🔶 عرض ادب
🔹اطراف حرم، بین مغازه های میدان آستانه قدم میزدم، که چشمم خورد به بنر بزرگ شهید رییسی. کنجکاو شدم، رفتم جلو گفتم مشکلی نداره عکس بگیرم؟! 3نفر بودند گفتند: «نه مشکلی نداره.» بعد عکس گرفتن گفتم: وقت دارید صحبت کنیم؟ اشاره کردند به محمد آقا و گفتند: «ایشون از ما بزرگتر هست.» از محمد آقا پرسیدم: چی شد بنر دم مغازه زدید؟ گفت: «میخواستم عرض ادبی نسبت به شهید انجام داده باشم، مثل بقیه مردم که دم خونههاشون یا ماشینهاشون عکس شهید رو زدند. فرقی نمیکنه تو چه لباسی باشه، چه لباس روحانیت، چه شخصی، چه نظامی، هم وطن، هم وطن هست. خیلی بهش امید داشتم چون پروژههای عقب افتاده رو پیگیری میکرد، مثل فرودگاه و منوریل. مسکن هم خیلی براش مهم بود. آقای رئیسی مردمی بود، خواستگاهش مردم بود، هرجا میرفت فرقی نداشت کجا، با همون لباس روحانیت میرفت. مثل شهیدبهشتی که همیشه بین مردم بود و میگفت بیشتر باید جذب کرد تا پَرت.»
🎙️راوی: حسین عزیزی
#شهید_جمهور
💠 حسینیه هنر قم؛ محفل هنر، اندیشه و رسانه
🔘@hhonar_qom
🔶 مردم صدر اسلام
🔹بارون داشت نمنم میبارید دیدم با عصا و آروم قدم میزنه. رفتم سمتش با بغض میگفت: «سر کلاس بودم، کسی به من زنگ زد که این اتفاق افتاده، دیگه حالم دست خودم نبود. همش خبرها رو مرور میکردم. بعد کلاس رفتم خونه، خیلی استرس داشتم. شب خیلی سختی بود. من رو به یاد شب رحلت امام انداخت که امام بیمارستان بودند و اخبار لحظه به لحظه میاومد. همه دست به دعا برداشتیم. خیلی سخت گذشت. برای اقای رئیسی هم همینطور بود. مردم ما قدر خدمت میدونند امام گفت مردم ما مثل مردم صدر اسلام هستند.»
🎙️راوی: حسین عزیزی
#شهید_جمهور
💠 حسینیه هنر قم؛ محفل هنر، اندیشه و رسانه
🔘@hhonar_qom
🔶نمیخوای ازم عکس بگیری؟!
🔹 از اصفهان آمده بود و نیمساعتی به اذان مغرب مانده بود به سمتم آمد و پرسید: «تشییع کدام طرف است؟ پیکر را آوردند یا نه؟» راه را نشانش دادم. دوربین را که در دستم دید گفت: «حالا که ازت سوال کردم نمیخوای ازم عکس بگیری؟»
با همان لهجه شیرین اصفهانی برایمان گفت: «خبر سانحه را که شنیدم موبایلمو گیروندم دیدم که خبر صحت داره، رادیو رو گیروندم دیدم که ای داد... . به خدا چند روزه پکریم. ...در ضمن اینم بهت بگم ایشون فامیلیش خادم بود رئیسی نبود، چون هم خادم امام رضا بود، هم خادم مردم... شاید بقیه رئیس بودن ولی ایشون خادم بود.»
#شهید_جمهور
💠 حسینیه هنر قم؛ محفل هنر، اندیشه و رسانه
🔘@hhonar_qom
27.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹گفت از ما هم عکس بگیرید. رفتم جلو گفتم حالا که عکس گرفتیم باید مصاحبه بدید. نگام کرد و گفت: «ینی چیچی باید بگیم؟!» براش توضیح دادم که باید بگی موقع شنیدن خبر سانحه کجا بودی چه حسی داشتی؟
با تعجب نگام کرد و گفت: «بابا من که ایینا نمیدونم.» گفتم عیبی نداره یاد میگیری.
مصاحبه که تموم شد گفت: «ولی دمم گرم عجب مصاحبهای کردم!»
🎙️راوی: علیرضا زارعیان
#شهید_جمهور
💠 حسینیه هنر قم؛ محفل هنر، اندیشه و رسانه
🔘@hhonar_qom
3.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔶 313 صلوات
🔹نمیخواست تصویرش باشد ولی حرف های زیادی برای گفتن داشت:
«وقتی مطلع شدیم سانحه رخ داده، تا صبح هی تلویزیون رو خاموش و روشن میکردیم، تا اینکه خبر شهادت پخش شد همسرم با اینکه مریضی سختی داره، ولی تا صبح پیگیر اخبار بودن و وقتی هم فهمیدند که اقای ریسی شهید شدند، خیلی بیتاب شدند. گفتم بریم حرم آروم بشیم، دیدم حرم هم فضاش خیلی بدتر؛ انگار در کل شهر یک سایه سیاه افتاده باشه. مثل عصر جمعه. این علتش اخلاص اقای رییسی بود. خیلی از فامیلهایمان برای شهادت از اصفهان اومدند ولی برام جالب بود با اینکه هزینه اتوبوس از اصفهان تا قم زیاده اتوبوسهای شخصی (نه دولتی) فقط با 313 تا صلوات مردم رو از گلزار شهدای اصفهان آوردند قم.
🎙️راوی: حسین عزیزی
#شهید_جمهور
💠 حسینیه هنر قم؛ محفل هنر، اندیشه و رسانه
🔘@hhonar_qom
🔶 اوج ایمان
🔹در روز تشييع پیکر شهدای خدمت در حرم حضرت معصومه در حال قدم زدن بودم که پیرمردی باصفا رو دیدم، جلو رفتم و ازش پرسیدم: چه حالی داری؟ گفت: «خیلی خستهام.» به چهرش هم نگاه میکردی میفهمیدی که خسته است، حتی یکی از چشمانش هم نابینا بود، شرم کردم از چشمانش سوال کنم که چه شده؟
میگفت: «کارگر آزادم، خونه بودم که خبر سانحه بالگرد رو شنیدم خیلی ناراحت شدم. تو مسجد محل برای پیدا شدنش، مراسم دعا برگزار کردند و من هم شرکت کردم.»
پرسیدم نسبت به آینده کشور چه حسی دارید؟ ناامیدی بهتون دست داده؟ با چهرهاش درهم شد و گفت : «کسیکه خدا داشته باشه ناامید نمیشه.» در همین حین پرسیدم نظرتون در مورد انتخابات آینده کشور چیه؟! گفت: «هرچی خدا بخواد، صلاح خدا هرچی باشه.»
🎙️راوی: رضا هروی
#شهید_جمهور
💠 حسینیه هنر قم؛ محفل هنر، اندیشه و رسانه
🔘@hhonar_qom
🔶 همیشه به فکر مستضعفین بود!
🔹در آستانه بارش باران، بعد جمعکردن روایتهایی از دل مردم، نگاهم به پیرمردی با شکل و شمایل روستایی افتاد، با عصایی در دست، به سمت مسجد جمکران قدم برمیداشت. نزدیکتر شدم و پرسیدم: حاج آقا، از کجا اومدید؟
- «از فردو.»
- تنها اومدید؟
- «نه، خانوادهام هم همراهم هستند.»
-چرا این همه راه اومدید؟
- «برای تشییع رئیس جمهور شهید، آقای رئیسی.»
حال و هوایش را از زمانی که خبر شهادت را شنیده بود جویا شدم.
با صمیمیت روستاییاش پاسخ داد: «دلم گرفت. به خودم گفتم آقای رئیسی، حیف شد. ایشان خدمات زیادی به روستاییها کردند، در این مدت کوتاه.»
در میان بارش باران، به سمت مسجد جمکران راهمان را ادامه دادیم. گفتم: چه ویژگی خاصی در آقای رئیسی بود که این همه مردم برای تشییع ایشان آمدهاند؟
- «آقای رئیسی همیشه به فکر مستضعفین بود، به قشر ضعیف جامعه توجه میکرد. خدا هم اینچنین به او عزت داد. خدا رحمتش کند.»
🎙️راوی: محمد ابویی
#شهید_جمهور
💠 حسینیه هنر قم؛ محفل هنر، اندیشه و رسانه
🔘@hhonar_qom
🔶 مهمان اهوازی
🔹پنجشنبه مهمان اهوازی داشتم. آمده بود که به تهران برود برای تشييع. همراههایش به او میگفتن بی بی، مشکی پوشیده بود و صدایش گرفته بود.
گفتم: «بی بی، چرا صدات گرفته؟!»
رو کرد به من و گفت: «از بس توی تشییع آقای رئیسی جیغ و داد کردم.»
انگار شهید رئیسی را خیلی دوست داشت. بعد گفت: «دشمن فکر میکنه حاج قاسمها، بهشتیها و رجائیها رو که بکشه به هدفش میرسه، ولی نمیدونن که با کشتن اینها صدها بهشتی، رجائی و حاج قاسم دیگر رشد میکنن و نمیدونن که رئیسی، رجائی، بهشتی و حاج قاسم شخص نیستند؛ بلکه عقیده هستن، که هرگز نمیمیرد و همیشه زنده است و میجوشد.»
خانم بی بی کماله موسوی که امدادگر بود و حتی اسلحه به دوش در زمان جنگ خدمت کردند.
🎙️راوی: حمیده عباسی
#شهید_جمهور
💠 حسینیه هنر قم؛ محفل هنر، اندیشه و رسانه
🔘@hhonar_qom
🔶 خدا پسر داده که...
🔹آن سال وقتی خبر حمله عراق به ایران را شنید، پسرهایمان را فرستاد جبهه؛ هم عبدالله و هم اسدالله را. مسئولها گفته بودند نمیشود دو تا پسر از یک خانواده توی جبهه باشند. برای همین اسدالله را برگرداندند.
از این حرکت مسئولان خیلی تعجب کردم. گفتم: «خدا پسر داده که، برن و کشور رو نگه دارن. باید برن جبهه.» برگرداندشان؛ ولی خیلی زود موعد سربازیشان شد و باز هم یکی یکی عازم جبهه شدند.
📚کتاب ما هم جنگیدیم/روایت زنان ملارد از پشتیبانی دفاع مقدس/پژوهش محمد مهدی رحیمی.
🔗 لینک خرید کتاب ما هم جنگیدیم
انتشارات #راه_یار
💠 حسینیه هنر قم؛ محفل هنر، اندیشه و رسانه
🔘@hhonar_qom
🔶 به هیچ عنوان نگران نیستیم!
🔹از اراک به قم اومده بود، نظرش این بود: «با خلوص و صداقتی که آقای رییسی داشتن مزدشون رو گرفتن.»
پرسیدم بعداز این اتفاق باید نگران آینده باشیم؟ گفت: «تا ولایت فقیه را داریم، به هیچ عنوان نگران نیستیم.»
بعد هم مثنویای که سروده بود خواند:
غم سنگین زعشق از سینه داریم
به دل باز آتشی دیرینه داریم
عجب سخت است گردشهای پرگار
میان مه مهاجر گشته پیکار
ز رخسارت شدند گلها شاداب
به دست خود بدادی برهمه آب
گهی با یاس گهی نیلوفرانه
زدی برگ درختان را توشانه
شب و روز بر در میخانه بودی
سرود عشق مستانه سرودی
توراساقی به نزد خود همی خواند
تهی جامی برای ماهمی ماند
به میلاد گل پاک خراسان
به نزد یار رفتی تو خرامان
🎙️راوی: زینب جهانشاهی
#شهید_جمهور
💠 حسینیه هنر قم؛ محفل هنر، اندیشه و رسانه
🔘@hhonar_qom
🔶 حضرت امام آزاد شد.
🔹باشنیدن صدای داد و فریاد به بیرون رفتیم، یک راننده تاکسی بود که داد میزد و میگفت: «اقایان، طلاب، مژدگانی، حضرت امام آزاد شد.» ما که سر از پا نمیشناختیم، برای زیارت امام به طرف منزلشان حرکت کردیم. عدهای وضو میگرفتند تا با وضو به زیارت امام بروند. ما به منزل امام رفتیم. حضرت امام بر روی چارچوب پنجره اتاق نشسته بودند، بهطوریکه کسانی که داخل اتاق یا بیرون اتاق تجمع کرده بودند، ایشان را میدیدند. در بین جمعیت پیرمردی بود که، با لهجه قمی سه مرتبه گفت: «آقا جان کجا بودی؟» بعد افتاد و غش کرد و مردم او را به بیمارستان بردند. مردم سر از پا نمیشناختند و مدتی در قم به برگزاری مراسمات جشن و شادی پرداختند.
📚حجتالاسلام والمسلمین سید محسن موسویفرد/کتاب خاطرات/گردآورنده فاطمه رادمنش.
#گنج (واحد تاریخ شفاهی حسینیه هنر قم)
💠 حسینیه هنر قم؛ محفل هنر، اندیشه و رسانه
🔘@hhonar_qom
🔶 تشییع واجب
🔹از نجف برای زیارت اومده بودن، اما بر خودشون واجب دونستن که توی مراسم تشییع پیکر شهید رئیسی شرکت کنن.
علت رو که پرسیدم، توی یک جمله گفتن:«نعمت خدمات آقای رئیسی به جمهوری اسلامی بسیار زیاد بود؛باید گفت نبودشون خسارت بزرگی برای امت اسلامی بحساب میآید.»
🎙️راوی: زنیب جهانشاهی
#شهید_جمهور
💠 حسینیه هنر قم؛ محفل هنر، اندیشه و رسانه
🔘@hhonar_qom