به نامِ کودتا به کامِ دولتِ مطلقه
رخدادِ کودتای ۲۸ مرداد و بازگشت پیروزمندانه محمدرضا پهلوی به قدرت، با اتکا به وفاداریِ ارتش، زمینه را برای افزایش نقش و مداخله نظامیان در سیاست ایران فراهم کرد. با وجود این، شاه بهموازات گسترش قدرت ارتش شیوههای نظارت بر آن را شدیدتر کرد که «رکن۲» ستاد ارتش به فرماندهی سرلشکر ولیالله قرنی نمود بارز آن بود.
در نتیجهِ حذف مصدق از قدرت، محمدرضا پهلوی کوشید با افزایش تمرکز قدرت، که به ایجاد محدودیتهای سیاسی میانجامید، حضور خود را بهعنوان شاهنشاه ایران تثبیت کند. در دوره پس از کودتا ساختار و سیاست نظام سیاسی در ایران دچار دگرگونی جدی شد. از این تاریخ به بعد، دو جهتگیری عمده سیاسی وجه مشخصه رژیم شاه بود: 1. تلاش نظامیافته برای بر حذر داشتن همه طبقات تحت سلطه از مواضع سیاسی عمده؛ 2. اتخاذ استراتژی اقتصادی که موجب ترویج توسعه سرمایهداری وابسته میشد.
این سیاستها به ایجاد یک نظام دیوانسالارانه متکی به دستگاه سرکوب قدرتمند و رشد دولت بوروکراتیک ـ اقتدارگرا منجر شد. در برابر این تمرکز قدرت که با خود محدودیت آزادیهای سیاسی و ناآرامیهای فزاینده را به همراه آورده بود، واکنشهایی صورت گرفت که میتوان به کودتای سرلشگر قرنی از این زاویه توجه نمود. ولیالله قرنی یکی از فعالان کودتای ۲۸ مرداد، از افسران مورد اعتماد شاه و بهمنزله چشم و گوش وی بود. طرح تیمسار قرنی این بود که منوچهر اقبال از نخستوزیری برکنار و شاه وادار شود بهعنوان پادشاه یک کشورِ مشروطه «سلطنت کند و نه حکومت».
قرنی خیلی زود متوجه رشد فساد و سرکوبهای بعد از کودتا و نیز ناکامی دولت در اعمال اصلاحات شد و به این نتیجه رسید که این مشکلات، پیامد استیلای مستمر و دیرپای طبقه فرادست سنتی است. راهحلی که وی برای این مشکلات ارائه کرد کودتایی بود که میتوانست بهمثابه پادزهر کودتای ۲۸ مرداد، آنچه را درنتیجه تمرکز قدرت از دست رفته بود احیا کند.
اقدام سرلشکر قرنی، کودتا بود و ظاهرا از همه جوانب هم شرایط فراهمشده بود، اما در شگفتی تمام کودتا «لو» رفت و اغلب قریب بهاتفاق عوامل آن، ازجمله سرلشکر قرنی دستگیر شدند. درباره چگونگی افشای طرح قرنی و اینکه چه کسی شاه را قانع کرد که توطئه قرنی واقعیت داشته است، فرضیههای متعدی مطرح است. نخستین فرض بر دشمنیها و رقابتهای داخلی افرادی چون بختیار، رئیس ساواک، سرلشگر حاج علی کیا و سرلشگر مهدی علویمقدم، که هر سه رقیب سخت قرنی بودند و از هر فرصتی برای بیاعتبار کردن او استفاده میکردند، تأکید دارد.
فرضیه دوم لو رفتن کودتا را منتسب به افشای اطلاعات توسط آمریکاییها میداند. قرنی در سال ۱۳۳۶ توسط اسفندیار بزرگمهر، آمریکاییها را در جریان کودتا میگذارد، اما آمریکاییها تصمیم نداشتند در آن دوره تغییری در ایران انجام دهند و با قرنی که او را دقیقا نمیشناختند باب همکاری را باز کنند و لذا قرنی را کنار گذاشتند و کودتا را لو و به محمدرضا پهلوی خبر دادند.
فرضیه سوم نیز با توجه به نقش و تأثیر نیروهای خارجی در ایران بر احتمال نقش و تأثیر انگلیسها ضمن ارتباطشان با بختیار، کیا و علوی مقدم، در ناکام ماندن طرح قرنی اشاره دارد.
صرفنظر از اینکه صحتوسقم کدامیک از این فرضیهها را میتوان اثبات نمود، آنچه روشن و آشکار است این است که طرح کودتای قرنی با همدستی میان عوامل داخلی و خارجی ناکام ماند و پیامد مهم و مستقیم آن، نظارت بیشتر بر نهادهای نظامی از یکسو و افزایش قدرت نهادهای امنیتی و اطلاعاتی از سوی دیگر بود. محمدرضا پهلوی با افشای کودتای قرنی، مستمسکی یافت که بهواسطه آن، هم بر دایره اختیارات خود افزود و هم توانست زمینه را برای نقشآفرینی نیروهای اطلاعاتی و ضداطلاعاتی فراهم سازد.
کودتای قرنی هرچند رژیم شاه را بهطورجدی مورد تهدید قرار داد، از جهتی باعث پراکندگی نیروهای اپوزیسیون، تمرکز بیشتر منابع قدرت، حاکمیت مطلقه شاه و ایجاد یک دولت دستنشانده با استقلال عمل فراوان شد. در دهه ۱۳۴۰ ارتش عملا در کنترل شاه بود و از طریق دولت، جامعه را کنترل میکرد؛ به همین دلیل ایران پیش از آنکه یک دیکتاتوری نظامی باشد، دیکتاتوری سلطنتی بود. سالهای حضور سپهبد قرنی در زندان رژیم پهلوی به او این فرصت را داد که به جای تکیه بر نیروهای بیگانه جهت انجام تغییرات در کشور، به نیروهای مردمی و اصیل تکیه نماید؛ لذا با پیوستن به انقلاب جهت حفظ تمامیت ارضی ایران و کمک درصدد اصلاح ساختار ارتش و مقابله با گروهکهای تجزیهطلب برآمد، اما متأسفانه به دست کوردلان تروریست به شهادت رسید.
منبع:
موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران
http://www.iichs.ir/News-6703/%D8%A8%D9%87-%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%90-%DA%A9%D9%88%D8%AF%D8%AA%D8%A7-%D8%A8%D9%87-%DA%A9%D8%A7%D9%85%D9%90-%D8%AF%D9%88%D9%84%D8%AA%D9%90-%D9%85%D8%B7%D9%84%D9%82%D9%87/?id=6703
بررسی بانکداری و چگونگی تأسیس بانک ملی در ایران
شاید بتوان اولین بانک شبهمدرن ایران را بانک شاهنشاهی دانست. امتیاز تأسیس این بانک در زمان ناصرالدینشاه و طی قرارداد رویتر به شخصی به نام بارون جولیوس دورویتر واگذار شده بود. طی قرارداد رویتر در سال 1250، ناصرالدینشاه امتیاز تأسیس راهآهن و بهرهبرداری از معادن و جنگلهای ایران، تأسیس بانک و برخی از امتیازات دیگر را به مدت هفتاد سال به رویتر واگذار نمود. بعد از انتشار این خبر، موجی از مخالفتها از سوی مردم و روحانیون آغاز شد که در نتیجه آن ناصرالدینشاه مجبور گردید قرارداد را لغو کند.
بااینحال، رویتر با پیگیریهای خود توانست برخی از امتیازات را مجددا کسب نماید که یکی از آنها تأسیس بانک شاهنشاهی بود. «بانک جدید با سرمایه یک میلیون لیره استرلینگ تشکیل شد و به زودی حق انحصاری نشر اسکناس و تأسیس شعب در شهرستانها و خارج از کشور ایران را بهدست آورد و کمی بعد ناصرالدینشاه امتیاز استخراج کلیه معادن ایران، غیر از طلا و نقره و احجار کریمه را نیز به بانک مزبور اعطا کرد.» بانک شاهنشاهی بعد از تأسیس به یکی از ابزارهای مهم سیاسی و اقتصادی انگلیس تبدیل شد و حقوق ملت ایران را نادیده گرفت. «این بانک، عملیات صرافی انجام میداد و در همه کارهای تجارتی دخالت میکرد؛ همچنین حق استخراج معادن ازجـمله طـلا و نـقره را داشت. رویـتر تـمامی بـانکهای انگلیس را در این کار شریک کرد.»
موضوع ایجاد بانک ملی اولینبار در اولین دوره مجلس شورای ملی مطرح شد. «روز شنبه ٢٣ رمضان 1324 برابر با 18 آبان 1285 اولین لایحه تقدیمی دولت به مجلس لایحه قرضهای به مبلغ بیست کرور تومان یا چهارصدهزار لیره از دولت روس و انگلیس بود. نمایندگان قسمتی از لایحه را رد کردند و با این مخالفت اولین جرقههای تأسیس بانک ملی در ایران زده شد و این اولین کار مثبت مجلس شورای ملی بود.» علاوه بر مجلس، مردم، تجار، بازرگانان و سایر قشرهای سیاسی و اجتماعی کشور هم از این اقدام استقبال کردند و از هر راهی که میتوانستند قدمی برای تحقق این ایده برداشتند. ادوارد براون در کتاب خود درباره این موضوع آورده است: «حتی بینوایان و مسکینان به کمک برخاستند. دانشجویان به فروش کتابهای خود اقدام نموده و زنان برای تهیه سرمایه بانک به فروش زیورآلات و حتی قطع و فروش گیسوان خود پرداختند. یک میلیون تومان در تهران جمعآوری گردید و پرداخت یکمیلیون تومان دیگر را میهنپرستان آذربایجان متعهد گردیدند». اما در نهایت بهرغم این تلاشها، به دلیل دسیسهگری و کارشکنی انگلیسیها اتفاق موردنظر تحقق نیافت و موضوع به سالها بعد مؤکول شد.
یکی از علل حساسیت انگلیس نسبت به این موضوع طرح تأسیس بانک و مواد مطرحشده در آن بود که اجرای آن میتوانست نفوذ و تسلط بانک شاهنشاهی در امور بانکی و مالی ایران را بهشدت کاهش دهد. علاوه بر بندهای ابتدایی که حق چاپ اسکناس را به بانک ملی محدود کرده بود و به زیان انگلیس بود، «بندهای 5 و 6 هم به ضرر دولتین بود؛ زیرا در آن حق و اختیار احداث راههای شوسه و راهآهن و همچنین حق استخراج معادن و جواهرات به بانک ملی داده شده بود. مهمتر از همه در بند 8 به حق بانک ملی در ورود نقره تصریح شده بود. این ماده اعتراض شدید انگلستان را در پی داشت؛ زیرا انگلستان سالیانه از ورود و ضرب نقره سود سرشاری میبرد».
البته در کنار کارشکنی بانک شاهی، بعضی از عوامل داخلی همچون عدم اطمینان برخی از مردم به سرمایهگذاری، نبود سرمایه کافی و حتی وجود سهلانگاریهای دولت و دربار هم تأثیرگذار بود. واقعیت آن است که گرچه گروههای کثیری از مردم خواهان ایجاد بانکی مستقل از بیگانگان بودند، بسیاری از آنان نیز به دلیل ناآشنایی و عدم آگاهی کافی با جزئیات این مسئله، اعتماد و اطمینان لازم را نسبت به آن نداشتند. بااینهمه، بانک ملی با پیگیری مردم و اکثر ایرانیان در 14 اردیبهشت 1306 در مجلس شورای ملی تصویب شد و در شهریور 1307 رسما فعالیت خود را آغاز نمود.
با تأسیس بانک ملی ایران، به واسطه پیگیریهای برخی از تجار و ملیگرایان ایرانی و استقبال آحاد مردم، امید برای مقابله با نفوذ اقتصادی خارجیان نیز افزایش یافت. اگرچه این بانک نیز در طول حیات خود فراز و نشیبهایی داشت. بانک ملی گرچه تحت نظارت و کنترل دولت و حکومت قرار داشت، میتوان گفت اولین بانکی بود که مستقل از سلطه و نفوذ بیگانگان شکل گرفت و به سبک مدرن به فعالیتهای بانکی پرداخت.
منبع:
موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران
http://www.iichs.ir/News-6730/%D8%A2%D8%B1%D8%B2%D9%88%DB%8C%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D8%A8%DB%8C%D8%B3%D8%AA-%D8%B3%D8%A7%D9%84-%D8%AF%DB%8C%D8%B1%D8%AA%D8%B1-%D8%AC%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%B9%D9%85%D9%84-%D9%BE%D9%88%D8%B4%DB%8C%D8%AF/?id=6730
دوره فرصت ازدسترفته
مصدق در برههای حساس و سرنوشتساز از تاریخ ایران ایفای نقش کرد و همین مسئله، تمرکز بر اقدامات و البته تحلیل روانی شخصیت وی را مضاعف کرده است. دوره نخستوزیری محمد مصدق را شاید بتوان از جهاتی به عنوان یک فرصت ازدسترفته برای تغییر نوع حکومت و حرکت به سمت حکومت بدیل و آلترناتیو در نظر گرفت، اما به راستی چرا وی از این فرصت تاریخی بهره آن چنانی نگرفت؟ شاید باید پاسخ اصلی این پرسش را در این مسئله جست که وی اعتقادی به تغییر ساختاری نداشت و این تغییر را بیشتر به صورت ماهوی دنبال میکرد؛ به این معنا که شاه را مجاب کند به اینکه در چهارچوبهای تعیینشده حرکت کند و در واقع پایش را از گلیمش درازتر نکند. مصدق در این زمینه در واقع یک مینیمالیست و حداقلگرا بود؛ او صرفا به دنبال سازوکاری برای محدود کردن و مشروطه کردن پادشاه بود و نه براندازی و تغییر وی و شواهد روزهای پس از ۲۵ مرداد نیز تا حدود زیادی مؤید این مسئله است.
از سوی دیگر، سیاست در دوره مصدق به شدت حالتی تودهای پیدا کرده بود و جمعیتها نقشی اساسی در موجسازی سیاسی در ایران ایفا میکردند و از قضا مصدق نیز به این جمعیت بهای زیادی میداد و همواره در میان آنها حضور پیدا میکرد؛ قطعا نباید به این مسئله بار منفی داد، اما مصدق در برههای، سیاستی تودهای و فاقد مبانی تئوریک مستحکم را دنبال میکرد و دائم در نوسان اندیشهورزی بود و حتی برای ایده مشروطه سلطنتی خود نیز مبانی مستحکمی ایراد نمیکرد و به تشکیل شورای سلطنت اکتفا میکرد.
منبع:
موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران
http://www.iichs.ir/News-6718/%D8%AF%D9%88%D8%B1%D9%87-%D9%81%D8%B1%D8%B5%D8%AA-%D8%A7%D8%B2%D8%AF%D8%B3%D8%AA%E2%80%8C%D8%B1%D9%81%D8%AA%D9%87/?id=6718
نفت و اسرائیل؛ چشمهایی که به شیر نفت ایران دوخته شده بود
آمریکاییها بارها از بیثباتی یا جابهجایی در قدرت و تغییر رفتارهای سیاسی ایران نگران نه تنها خود، بلکه کشورهای متحد خود نظیر اسرائیل بودند که در برابر جامعه عربی شکل گرفت و به همین دلیل خواستار شناسایی آن از سوی کشورهای منطقه و از جمله ایران بودند. این امر به واسطه کابینه ساعد مراغهای در 14 اردیبهشت 1328 به اتفاق آرا به تصویب رسید. اما این شناسایی که در برابر کشور فلسطین انجام میشد، با واکنشهای مختلفی در ایران بهویژه از طرف آیتالله سیدابوالقاسم کاشانی روبهرو گشت. این اعتراضها در دولت مصدق به نتیجه رسید؛ چراکه در 15 تیر 1330 با عنایت به اصل موازنه منفی و با توجه به اعتراضهای مردم و برخی از نمایندگان مجلس، شناسایی دوفاکتوی اسرائیل را پس گرفت و طی اطلاعیهای قطع رابطه با دولت اسرائیل را به اطلاع رساند.
پیامد این عمل، قطع صدور نفت به رژیم اسرائیل و روابط نزدیکتر با همه کشورهای اسلامی و عربی بود، اما پس از کودتای 28 مرداد، روابط با اسرائیل از سر گرفته شد و اسرائیل در ازای آموزشهای فنی و تخصصی به نیروهای امنیتی ایران، نفت دریافت میکرد. درواقع در پاییز 1333 و سپس در سال 1336 به ترتیب پیشنهاد فروش نفت و عقد یک قراداد با اسرائیل شکل رسمی به خود گرفت و با احداث یک خط لوله در سال 1340، صادرات نفت ایران به اسرائیل به دو برابر رسید و این امر اعتراضهایی را به دنبال داشت که مهمترین آن سخنرانی مهم امام خمینی در عصر عاشورای 1342، درباره روابط محمدرضاشاه با اسرائیل است.
منبع:
موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران
http://www.iichs.ir/News-6700/%DA%86%D8%B4%D9%85%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D8%A8%D9%87-%D8%B4%DB%8C%D8%B1-%D9%86%D9%81%D8%AA-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%AF%D9%88%D8%AE%D8%AA%D9%87-%D8%B4%D8%AF%D9%87-%D8%A8%D9%88%D8%AF/?id=6700
شعارهای بیسابقه و شدید ضد اسرائیلی مردم ایران در استادیوم امجدیه!
جمعه 21 فروردین 1349
«... در مسابقه نهایی فوتبال جام آسیا که در تهران برگزار شد، ایران دو بر یک اسرائیل را شکست داد. جشن و شادی شهر را فرا گرفت. در استادیوم امجدیه، سیهزار تماشاچی بلند شدند و با هم سرود ملی را خواندند و جشن و سرور تا سحر ادامه پیدا کرد. شاه شانس آورد که کسی از فرصت استفاده نکرد تا در مورد بحرین تظاهرات کند. موضوع اخیر بهکلی از یادها رفته است. گروهی از فرصت استفاده کردند و شعارهای شدید ضد اسرائیلی دادند که در ایران بیسابقه است. شاه این را از چشم کمونیستها میبیند.»
اسدالله علم، گفتگوهای من با شاه (خاطرات محرمانه امیر اسدالله علم)، ج 1، تهران، طرح نو، بهار 1371، ص 225
منبع:
موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران
http://www.iichs.ir/News-8310/
در سال 1349، رژیم تصمیم گرفت روحیه مردم را در ارتباط با اسرائیل، محک بزند و لذا از تیم فوتبال اسرائیل دعوت کرد تا با تیم فوتبال ایران، در استادیوم امجدیه (شیرودی) تهران مسابقه بدهد. رژیم با توجه به قدرت گسترده ساواک، تصور میکرد این کار به سادگی انجام خواهد شد و مردم نسبت به ارتباط سیاست و فوتبال، حساسیت چندانی ندارند و میتوان به این وسیله، راه را برای حضور بیشتر اسرائیل در ایران فراهم کرد. رژیم طبق معمول در شناخت مردم اشتباه میکرد؛ زیرا مردم سالها بود که توسط روحانیون مبارزه و آگاه، به ماهیت اسرائیل پی برده بودند و قضیه مدرسه فیضیه و قیام 15 خرداد سال 1342 و رویدادهایی از این دست، هنوز از یاد کسی نرفته بود. مضافا بر اینکه در مراسمهایی چون عاشورا، شعارهایی علیه اسرائیل ساخته بودند و با آن سینه میزدند و لذا روحیه ضداسرائیلی مردم، خیلی بالا بود. مبارزین هم که توانستند با برنامهریزی دقیق روحیه ضداسرائیل مردم را تحریک کنند و در روز مسابقه کاری کردند که رژیم از کرده خود پشیمان شد!
هیجان و عصبانیت مردم و عجز مأموران رژیم در برابر طوفان خشم و اعتراض مردم، دیدنی بود! هنگامی که تیم فوتبال ایران پیروز شد، مردم این پیروزی را بهانه کردند و به بهانه شادی، تظاهرات گستردهای را به راه انداختند و در برابر مزدوران رژیم ایستادند. جمعیت تظاهرکننده، از سه جهت حرکت کرد. عدهای به طرف محله یهودینشین تهران در خیابان سیروس رفتند تا اگر رژیم خواست با تحریک احساسات مذهبی مسلمانها، بین آنها و یهودیها درگیری ایجاد کند، مانع شوند و به رژیم بفهمانند که ملت مسلمان ایران، تفاوت بین یهودیهای واقعی و صهیونیستها را به خوبی تشخیص میدهد. گردانندگان تظاهرات توانستند با قدرت تمام، جمعیت را مدیریت کنند تا اگر در بین آنها عناصری خواستند علیه یهودیها دست به اعمال خشونتآمیز بزنند و بهانه به دست رژیم بدهند، قادر به انجام این کار نباشند. درایت و هوشمندی رهبران تظاهرات باعث شد که در محله یهودیها کار خشنی صورت نگیرد و مردم فقط با دادن شعار علیه اسرائیل آنجا را ترک کنند و پراکنده شوند. گروه دیگری از تظاهرکنندگان به سمت بالای شهر حرکت کردند و پس از دادن شعارهای ضداسرائیلی، پراکنده شدند. گروه سوم، به طرف پایین خیابان روزولت (مفتح) به راه افتاد و شعار داد. در این موقع در مقابل دفتر هواپیمایی اسرائیل، بمبی منفجر شد که شیشههای آنجا را شکست و اثاثیه آن را به هم ریخت! مردم با شعارهای تند، به طرف خیابانهای دیگر رفتند و پراکنده شدند، اما در این میان عدهای از گروه آقای عزتشاهی دستگیر شدند.
رژیم که هنوز داغ اعدام انقلابی حسنعلی منصور را به دل داشت و میدید که بهرغم بگیر و ببندهایش، باز هم مبارزین توانستند در روزی که از نظر حیثیتی برای رژیم بسیار اهمیت داشت، در مقابل دفتر هواپیمای اسرائیل بمب منفجر کنند، از برنامهریزی دقیق و حسابشده مبارزین مسلمان، به وحشت افتاد و با سرعت دست به کار شد و عدهای از برادرانی را که در این ماجرا دست داشتند، دستگیر کرد. از جمله به سراغ آقای عزتشاهی هم رفتند و او را در کارگاهی در میدان خیام دستگیر کردند، اما او با زرنگی از دست مأموران فرار کرد!
منبع:
موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران
http://www.iichs.ir/News-14106/
دستگیری مخالفان اسرائیل، روی دیگر سکه بازیهای آسیایی
من [: پارسونز] مراسم بازیهای آسیایی المپیک [1974] را هم که در استادیوم باعظمت تازه تهران برپا شد تماشا کردم. این استادیوم ورزشی را شاه به امید برگزاری بازیهای المپیک سال ۱۹۸۴ در تهران بنا کرده بود. البته همزمان با انجام مراسم بازیهای آسیایی، در حدود دههزار نفر از دانشجویان و اشخاص مظنون از طرف ساواک بازداشت شده بودند؛ زیرا خاطره ترور ورزشکاران اسرائیلی در بازیهای المپیک مونیخ هنوز در اذهان زنده بود و میخواستند از وقوع حوادث مشابهی در جریان بازیهای آسیایی جلوگیری کنند.
آنتونی پارسونز، خاطرات دو سفیر (غرور و سقوط)، ترجمه محمود طلوعی، نشر علم، چ سوم، ۱۳۷۵، ص ۲۷۲.
منبع:
موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران
http://www.iichs.ir/News-21433/%D9%82%D8%B1%D8%A7%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D8%AF-%D9%88%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%AD%D8%B6%D8%B1%D8%AA-%D8%A7%D8%B4%D8%B1%D9%81/?id=21433
قاچاقچیان بزرگ آزادند و خردهپاها در زندان و در حال پوسیدن!
روزنامه «اطلاعات» در سرمقاله 28 مهر 1344 نوشت: این ایام یک کنفرانس گمرکی در تهران دایر است که طی آن اعضای گمرک و بازرگانان و صاحبان صنایع فرصت پیدا میکنند مشکلات و محظورات خود را از باب مسئله گمرک بیان کنند و برای چارهجویی به مبادله نظر بپردازند و هدف این کنفرانسها نیز غیر از این نیست.
ما مرزهای وسیعی داریم که کنترل آنها بسیار مشکل است و به همین مناسبت گمرکات ما وظیفه سنگینی به عهده دارند. اگر ما گمرکی باقدرت، صالح، محیط و بسیط داشته باشیم، به کیفیت مؤثری بازرگانی متوازن خواهیم داشت و اگر مثل گذشته گمرک ما فقط اسمی داشته باشد و نتواند منشأ اثر واقع شود، بازارها پر میشود از کالای قاچاق و صنایع و بازرگانی داخلی هرگز قدرت مقابله با قاچاق نخواهند داشت.
ما روی یک مورد از اموری که مربوط به گمرک است انگشت میگذاریم تا شما ببینید در نتیجه گشادگی مرزهای مملکت و نقص قانون چندین هزار آدم مفلوک و چندهزار خانواده بیگناه فدای یک مشت قاچاقچی گردنکلفت شدهاند.
این مورد، مربوط است به قاچاق تریاک. چون شما مسبوقید از وقتی کشت خشخاش را در ایران معدوم و ممنوع ساختند، دروازههای شرق و غرب به روی تریاک قاچاق باز شد و سیل تریاک افغان و تریاک ترکیه به طرف ایران سرازیر گشت. انکار این حقیقت، انکار محسوسات است برای اینکه هماکنون در بازار ایران انواع تریاک تُرک و افغان دیده میشود و این بحث که آیا غرض از مبارزه با افیون تبدیل تریاک ایران بود به تریاک تُرک و افغان، آن بحثی است علیحده.
نکتهای که مورد نظر ماست این است که هماکنون زندانهای ما مملو از زندانیانی است که به اتهام حمل و اختفای از چند گرم تا چند کیلو تریاک محکوم به حبس شدهاند و میان آنها پیر هست، جوان است، زن هست، مرد هست و معتاد هست و ورزشکار نیز هست.
اینها کسانی هستند که عامل حمل تریاک و یا خریدار یکی دو نخود تریاک برای مصرف شخصی خویش بوده و به دام قانون افتادهاند، اما قاچاقچی عمده عامل اصلی این تجارت دوزخی، سوداگر بزرگ تریاک و هروئین شاید در تمام زندانهای ایران از تعداد انگشتان دست تجاوز نکند؛ زیرا قاچاقچی بزرگ پول میدهد، این انسانهای مفلوک را اجیر میکند، به دست آنها تریاک میخرد، به دست آنها تریاک حمل میکند، به دست آنها تریاک میفروشد و عاقبت هم به دست اینها دستبند میخورد؛ زیرا قانون به طوری خشک و انعطافناپذیر است که نه ضابط عدلیه میتواند تخفیفی در حق ایشان قائل شود و نه قاضی.
سالهاست میگویند در نظر است برای تعدیل این قانون، که عموم مقامات به انجماد و برودت آن اذعان کردهاند، ترتیبی داده شود و سالهاست این عده کثیر به این امید در زندان مشرف به پوسیدن و از میان رفتن هستند و سالهاست که همچنان از مرزهای شرقی و غربی، تریاک به ایران وارد میشود و به دست عوامل دیگری حمل و نقل و معامله میشود؛ درحالیکه قاچاقچیان عمده و عاملین اصلی این جنایت راست راست میگردند و به ریش قانون میخندند. حالا که کنفرانس گمرک تشکیل است بیایید فکری هم در این موضوع بکنید.
منبع:
موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران
http://www.iichs.ir/s/21327
بیتالمقدس فقط یک شهر نیست
مسلمانان پیوند خاصی با فلسطین و شهر بیتالمقدس دارند. بیتالمقدس در صدر اسلام قبله مسلمانان بود. همچنین بر اساس فرهنگ اسلامی از این مکان بود که پیامبر اسلام به معراج رفت. در ادامه در ادوار مختلف جنگهای صلیبی، بیتالمقدس محل رویارویی دو فرهنگ اسلامی و مسیحی بود. در این کارزار، هر یک از طرفین میکوشید با تسلط بر این شهر، تفوق سیاسی و عقیدتی خود را نمایان سازد. این موضوع اکنون و در دوره معاصر نیز در رویارویی مسلمانان با صهیونیستها و یهودیانِ مسیحی نیز مورد توجه است. هر وقت حرمت و تقدس بقاع فلسطین از سوی حاکمیت غیر اسلامی تهدید شود، مسلمانان نسبت به آن واکنش نشان میدهند.
رهبران اسلامی در سراسر تاریخ اسلام علیه هر قدرت تهدیدکننده حاکمیت اسلامی در بیتالمقدس جنگیدهاند. در دوران معاصر و در غائله صهیونیسم در فلسطین، حساسیت مسلمانان نسبت به این خطه از جهان اسلام چند برابر شده است. در این میان علمای شیعه نسبت به این موضوع مواجهه داشتند. آیتالله محمدحسین کاشفالغطا، شیخ عبدالکریم زنجانی، میرزا خلیل کمرهای و شیخ عبدالکریم حائری از جمله علمای شیعه بودند که نسبت به مسئله فلسطین واکنش نشان دادند و رخدادهای مهمی را رقم زدند.
پس از عصر استعمار، در غرب آسیا (خاورمیانه) نخستین و تا مدتی یگانه نگرانی ملتها، استقلال بود. بعد از جنگ جهانی اول با شکست عثمانی، درحالیکه دولتهای عربی یکی پس از دیگری در حال شکلگیری بودند، فلسطین تحت قیمومیت استعمار بریتانیا درآمد. این وضعیت تا تشکیل رژیم صهیونیستی در سال 1948 ادامه داشت. حمایت بریتانیا از صهیونیسم، که بر خلاف مشهور جنبشی غیرمذهبی بود، مانع از ظهور دولتی عربی در این منطقه شد. به عبارت دیگر، بریتانیا تا تشکیل رژیم صهیونیستی در فلسطین ماند و نقش اساسی را در تشکیل این رژیم بر عهده گرفت. در این میان برخی از دولتهای اسلامی تحت نفوذ بریتانیا از جمله دولت ایران در عصر پهلوی نیز در این موضوع دخیل بودند. بریتانیا توانسته بود با ایجاد چنددستگی و تضاد در میان رجال دولتهای اسلامی به مقاصد خود در این زمینه برسد. به عبارت دیگر، استعمار به گونه دیگری به ظهور رسید.
منبع:
موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران
http://www.iichs.ir/s/6716
روابط پهلوی دوم و اسرائیل به روایت اسناد لانه جاسوسی؛ سلاح و نفت به مثابه نقطه پیوند
حکومت پهلوی در حیات سیاسی خود روابط گستردهای با کشورهای غربی و حامیان آنها داشت. علاوه بر آمریکا، که نقش مهمی در روابط سیاسی و اقتصادی ایران داشت و به دلیل مداخله مستقیم خود نفرت و انزجار عمومی را برانگیخته بود، رابطه با اسرائیل نیز با حساسیت زیادی روبهرو بود. این کشور، که با غصب سرزمین مردم مسلمان فلسطین موجودیت یافته بود، با مخالفت بسیاری از کشورهای مسلمان مواجه شد و بسیاری از این کشورها از به رسمیت شناختن آن خودداری کردند. پیرو این موضوع، مردم مسلمان ایران نیز حساسیت خاصی درباره رابطه با اسرائیل داشتند و خواهان محکوم نمودن این کشور از سوی محمدرضاشاه و رژیم پهلوی بودند. شاه و نزدیکان او نیز به دلیل این حساسیت همواره مدعی بودند رابطهای با اسرائیل ندارند، اما اسناد بهجامانده از این موضوع از جمله اسناد لانه جاسوسی آمریکا مؤید روابط گسترده رژیم شاه و اسرائیل در ابعاد مختلف، نظامی، اقتصادی و سیاسی است.
رابطه دو کشور بعد از کودتای 28 مرداد شکل گستردهتری به خود گرفت و به طور رسمی آغاز گردید. طی این روابط «دولت اسرائیل هم در چهارچوب دکترین معروف به "محورهای پیرامون" از همان ابتدای تأسیس علاقهمندی خود را به گسترش روابط با ایران اعلام نمود. به موجب دکترین محورهای پیرامون که دیوید بنگورین، اولین نخستوزیر اسرائیل طراح آن بود، اسرائیل میبایست روابط خود با کشورهای پیرامون جهان عرب را بهویژه ترکیه و ایران توسعه دهد». بدین ترتیب دو کشور روابط گستردهای در زمینه اقتصادی، سیاسی و نظامی آغاز نمودند.
بر این اساس رابطه با ایران و کشورهایی چون ترکیه، که در قلب خاورمیانه و در میان کشورهای عرب ضداسرائیل قرار داشتند، میتوانست از اهمیت زیادی برای اسرائیل برخوردار باشد؛ ازاینرو ضرورت برقراری رابطه با حکومتهای این دو کشور در زمینههای امنیتی و نظامی قوت زیادی به خود گرفت و تقریبا تا اواخر حیات سیاسی رژیم پهلوی از شکل مناسبی برخوردار شد. به اذعان اسناد برجامانده در این رابطه «اسرائیلیها مناسبات خوبی با ترکیه و ایران در زمینههای نظامی و امنیتی داشتند. هرچند اسرائیلیها دارای روابط کامل دیپلماتیک با ایران نبودند، اما آنها یک هیئت رسمی سیاسی در ایران داشتند که اعضای آن دارای عنوان سیاسی بود که از جمله آنها سمت وابسته نظامی است».
در کنار روابط نظامی، روابط اطلاعاتی و امنیتی نیز از اهمیت زیادی برخوردار بود و به نوعی با روابط نظامی همپوشانی داشت؛ چراکه بخش مهمی از روابط امنیتی و اطلاعاتی رژیم شاه بر پایه شکلگیری نهادهای اطلاعاتی قوی همچون ساواک استوار بود که وظیفه آن شناسایی مخالفان رژیم بود. بر این اساس بسیاری از اعضای ساواک تحت تعلیمات و آموزشهای نظامی اسرائیل قرار گرفتند و ابزارهای نظامی قوی که بیشتر آنها ساخت اسرائیل و سایر کشورهای غربی بود، در اختیار آنها قرار گرفت. «اسرائیل رژیم محمدرضا را تنها دوست و متحد خود در منطقه تلقی میکرد و لذا به آموزش ساواک کمکهای درجه اول نمود.» البته بخش مهمی از دوستی اسرائیل و شاه به تأمین نیازهای نفتی اسرائیل مربوط بود.
بهرغم آنکه محمدرضاشاه و مسئولان رژیم همواره منکر فروش نفت به اسرائیل بودند، واقعیت آن است که ایران بزرگترین کشور تأمینکننده منابع نفتی اسرائیل بود. چنانکه در سال 1348، طبق دستور شاه دومیلیون تن نفت از طریق خط لوله 260 کیلومتری بندر ایلات در کنار دریای سرخ به بندر اشکلال در ساحل مدیترانه، به اسرائیل فرستاده شد و انتقال این ماده مهم، حتی پس از جنگ چهارم اعراب و اسرائیل در سال 1352 (1973) ادامه یافت.
بررسی روابط اسرائیل و رژیم پهلوی نشان داد که این رابطه ضمن گستردگی در بخشهای مختلف اقتصادی، سیاسی و نظامی، همواره منافع و مزیتهای بیشتری برای اسرائیل داشته است. به عبارتی، این روابط گرچه دوسویه و دوطرفه بود، مشخص است که اسرائیل توانست از طریق گسترش رابطه با ایران سوپاپ اطمینانی در قلب خاورمیانه جهت تأمین نیازهای نفتی و بازار فروش تسلیحات نظامی خود بیابد. این در حالی است که بسیاری از کشورهای عرب، که تولیدکننده نفت نیز بودند، به دلیل مخالفت با اسرائیل، از فروش نفت خود به اسرائیل امتناع میکردند. در مقابل، ایران تنها از خدمات مستشاری نظامی و برخی از تسلیحات نظامی برخوردار شد که بیشتر جنبه تدافعی داشت و به جای تقویت بنیه نظامی کشور، در مسیر سرکوب جنبشهای مخالف با شاه و رژیم به کار رفت. از این حیث میتوان گفت برنده اصلی این رابطه اسرائیل و حامیان غربی آن بودند.
منبع:
موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران
http://www.iichs.ir/s/6693
گرهگاه اقتصادی پهلوی دوم و اسرائیل
روابط ایران با کشورهای منطقه خاورمیانه از جمله موضوعاتی است که در هر دورهای محل بحث و منازعه میان کارشناسان بوده است. این مسئله زمانی اهمیت دو چندان پیدا میکند که این منطقه در طول یکی دو سده اخیر فراز و نشیبهای بسیاری به خود دیده است؛ از فروپاشی امپراتوری عثمانی که در پی آن کشورهای مختلفی پدید آمد و بهوجود آمدن سرزمینهایی که دچار خلأ قدرت بودند تا جنگهای فرسایشی و بیهودهای که جان هزاران نفر را گرفته است.
در این میان سرزمینهای اشغالی فلسطین جایگاه خاص خود را دارد. در واقع به واسطه اینکه این سرزمینها به وسیله صهیونیستها به مرور زمان و با زور اشغال شد و مسلمانان ساکن این منطقه آواره شدند رهبران سیاسی در ایران نگاه ویژهای به آن داشتند. چه رهبرانی که در رأس هرم قدرت بودهاند و چه شخصیتهای سیاسی که از نفوذ و جایگاه خاصی برخوردار بودند همواره یکی از چالشهای پیش رویشان موضعگیری در قبال این مسئله بغرنج و پیچیده بوده است.
مسئلهای که در طول سالیان گذشته بر پیچیدگی آن افزوده شده به نحوی که برخی آن را مادر بحرانهای منطقه قلمداد میکنند و حل آن را آغازی بر پایان سالها جنگ، منازعه و کشتن انسانهای بیگناه به شمار میآورند. اما یکی از سؤالهای پیش روی ما رویکرد ایران عصر محمدرضا پهلوی در قبال این بحران منطقهای است؛ به خصوص که سرزمینهای اشغالی و به رسمیت شناخته شدن موجودیت اسرائیل در دوره پهلوی دوم است که رنگ واقعیت به خود میگیرد و دولت شاهنشاهی ایران نیز در این زمینه از جمله کشورهایی است که بر این امر صحه میگذارد. آنچه بر اهمیت موضوع میافزاید تنها به رسمیت شناخته شدن اسرائیل توسط محمدرضا پهلوی نیست، بلکه روابط گستردهای است که دو طرف در ابعاد و زمینههای مختلف با یکدیگر برقرار کردند. این امر بهخصوص در زمینه مسائل و موضوعات اقتصادی جلوه خاصی دارد.
در نوامبر سال 1947م مجمع عمومی سازمان ملل متحد طرح پیشنهادی کمیسیونی متشکل از یازده عضو این سازمان مبنی بر تقسیم فلسطین به دو منطقه عربی و یهودی را به تصویب رساند. اسرائیلیها با توجه به ضعف اعراب و خلأ قدرت پدیدآمده پیشدستی کردند و چند ماه بعد دولت اشغالگر اسرائیل را بنیان نهادند. تأسیس دولت اسرائیل همراه شد با به رسمیت شناخته شدن این کشور توسط پنجاه کشور عضو سازمان ملل که در نهایت به عضویت رژیم اشغالگر اسرائیل در سازمان ملل متحد منتهی شد. در ایران نیز دولت ساعد در اسفندماه سال 1328ش تصمیم به شناسایی دولت اسرائیل به صورت دوفاکتو گرفت و در بیتالمقدس سرکنسولگری دائر نمود. البته این شناسایی با پرداخت مبلغ چهارصدهزار دلار به نخستوزیر وقت، یعنی ساعد مراغهای، همراه بود؛ زیرا مخالفت افکار عمومی مردم در ایران و در همین حال روشنفکران و روحانیون سرشناسی همچون آیتالله کاشانی نسبت به این مسئله تازگی نداشت. اما این شناسایی دیری نپایید و با اوج گرفتن نهضت ملی شدن صنعت نفت و در واکنش به اعتراضات مردم و برخی از نمایندگان مجلس دولت محمد مصدق شناسایی اسرائیل را پس گرفت. با این حال این پایان کار نبود و با روی کار آمدن دولت کودتا و قدرت گرفتن شخص محمدرضا پهلوی، فصل تازهای از همکاریهای ایران و اسرائیل آغاز گردید. این امر به خصوص در زمینه مراودات اقتصادی زودتر به نتیجه رسید؛ زیرا پیش از این نیز بازرگانان یهودی و اسرائیلی با یکدیگر رابطه داشتند.
در این راستا، نفت را می توان مهمترین موتور محرک همکاریهای اقتصادی ایران و اسرائیل درنظر گرفت. همچنین تهران تلاش میکرد اسرائیل را در طرحهای کشاورزی و صنعتی خود شریک کند و این کشور را به سرمایهگذاری در طرحهای ایران تشویق میکرد. روابط تهران و تلآویو در بخشهای دیگر اقتصادی نیز قابل مشاهده بود و سرمایهگذاران اسرائیلی از آن رو که سود سرشاری نصیبشان میشد علاقه مضاعفی به فعالیت در این قسمتها داشتند. سرمایهگذاری اسرائیل در تعدادی از بانکهای مختلط و شرکتهای تولیدی و خدماتی ایران نمونهای از این دست میباشد.
در مجموع باید گفت که روابط اقتصادی ایران و اسرائیل در دوران پهلوی دوم به نحوی بود که اسرائیل در منطقه یک منبع تضمینشده نفت را بهدست آورده بود و زمینه فراهم کردن بیشترین امکانات برای شرکتهای خدماتی و مالی این کشور فراهم شده بود؛ کشوری که سرزمین مسلمانان را غصب و آنها را آواره کرده بود؛ موضوعی که مخالفت شدید امام خمینی و رهبران مذهبی را در پی داشت؛ مخالفتی که در نهایت با پیروزی انقلاب اسلامی به نتیجه رسید و روابط تهران ـ تلآویو قطع شد.
منبع:
موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران
http://www.iichs.ir/s/11922
پشت پرده روابط دو همپیمان
روابط ایران و اسرائیل در دهه 50 به روایت اسناد لانه جاسوسی
دقیقاً یک روز پس از تصویب طرح تقسیم فلسطین به دو کشور اسرائیل و فلسطین از سوی سازمان ملل متحد در تاریخ 29 نوامبر 1947، جنگهای طولانی میان اعراب و یهودیان در گرفت. این جنگها، از تاریخ 14 می سال 1948، با شدت بیشتری همراه شد. این تاریخ که به معنای پایان قیمومیت بریتانیا بر فلسطین است، منجر به صدور منشور استقلال اسرائیل شد و همین امر باعث شد که در تاریخ 15 می یعنی یک روز پس از اعلام استقلال، تمامی کشورهای عرب همسایه اسرائیل، به طور همزمان به این کشور حمله کنند و این نبردها تا سال 1973 به صورت چندجانبه و تا به امروز به صورت دو جانبه میان فلسطین و اسرائیل ادامه دارد.
ایران برخلاف بسیاری از کشورهای عربی در سال 1950م که مصادف با اسفند ماه 1328 بود، اسرائیل را به رسمیت شناخت. روابط ایران و اسرائیل، در دهه 1350 به واسطه دور جدید جنگهای اسرائیل و کشورهای عربی، از اهمیت فزایندهای برخوردار است. هدف از تدوین این یادداشت، بررسی روابط ایران و اسرائیل در دهه 1350 با توجه بر اسناد لانه جاسوسی آمریکا است.
شرایط اسرائیل پس از اعلام استقلال، پیچیده و عجیب بود. اعلام جنگ تمامی کشورهای عربی همسایه اسرائیل، فقدان عمق استراتژیک و آسیبپذیری ناشی از تهدیدات امنیتی، باعث شده بود که اسرائیل تمام تلاش خود را برای پیدا کردن یک همپیمان قوی و مورد اعتماد در منطقه خاورمیانه به کار گیرد. با توجه به اینکه ایران تنها کشور غیرعرب خاورمیانه محسوب میشد و تعداد قابل توجهی یهودی در این کشور زندگی میکردند، به نظر میرسد حکومت پهلوی میتوانست یک همپیمان خوب برای اسرائیل به شمار آید.
از این رو باید گفت که رفته رفته روابط ایران با اسرائیل در ابعاد مختلف، اقتصادی، سیاسی، نظامی، اطلاعاتی و آموزشی توسعه پیدا کرد. سازمان اطلاعاتی اسرائیل (موساد)، پس از سازمانهای آمریکا و انگلستان، فعالترین شبکه اطلاعاتی در ایران بود. این سازمان نقش بسیار چشمگیری در تشکیل ساواک و نحوه اداره آن ایفا میکرد. در اینجا باید به این نکته اشاره کرد که به واسطه حساسیتی که مردم مسلمان ایران نسبت به رژیم اسرائیل داشتند، عمده مناسبات اسرائیل و رژیم پهلوی در خفا انجام میشد ولی گستردگی روابط، بهخصوص در دهه 50 به حدی بود که تقریباً تمامی مردم ایران از عمق روابط خاندان پهلوی با اسرائیل مطلع بودند و همواره نسبت به آن اعتراض داشتند.
اسرائیل برنامه بسیار منسجمی برای برقراری روابط عمیق با ایران پیاده کرده بود که در این میان، تلاشهای مذهبی، فرهنگی و اطلاعاتی اسرائیل بسیار جالب توجه است. در سال 1351، اسرائیل جریان بهائیها را به عنوان یک مذهب به رسمیت میشناسد، با توجه به اینکه در آن زمان، هویدا که گرایشهای جدی به این فرقه داشت، نخستوزیر ایران بود، به نظر میرسد نوع عملکرد اسرائیل برای نفوذ در ایران حساب شده بوده است.
به طور کلی، روابط اسرائیل و ایران دوران پهلوی را سفرا و نمایندگان اسرائیلی در ایران، تنظیم میکردند. قدرت برخی از این افراد از جمله «مئیر عزری» که بیش از 15 سال در ایران به عنوان سفیر فعالیت میکرد، به حدی بود که در انتخاب برخی وزرا نیز تأثیرگذاری داشت. بنا به گفته اسناد ساواک، عزری جزء معدود سفرای کشورهای خارجی در ایران بود که بدون هیچ زحمتی با شاه دیدار میکرد و روابط بسیار نزدیکی با مقامات بالای ایرانی برقرار میکرد.
در دهه 50 تعداد یهودیان ساکن در ایران که اکثر آنها دارای روابط پرنفوذی با دربار بودند، افزایش پیدا کرد. به همین دلیل، اسرائیل نیز تمام تلاش خود را برای حفظ این افراد در ایران انجام میداد تا جایی که از هیچ کمکی به رژیم پهلوی برای سرکوب اعتراضات، در داخل ایران کوتاهی نمیکرد. در همین زمینه، دیوید تورگمن که دبیر دوم هیئت نمایندگی اسرائیل در ایران بود، از تلاشهای اسرائیل برای افزایش کمکهای اطلاعاتی، نظامی و علمی به ایران خبر میدهد.
به طور کلی باید گفت که به واسطه حضور مقامات پرنفوذ اسرائیلی در ایران، پس از آمریکا و انگلیس هیچ کشوری به اندازه اسرائیل در دهه 50 با ایران روابط تجاری، نظامی و سیاسی برقرار نکرده بود. این روابط به شکلی بود که در برخی موارد شاهد تأثیرگذاری بسیار جدی سفرای اسرائیل در ایران هستیم.
از سوی دیگر نیز باید در نظر گرفت که رژیم اسرائیل به واسطه جنگ همهجانبهای که با اعراب داشت، ایران را بزرگترین حامی خود در منطقه میدید. علاوه بر این، ایران تنها کشوری بود که در آن زمان، برای فروش نفت و انرژی به اسرائیل مناسب بود و این امکان فراهم بود که به جای پرداخت پول، با فروش تجهیزات نظامی به ایران، هم مانع از خروج ارز شوند و هم خسارات ناشی از جنگ را به حداقل برسانند.
منبع:
موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران
http://www.iichs.ir/s/6035
بذل و بخشش نفت ملت ایران به اسرائیل
در سال 1336 در ابتدای رابطه پنهانی بین دول ایران و اسرائیل، نمایندگان ایران و اسرائیل در تلآویو قرارداد فروش نفت ایران به بهای هر بشکه 30/1 دلار را منعقد کردند. ازآنجاکه این قیمت بسیار ارزانتر از قیمت نفت در بازار جهان بود، این قرارداد بهشدت مورد استقبال و خوشحالی بن گورین، نخستوزیر اسرائیل، قرار گرفت. در ادامه بر اثر مهاجرت یهودیان به اسرائیل و رشد صنایع اسرائیل یک سال بعد بن گورین، لوی اشکول را به ایران اعزام کرد و پس از ملاقات با شاه و مذاکره با مقامات، میزان صادرات نفت ایران به اسرائیل با قیمتی نازل دو برابر شد.
در شهریور 1346، پس از مدتی از این قرارداد شیرین برای اسرائیلیها، مایر عزری به نمایندگی از اسرائیل به حضور شاه رسید و موافقت وی را برای کشیدن یک لوله نفتی از بندر ایلات در ساحل دریای سرخ تا بندر اشکلون در ساحل دریای مدیترانه گرفت. این خط لوله به طول 162 مایل بود که اعتبار پولی آن از طرف ایران تأمین شد. این لوله 32 اینچی قادر بود نفت ایران را هم به مصرف داخلی اسرائیل برساند و هم به کشورهای اروپایی منتقل کند و در نتیجه این ترانزیت عایدات فراوانی را نصیب اسرائیل میکرد. به گزارش سفارت آمریکا این طرح قادر بود پنجاهمیلیون تن نفت را در مدت یک سال به مدیترانه منتقل نماید، درحالیکه انتقال همین مقدار نفت از طریق دریا احتیاج به پنجاه کشتی داشت که هزینه آن بیش از چهارصدمیلیون دلار، یعنی دو یا سه برابر خط لوله، بود و همه اینها با مخارج ایران انجام و به نفع اسرائیل تمام میشد.
جنگ بین اسرائیل و اعراب در مهرماه 1352 بار دیگر آغاز شد و در آبانماه به اوج خود رسید و ازآنجاکه برتری با ارتشهای عربی بود، شاه بلافاصله با پول بیتالمال مردم ایران به کمک اسرائیل آمد. ابتدا محمدرضا مقادیر معتنابهی مهمات نظامی از قبیل «گلوله توپ و وسایل جنگ الکترونیک» که بهتازگی از خود اسرائیل با پول ملت ایران خریداری کرده بود، بهصورت کمک بلاعوض ارسال کرد و بعد بهرغم تحریم نفتی اسرائیل و همپیمانانش از سوی کشورهای اسلامی، نهتنها نفت اسرائیل را تأمین کرد، بلکه مقادیر زیادی از نفت ملت ایران را مجانی در همان زمان به همپیمانان اسرائیل ارسال نمود.
در ادامه این بذل و بخششهای رژیم پهلوی به اسرائیل، پس از سال 1354 و طرح صلح خاورمیانه توسط کارتر و عقبنشینی اسرائیل از میدان نفتی ابوردیس در صحرای سینا، ایران متعهد شد همه نیازهای نفتی اسرائیل را تأمین کند آن هم با قیمتی ارزانتر از بازار جهانی نفت. طبق آمار موجود، ایران در سال 1357 تعهد داشت که روزانه 96 هزار بشکه برای مصارف داخلی اسرائیل نفت صادر کند.
منبع:
موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران
http://www.iichs.ir/s/6846