1.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
از وضو گرفتن و نماز آیت الله مرعشی نجفی
#بهار_مهدوی
امام زمان (عج)، آیت الله مرعشی نجفی را در سرداب مقدس از مرگ نجات دادند.
به گزارشخبرنگارحوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛کتاب «تشرفات مرعشیه» شامل چهار حکایت از تشرف آیت الله سید شهابالدین مرعشی نجفی خدمت امام زمان (عج) است که در ادامه، داستان تشرف ایشان در سرداب مقدس خدمت حضرت صاحب الزمان (عج) را به نقل از خود ایشان میخوانیم.
شبه به نیمه رسیده بود و خواب به چشمانم نمیآمد و درگیر فکر و خیال شده بودم. با خود گفتم: «شب جمعه شایسته است که به سرداب مقدس بروم، زیارت ناحیه مقدسه را بخوانم و حاجات خود را از آن حضرت بخواهم. با آن که کمی خطرناک است و امکان دارد از ناحیه کسانی که دشمنی قلبی با اهل بیت پیامبر(ص) و شیعیان دارند مورد تعرض واقع شوم. هر چند که بهتر است با چند نفر از همراهان به آنجا بروم ولی این موقع شب شایسته نیست باعث اذیت دوستانم بشوم و اگر تنها بروم بهتر امکان درد و دل با آقا را دارم.»
با این افکار از جایم برخاستم، وضو گرفتم و به آهستگی از حجره خارج شدم. شمع نیم سوختهای که به روی طاقچه راهرو بود را در جیب گذاشتم و به سمت سرداب مقدس راه افتادم. همه جا تاریک بود و سکوت مرگباری را در سرتاسر مسیر احساس میکردم. قبل از ورود به سرداب مقدس، لحظهای ایستادم و درگی نمودم. درب سرداب را به آهستگی به داخل هل دادم و پا به داخل گذاشتم و با احتیاط از پلهها پایین رفتم. انعکاس صدای پایم، مرا کمی به وحشت انداخت. به کف سرداب که رسیدم شمع را روشن کردم و مشغول خواندن زیارت ناحیه مقدسه شدم.
بعد از مدت کمی صدای پای شخصی را شنیدم که از پلهها پایین میآمد. صدای پاهایش درون سرداب میپیچید و فضای ترسناکی ایجاد میکرد. خواندن زیارت ناحیه را رها کردم و رویم را به سمت پلهها برگرداندم. مرد عرب ژولیده و درشت هیکلی را دیدم که خنجری در دست داشت و از پلهها پایین میآمد و میخندید؛ برق چشمان و دندانها و خنجرش، ترس مرا چند برابر کرد و ضربان قلبم را بالا برد. دستم از زمین و آسمان کوتاه بود و عزرائیل را در چند قدمی خود میدیدم. احساس میکردم لبها و گلویم خشک شدهاند؛ عرق سردی بر پیشانیام نشسته بود و نمیدانستم چکار کنم. پای مرد خنجر به دست که به کف سرداب رسید، نعره زنان به سوی من حمله کرد و در همان لحظه شمع را خاموش کردم و پا به فرار گذاشتم. آن مرد نیز در تاریکی سرداب به دنبال من دوید و گوشه عبای من را گرفت و با قدرت به سوی خود کشاند.
در آن لحظه به امام زمان (عج) توسل نمودم و بلند فریاد زدم: «یا امام زمان». صدایم درون سرداب پیچید و چندین بار تکرار شد که در همان لحظه مرد عرب دیگری در سرداب پیدا شد و رو به مردم مهاجم فریاد زد: «رهایش کن» و بلافاصله مرد عرب قوی هیکل، بیهوش بر زمین افتاد و من نیز که تمام توانم را از دست داده بودم دچار ضعف شدم. در حالی که میلرزیدم به زانو درآمدم و به روی زمین افتادم.
کمی بعد احساس کردم فردی مرا صدا میزند. چشمانم را که باز کردم دیدم شمع روشن است و سرم به زانو مرد عربی است که لباس بادیه نشینان اطراف نجف را بر تن دارد. هنوز در فکر مرد مهاجم بودم، نگاهم را که برگرداندم، دیدم همچنان بیهوش در وسط سرداب افتاده است. خواستم برخیزم و بنشینم اما رمق نداشتم. مرد عرب مهربان، چند دانه خرما در دهانم گذاشت که هرگز خرما یا هیچ غذای دیگری با آن طعم و مزه نخورده بود.
در حالی که سر به زانوی آن مرد داشتم به من گفت: «خوب نیست در مواردی که خطر تو را تهدید میکند تنها به اینجا بیایی، بهتر است بیشتر احتیاط کنی. اگر تعدادی از شیعیان حداقل روزی دوبار به حرم عسکریین مشرف شوند باعث میشود که همه شیعیان با آرامش و امنیت بیشتری بتوانند به زیارت بیایند.» سپس در مورد کتاب «ریاض العلماء» میرزا عبدالله افندی گفت: «ای کاش این کتاب ارزشمند پیدا شود و در اختیار اهل علم و دیگر مردم قرار گیرد.»
حرفهایش که به اینجا رسید، یک لحظه در فکر فرو رفتم که چگونه ممکن است فردی به یکباره در این سرداب تاریک ظاهر شود و نام مرا بداند و حتی چطور ممکن است که فردی بادیه نشین، میرزا عبدالله افندی و کتابش را بشناسد؟ و چطور توانست با یک نهیب، آن مرد قوی هیکل را آنگونه نقش بر زمین کند؟. هنوز در این افکار غوطهور بودم که ناگهان متوجه شدم از آن مرد مهربان خبری نیست. به خود آمدم و فریاد زدم: «ای وای، سرم در دامان آقا، مولا و مقتدایم حضرت حجت بن الحسن المهدی(عج) بوده و ساعاتی نیز با او حرف زدهام اما او را نشناختهام. غم عالم بر دلم نشست، با دیدهای اشکبار، از سرداب به قصد زیارت حرم عسکریین خارج شدم تا بلکه یار را در آنجا بجویم در حالی که هنوز مرد غول پیکر مهاجم عرب، بیهوش در کف سرداب افتاده بود.
منبع: کتاب تشرفات مرعشیه، تألیف حسین صبوری
#بهار_مهدوی
❖
اینم دعای☀️🍃
اولین روز مرداد
از طرف من تقدیم شما 🌷
ﺩﻋﺎ ﻣﯿﮑﻨﻢ ...
ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ ...
ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺩﻡ ...
ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﻪ ﻣﺎﻥ ...
ﮐﺴﯽ ﭺ ﻣﯿﺪﺍﻧﺪ ...
ﺷﺎﯾﺪ ﺧﺪﺍ ﺩﺳﺘﻪ
ﺟﻤﻌﯽ ﻧﮕﺎﻫﻤﺎﻥ ﮐﺮﺩ
ﺩﻋﺎ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﻟﻬﺎﯾﻤﺎﻥ ...
ﺑﺮﺍﯼ ﭼﺸﻢ ﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ...🍃
ﺑﺮﺍﯼ ﮔﺮﯾﻪ ﻫﺎ ﻭ ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ...🌷
ﺩﻋﺎ ﻣﯿﮑﻨﻢ ...
ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺧﺪﺍﯼ ﻣﻦ !!!
ﻣﯿﺪﺍﻧﻢ ﮐﻪ ﺗﺎ ﺁﺳﻤﺎﻥ
ﺭﺍﻫﯽ ﻧﯿﺴﺖ
ﻭﻟﯽ ﺗﺎ ﺁﺳﻤﺎﻧﯽ ﺷﺪﻥ
ﺭﺍﻩ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺍﺳﺖ
ﺍﯾﻦ ﺩﺳﺖ ﻫﺎﯼ ﺧﺎﻟﯽ
ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﺗﻮ ﺑﻠﻨﺪ ﻣﯿﺸﻮﺩ
ﻣﺎ ﺑﯽ ﺳﻠﯿﻘﻪ ﺍﯾﻢ ،
ﻃﻠﺐ ﺁﺏ ﻭ ﻧﺎﻥ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ
تو خود ﺍﯼ ﺧﺰﺍﻧﻪ ﺩﺍﺭ ﺑﺨﺸﺸﻬﺎ،
بهترینها ﺭﺍ ﺑﺮﺍیمان مقدرکن... " آمین "
" مرداد ماه مبارک "🍃🌷
❖
#بهار_مهدوی
12.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#حجاب
💢یه ذره مو بیرون باشه به کجا برمیخوره؟
#بهار_مهدوی
💔😔
#تلنگر 💥
کدام یک از ما #تأخیر ظهور امام #مهدے(عج) را جدے گرفتیم⁉️⁉️
کدام یک از ما از #دورے امام مهدے(عج) #دلگیر شدیم⁉️⁉️😞😓
اصلا چند درصد عمرمان را بہ فکر و اندیشہ امام مهدے(عج) سپرے کرده ایم و براے #دَرمان این دَرد راه یابے کردیم⁉️
میدانم سراغ دارید #بسیارے را بہ خاطر #عشقش افسردگے گرفتہ ....
اما ، سوالم این است #آیا کسے را سراغ دارید کہ بخاطر #غیبت مولاجان خواب و خوراکش #مختل شده باشد⁉️⁉️😞
ما چقدر بہ فکر #یوسف زهرا(س) هستیم.....
چند درصد از ذاکرین اهلبیت(علیه السلام)در عزاهاے متعدد حضرت اباعبدالله(علیه السلام)مراسماتشان را بہ #نیت تعجیل فرج برگزار میکنند.....⁉️⁉️
اگر قلم و کاغذے را بدهند و بگویند #آرزویت را بنویس تا مستجاب شود چند درصد از ما #ظهور امام مهدے(عج) را مےنویسیم⁉⁉
بیائیم و #دلمان را از این پس از هجر امام مهدے(عج) بگریانیم و اعمالمان را هدیہ بہ حضرت حجت(عج) کنیم.....
بخاطرش #ببخشیم.....
بخاطرش #برویم.....
بخاطرش #بخریم.....
بخاطرش #عزا نگهداریم.....
بخاطرش #بخوانیم.....
بخاطرش #بگوییم.....
بخاطرش #برخیزیم.....
بخاطرش #نَفس بکشیم.....
#نظرت چیست....⁉⁉
چند درصد از ما #عهد مےبندیم....⁉⁉
#عاشق واقعے یعنے بخاطر #عشقش از خود بےخود شود.....
چند در صد از ما کہ #میگوییم {أنا مُنتظرالمَهدے (عج) } #راست است⁉⁉
⚡⭐ اللهم عجل الولیک الفرج⭐⚡
#بهار_مهدوی
بهارمهدوی
«مباهله»
یعنی از قید و بند چیزی رها شدن!
پیامبرخدا برای دعوت مردم به اسلام، به مناطق مختلف، نامه نوشتند!
یکی از این نامهها، به مسیحیانی رسید که اهل منطقه ی نجران بودند! مردم نجران، حاضر به پذیرش اسلام نشدند. بعد از آن که رسولخدا با آنان صحبت کرد و حاضر به پذیرش نشدند، از طرف خدا، آیه ی مباهله بر حضرت نبی نازل شد! فراموش نکنیم که «مباهله» در آیین مسیحیان و آن زمان، امر رایجی بوده! «مباهله»، یعنی افرادی که دربارهی مسئلهی مهم مذهبی گفتوگو دارند، در یکجا جمع شده... و از خدا بخواهند که دروغگو را رسوا ساخته و مجازات کند. روز مباهله، از راه رسید! پیامبر، دست در دستان حسنین، همراه با امیرالمؤمنین و بانو فاطمه زهرا(سلاماللهعلیها) راهی شدند! بزرگان نجران و همراهان شان، با دیدن این پنج نفر، ترسیده و گفتند: «اگر محمد بر حق نبود، پیشنهاد مباهله نمیداد!» یکی از بزرگانشان گفت: «اگر اینها دعا کنند، همهمان هلاک شده و یک نصرانی هم زنده نخواهد ماند»! سرانجام، مسیحیان نجران، از مباهله گذشته و مصالحه کردند!
قرار شد هرسال، دوهزار حلّه(ابریشم) داده که ارزش قیمت هرکدام چهل درهم باشد و اگر جنگی اتفاق بیفتد، سی زره، سی نیزه و سی اسب، عاریه دهند. در این روز، جبرییل نازل و آیه ی تطهیر را خواند: «همانا خداوند اراده فرمود تا شما اهل بیت را از هر ناپاکی برطرف کرده و پاکِپاک نماید»
مباهله، بار دیگر به حقانیت اسلام و وجود مبارک اهلبیت(علیهمالسلام) نوری دیگر بخشید و حجت را بر همه، تمام کرد! «طبق آیهی مباهله، خدای مهربان، حضرت امیر(علیهالسّلام) را نَفس، جان و همراه و یار همیشگی رسول خدا معرفی کرده و ما به این می بالیم که شیعهایم و در سایهسار محبت علوی نفس میکشیم!...
#بهار_مهدوی
بهارمهدوی
یک پیشنهاد مهمّ:
تشکیل مجالس دعای مباهله برای روز مباهله (یکشنبه ۲ مرداد، ۲۴ ذی الحجه)
نظر به اهمّیّت روز مباهله و نقشی که این واقعه در اعتقادات مبناییِ مسلمانان و شیعیان دارد، پیشنهاد می شود که با تشکیل مجالس دعای مباهله در سرتاسر ایران، فرهنگ مباهله را در این روز احیا نماییم.
بدیهی است که سخنرانی و مدّاحی در کنار قرائت ادعیه مباهله به شور و آگاهی شیعیان خواهد افزود.
از آنجا که روزه روز مباهله بسیار مستحب می باشد، مؤسّسین مجالس دعای مباهله می توانند مجلس دعا را 2 ساعت قبل از مغرب آغاز نمایند و با افطار از شرکت کنندگان پذیرایی نمایند.
آن عزیزانی که توسعه اعتقادات شیعی و استوارسازی آن میان مردم، دغدغه فکری آنهاست، آگاه باشند که هرکس در بنیان و توسعه این کار فرهنگی دخیل باشد، از پاداشی بی حساب تا روز قیامت بهره مند خواهد شد.
#بهار_مهدوی
4.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎙حجتالاسلام پناهیان
🔸#امام_زمان عجل الله دل رو تنظیم میکنه!!
#بهار_مهدوی