شهیدی که حاج قاسم عاشقش بود
شهیدی که نذز حضرت عباس بود و روز تاسوعا به آرزوش رسید🙃
برای خواسته هاش می جنگید🌿
••نمیزاشتن بره سوریه اما تلاش کرد به اسم افغانستانی رفت و فرمانده گردان فاطمیون شد
شهید مصطفی صدرزاده بدهکار بود🌱میدونی یعنی چی؟!
بدهکار خدا بود 📿✨
انقدر دل برد تا خدا خریدش و شد عزیزکرده خدا
اگر اومدی تو این کانال بدون انتخاب شده خود شهید هستی چون خود شهید نظر میکنه تا راه بهت نشون بده و مطمئن باش تورو انتخابت کرده و لیاقت داشتی که با این شهید آشنا بشی ان شاءالله که بتونیم ادامه دهنده راه آقا مصطفی عزیز باشیم
شهید مصطفی صدرزاده
#کانال_شهیدمون↯🙂
@shahiddddddd🕊
#کپی از مطالب کانال؟!✅
نگو مرسی!
ما خودمون فرهنگ داریم؛
#بنت_الحیدر
#فرهنگ_ایرانی
#زبان_فارسی
#نه_به_زبان_بیگانه
به کانال واجّب فراموش شده بپیوندید 👇
🆔 @amerin1401
🆔 eitaa.com/amerin1401
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🌹جهت تعجیل ظهور آقا صلـوات🌹
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خببسمالله(:
یکانالفتوگرافیمخصوصخاصپسندا💛(:
دوتارفیقیکانالزدنپرانرژیمثبت☁️
عضوشیمانرژیبگیرن🌱
eitaa.com/Aynur_2
eitaa.com/Aynur_2
eitaa.com/Aynur_2
وایییی😍
از این تم های گوگولی میخواییی... 🤩
بدوووو
تازه ست با کیبورد هم داره....😍😍😍😍
تو کانال زیر عضو شو...💃🏻
https://eitaa.com/joinchat/884801804C4c0fa8a3cc
#بدووو سریع عضو شووو
🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍
بہ نام بےنیاز عالم آرا🌊
دختران فاطمے🧕🏻
پسران حیدر؎👮🏻♂
اینجا جایے برا؎ نخبہ پرور؎ جوونا و نوجووناے دهہ هشتاد؎🤓✌️🏼
اگہ دهہ هشتاد؎ هستے بہ جمعمون اضافہ شو خوشحال میشیم زیبا🔖♥️
حجاب فاطمے¦hejab fatemi💜🧕🏻
بیا تا امام زمانت رو بشناسے🌱
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام رفیق✋
➕میخوام یه کانال بهت معرفی کنم(:
یه کانال مذهبی😍
کانالی با---> تلنگرانه✏️ پروفایل📷حدیث گرافی🌱رهبرانه💕شهیدانه💛مداحی📻
و....... کلی چیزهای دیگه😊
ععععععع صبرکن، نرو هنوز مونده😎
2 تا رمان داریم😜
رمان اول با موضوع: عاشقانه مذهبی🦋
رمان دوم با موضوع: دختری مسلمان در آمریکا✨(درمورد دین اسلام) در حال پارت گذاری
____________________________
#رمان_ضحی
پارتی از آینده
صحنه ای که یک انسان قهر کرده به آغوش خدا برمیگرده
یه بار توی خودم
یه بار در ژانت
حالا هم تو
ولی اون دو تای قبلی به اندازه ی این یکی خاص نبوده؛ تو بین الحرمین، دم سحر
دوباره عمیق نفس کشید اما اینبار با ذوق. تصمیم سختش رو گرفته بود:نگفتی چکار کنم
_شهادتین بگو بلدی که؟
سر تکان داد و چشمهاش رو بست
زیر لب زمزمه کرد و اشک ریخت
و من چشم ازش برنداشتم
این صحنه های نادر مگه چند بار در طول زندگی انسان تکرار میشن که بشه ازشون گذشت؟
چشم باز کرد و رو کرد به من:
من خیلی وقته یقین پیدا کردم
ولی تصمیم گرفتن سختترین کار دنیاست!
(مسلمان شدن اونم تو بین الحرمین😍سریع عضو شو و این رمان رو از دست نده😊)
➕ دعــــوت شـــــهــــدا هستیـــــد 👇
https://eitaa.com/joinchat/45089016Cfd8fb9677f