدانم در عکسھای خانواده مادری اما خندهھا ھنوز ھمانقدر واقعیاند. آلبوم پر است از عکس تولدھا و مسافرتھا. خیلی از عکسھا در آلمان ثبت شدهاند. عکسھای من در آغوش پدربزرگ و مادربزرگ آلمان نشینم و تمایز شاخصم با آنھا؛ مخصوصاً کھ ھمھ بور و چشمرنگیاند و چشم و ابروی من بھ طرز عجیبی شدیداً مشکی! ارمیا ھم اینجاست؛ از اولین تصاویرش کنار گھواره من تا بازیھای کودکانھمان با آرسینھ. ارمیا بیشتر از برادر، دوست بود. برخوردش برعکس سایر پسر بچھھا آنقدر آرام و معقول بود کھ حتی در دل عزیز جا باز کرد و اجازه داشت بیاید خانھ عزیز و با ھم بازی کنیم. عزیز ارمیا و آرسینھ را ھم مثل بقیھ نوهھایش دوست .داشت. گرچھ، ھمھ میدانستند من بین نوهھای عزیز، از ھمھ عزیزترم کمکم بچھھای آلبوم بزرگ و بزرگترھا پیرتر میشوند. نوهھای بعدی عزیز حداقل ھفت، ھشت .سال از من کوچکترند و یکییکی پایشان بھ عکسھای آلبوم باز میشود بھ آخرین عکسم با ارمیا در ایران میرسم؛ در فرودگاه امام خمینی. او شانزده سالھ بود و من سیزده سالھ. آثار گریھ روی صورتم، نشان میدھد دلم نمیخواھد ارمیا برود. ارمیا ھم ھمانجا برایم یک روسری خرید کھ ھنوز دارمش؛ فیروزهایست. ارمیا خوب سلیقھام را میدانست. بعد از آن، یکی_دوبار آلمان دیدنشان رفتیم. از عکسھای آن روزھا میشود صدای قھقھھھای من و ارمیا و آرسینھ را شنید. در آخرین عکس، ارمیا در حیاط خانھشان دستش را دور گردنم انداختھ است و میخندد و من ھم با چشمان اشکی لبخند کمرنگی میزنم. آن روز فامیلھای آلمان نشینمان میخواستند ھرطور شده روسریام را بردارم و اصرارشان تبدیل شد بھ سرزنش و بعد اشک من درآمد. ارمیا ھم پشت من درآمد و حالا میخواست من را آرام کند. ھمان روسری .فیروزهای سرم بود کھ خودش برایم خریده بود صدای باز شدن در، یعنی پدر آمده است. مادر برای سفری کاری تھران رفتھ. پدر مثل ھمیشھ خواست برود دست و صورتش را بشوید کھ از صدای تلویزیون و چراغھای روشن فھمید :خانھام. صدا میزند اریحا...بابا کجایی؟ - :دیگر بھ در اتاقم رسیده است. در آستانھی در میایستد. بلند میشوم و میگویم.سلام بابا - :پیداست کھ خیلی خستھ است. میگوید سلام، ببینم داری چیکار میکنی؟ چرا تلویزیون رو روشن گذاشتی؟ - :بھ آلبومھا نگاه میکنم .ھیچی...داشتم آلبومھا رو میدیدم - :پدر سرش را تکان میدھد چی میخوای از جون اونا؟ - :و منتظر پاسخم نمیشود و میرود. پشت سرش راه میافتم و میگم شام خوردین بابا؟ - :تلویزیون را خاموش میکند و میگوید آره، تو چی؟ - .منم خوردم - :پدر میرود بھ اتاقش و میگوید .خیلی خستھم، میخوام بخوابم. تو ھم بخواب دیگھ - چندسالیست کھ اتاق پدر و مادر جدا شده و پدر در ھمان اتاق کارش میخوابد و مادر ھم برای خودش. یکدیگر را کم میبینند و اگر ھم ببینند، تمام رابطھشان در چند کلمھ خلاصھ میشود. خانھی ما خیلی وقت است سرد شده و تلاشھای من برای گرم کردنش بیفایده است. ھردو از این شرایط راضیاند و شاید تنھا کسی کھ ناراضیست، من باشم. ھمھ فکر میکنند زندگی ما عالیست و غبطھ میخورند بھ محبت میان پدر و مادر، اما شاید فقط من و عزیز میدانیم این زندگی خیلی وقت است تمام شده و فقط طلاق محضری نگرفتھاند. شاید اگر عزیز و آقاجون .نبودند و برایم مادری و پدری نمیکردند، روح زندگی در من ھم میمرد ھنوز آلبوم بھ دست، ایستادهام پشت در بستھ اتاق پدر. خیره میشوم بھ عکسی کھ در آن، روی شانھھای پدر نشستھام و ھردو از تھ دل میخندیم. فکر کنم شمال رفتھ بودیم. کاش پدر ھنوز ھم برایم وقت داشت؛ کاش کمی بیشتر با من دوست میشد؛ شاید میتوانستم ماجرای مادر را بھ او بگویم.
492.2K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔷 فصل اول: برنامه ریزی 🔶 فصل دوم: یادگیری،حافظه و خلاصه نویسی 🔷 فصل سوم: کارگروهی،مرور،جمع بندی 🔶 فصل چهارم: استراحت،تفریح تمرکز 🔷 فصل پنجم: خواب و تغذیه . .
آیدی برای اطلاعات بیشتر : @avay_khial