نویسنده ها این داستان بیان پیوی
https://eitaa.com/Asdfgjyo
برنده شدین💜😃💛💚💙💜
عزیزای دلم سلام
محتاج نفس های گرمتونم برای الهی به رقیه ...
آجر همگی با سید الشهدا
خدمات دختران زینبی💜
ایتا ایکس ۴۰۰﷼
ایتابنفش۴۰۰﷼
شاد صورتی۳۰۰﷼
تم دخترونه۲۰۰﷼
۳تم مذهبی۳۰۰﷼
آیدیم https://eitaa.com/Asdfgjyo
https://harfeto.timefriend.net/16615215068877
ناشناس مون❤️
نظری .پیشنهادی سوالی داشتین درخدمتیم🌸
برگشت گفت:
زمانه دیگه عوض شده
همه دارن گناه می کنن!!!
تو به یه گناه ما گیردادی؟😒
گفتم:
همه داشتن به امام حسین علیه السلام ضربه میزدن
جزاندکی...🙂
دوست داشتی جزو کدوم دسته باشی؟!
سریع گفت:معلومه! جزو۷۰نفر🌱
کی دلش میاد
اخم به صورت امام حسین علیه السلام بیاره؟؟😔💔
گفتم:زمانه عوض نشده...
توهم باهرگناهت
به قلب حسین زمانه ات ضربه میزنی!😔
باهرگناهت
اخم که هیچی...!
باعث گریه های یوسف زهرا میشی!😔💔
#توبه_کنیم🚶♂
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرموده اند:
🌸 هر کس به هنگام خواب با وضو به رختخواب رود،تا زمانی که از خواب برخیزد،ثواب شب زنده داری و مناجات به او می دهند🌸
💢 پیامبر کربلا
✅ کاری که حضرت زینب سلاماللهعلیها در ماجرای کربلا انجام داد، تفسیر لازم دارد.
🔽 اگر عقیله بنیهاشم نبود، نه تنها کربلا در کربلا میماند، بلکه نسل امامت نیز ادامه پیدا نمیکرد.
✔️ زینب کبری سلاماللهعلیها نهتنها پرستاری و روشنگری کرد، بلکه پیامبری کرد.
🔻 زینب کبری سلاماللهعلیها بارها شهید شد، امّا نگذاشت پیام عاشورا شهید شود؛ کار زینب کبری سلاماللهعلیها کمتر از شهادت نیست.
🌃داستان شب🌙🌟
*🔴 دنبال تکیهگاهی برای دعاهایت باش*
✍دو دوست با هم برای سفری مهیا شدند. روز نخست سفر، شب را برای استراحت و در امان ماندن از گزند درندگان و حیوانات در کاروانسرایی اتراق کردند.
🔸در کنج کاروانسرا مرد جوان معلولی را یافتند که گرسنه بود. یکی از آنان طعام خود با آن جوان تقسیم کرد.
🔹دیگری همه طعامش را خورد و گفت:
تو دیوانهای که در این سفر طعام خود به کسی میدهی و نمیدانی در این بیابان از گرسنگی تلف میشوی و از طیِ طریق باز میمانی و کسی نیست به تو رحم کند و طعامی به تو دهد.
🔸چون صبح شد به راه خود ادامه دادند. نزدیک ظهر بود که متوجه شدند مشک آب خود در کاروانسرا جای گذاشتهاند که نه توانِ برگشت به آنجا داشتند و نه توانِ طی طریق برای یافتن آبی در بیابان برای زندهماندن!
🔹هر دو از مرکب پایین آمدند و به سجده رفتند و از خدا طلبِ نشاندادن آبی در بیابان کردند.
🔸رفیق بخیل چون دقت کرد دید رفیق صاحب سخاوتش در سجده گریه میکند.
🔹چون از سجده برخاستند پرسید:
من هرچه کردم مرا اشکی نیامد، تو به چه فکر کردی و خدا را چگونه خواندی که گریه کردی؟!
🔸رفیق مؤمن گفت:
من زمانی که سجده رفتم و خود را نیازمند خدا یافتم، یادم آمد شب طعام خود با بندهای تقسیم کردهام پس جرئت یافتم تا از خدا طلب حاجتی کنم.
🔹به خدا گفتم:
خدایا! تو را به عزتت سوگند بهخاطر آن که بر من رحم نمودی و عنایتی کردی که طعامی از خویش بخشیدم، بر من رحم فرما و در این بیابان آبی بر ما بنمای.
🔸تو هم از خدا این را بخواه و بگو:
خدایا! شب من طعام خود سیر خوردم و به کسی ندادم، به حرمت آن شکمی که شب سیر کردم و خوابیدم دعای مرا اجابت فرما و مرا آبی نشان ده!
🔹رفیق از این کلام دوست خود احساس تمسخر شدن کرد و گفت:
مرا مسخره کردهای؟ این چه دعایی است که مرا به آن سفارش میکنی؟
🔸رفیق مؤمن گفت:
دوست من! بدان ما در سختیهای زندگی به خوردهها و خوابیدهها و لذتهایی که از زندگی بردهایم نزد خدا تکیه نمیکنیم تا حاجتی از او بخواهیم؛ بلکه به سختیهایی که در راه او کشیدهایم در خود احساسِ طلب از رحمت او کرده و در زمان دعا به آن تکیه میکنیم.
🔹پس باید سعی کنیم در دنیا، کاری برای رضای خدا کنیم تا در زمان سختی، تکیهگاهی برای دعا و خواستن از خدا داشته باشیم.