eitaa logo
ImArticles
182 دنبال‌کننده
1 عکس
1 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
روابط پهلوی دوم و اسرائیل به روایت اسناد لانه جاسوسی؛ سلاح و نفت به مثابه نقطه پیوند حکومت پهلوی در حیات سیاسی خود روابط گسترده‌ای با کشورهای غربی و حامیان آنها داشت. علاوه بر آمریکا، که نقش مهمی در روابط سیاسی و اقتصادی ایران داشت و به دلیل مداخله مستقیم خود نفرت و انزجار عمومی را برانگیخته بود، رابطه با اسرائیل نیز با حساسیت زیادی روبه‌رو بود. این کشور، که با غصب سرزمین مردم مسلمان فلسطین موجودیت یافته بود، با مخالفت بسیاری از کشورهای مسلمان مواجه شد و بسیاری از این کشورها از به رسمیت شناختن آن خودداری کردند. پیرو این موضوع، مردم مسلمان ایران نیز حساسیت خاصی درباره رابطه با اسرائیل داشتند و خواهان محکوم نمودن این کشور از سوی محمدرضاشاه و رژیم پهلوی بودند. شاه و نزدیکان او نیز به دلیل این حساسیت همواره مدعی بودند رابطه‌ای با اسرائیل ندارند، اما اسناد به‌جامانده از این موضوع از جمله اسناد لانه جاسوسی آمریکا مؤید روابط گسترده رژیم شاه و اسرائیل در ابعاد مختلف، نظامی، اقتصادی و سیاسی است. رابطه دو کشور بعد از کودتای 28 مرداد شکل گسترده‌تری به خود گرفت و به طور رسمی آغاز گردید. طی این روابط «دولت اسرائیل هم در چهارچوب دکترین معروف به "محورهای پیرامون" از همان ابتدای تأسیس علاقه‌مندی خود را به گسترش روابط با ایران اعلام نمود. به موجب دکترین محورهای پیرامون که دیوید بن‌گورین، اولین نخست‌وزیر اسرائیل طراح آن بود، اسرائیل می‌بایست روابط خود با کشورهای پیرامون جهان عرب را به‌ویژه ترکیه و ایران توسعه دهد». بدین ترتیب دو کشور روابط گسترده‌ای در زمینه اقتصادی، سیاسی و نظامی آغاز نمودند. بر این اساس رابطه با ایران و کشورهایی چون ترکیه، که در قلب خاورمیانه و در میان کشورهای عرب ضداسرائیل قرار داشتند، می‌توانست از اهمیت زیادی برای اسرائیل برخوردار باشد؛ ازاین‌رو ضرورت برقراری رابطه با حکومت‌های این دو کشور در زمینه‌های امنیتی و نظامی قوت زیادی به خود گرفت و تقریبا تا اواخر حیات سیاسی رژیم پهلوی از شکل مناسبی برخوردار شد. به اذعان اسناد برجامانده در این رابطه «اسرائیلی‌ها مناسبات خوبی با ترکیه و ایران در زمینه‌های نظامی و امنیتی داشتند. هرچند اسرائیلی‌ها دارای روابط کامل دیپلماتیک با ایران نبودند، اما آنها یک هیئت رسمی سیاسی در ایران داشتند که اعضای آن دارای عنوان سیاسی بود که از جمله آنها سمت وابسته نظامی است». در کنار روابط نظامی، روابط اطلاعاتی و امنیتی نیز از اهمیت زیادی برخوردار بود و به نوعی با روابط نظامی هم‌پوشانی داشت؛ چراکه بخش مهمی از روابط امنیتی و اطلاعاتی رژیم شاه بر پایه شکل‌گیری نهادهای اطلاعاتی قوی همچون ساواک استوار بود که وظیفه آن شناسایی مخالفان رژیم بود. بر این اساس بسیاری از اعضای ساواک تحت تعلیمات و آموزش‌های نظامی اسرائیل قرار گرفتند و ابزارهای نظامی قوی که بیشتر آنها ساخت اسرائیل و سایر کشورهای غربی بود، در اختیار آنها قرار گرفت. «اسرائیل رژیم محمدرضا را تنها دوست و متحد خود در منطقه تلقی می‌کرد و لذا به آموزش ساواک کمک‌های درجه اول نمود.» البته بخش مهمی از دوستی اسرائیل و شاه به تأمین نیازهای نفتی اسرائیل مربوط بود. به‌رغم آنکه محمدرضاشاه و مسئولان رژیم همواره منکر فروش نفت به اسرائیل بودند، واقعیت آن است که ایران بزرگ‌ترین کشور تأمین‌کننده منابع نفتی اسرائیل بود. چنان‌که در سال 1348، طبق دستور شاه دومیلیون تن نفت از طریق خط لوله 260 کیلومتری بندر ایلات در کنار دریای سرخ به بندر اشکلال در ساحل مدیترانه، به اسرائیل فرستاده شد و انتقال این ماده مهم، حتی پس از جنگ چهارم اعراب و اسرائیل در سال 1352 (1973) ادامه یافت. بررسی روابط اسرائیل و رژیم پهلوی نشان داد که این رابطه ضمن گستردگی در بخش‌های مختلف اقتصادی، سیاسی و نظامی، همواره منافع و مزیت‌های بیشتری برای اسرائیل داشته است. به عبارتی، این روابط گرچه دوسویه و دوطرفه بود، مشخص است که اسرائیل توانست از طریق گسترش رابطه با ایران سوپاپ اطمینانی در قلب خاورمیانه جهت تأمین نیازهای نفتی و بازار فروش تسلیحات نظامی خود بیابد. این در حالی است که بسیاری از کشورهای عرب، که تولیدکننده نفت نیز بودند، به دلیل مخالفت با اسرائیل، از فروش نفت خود به اسرائیل امتناع می‌کردند. در مقابل، ایران تنها از خدمات مستشاری نظامی و برخی از تسلیحات نظامی برخوردار شد که بیشتر جنبه تدافعی داشت و به جای تقویت بنیه نظامی کشور، در مسیر سرکوب جنبش‌های مخالف با شاه و رژیم به کار رفت. از این حیث می‌توان گفت برنده اصلی این رابطه اسرائیل و حامیان غربی آن بودند. منبع: موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران http://www.iichs.ir/s/6693
گرهگاه اقتصادی پهلوی دوم و اسرائیل روابط ایران با کشورهای منطقه خاورمیانه از جمله موضوعاتی است که در هر دوره‌ای محل بحث و منازعه میان کارشناسان بوده است. این مسئله زمانی اهمیت دو چندان پیدا می‌کند که این منطقه در طول یکی دو سده اخیر فراز و نشیب‌های بسیاری به خود دیده است؛ از فروپاشی امپراتوری عثمانی که در پی آن کشورهای مختلفی پدید آمد و به‌وجود آمدن سرزمین‌هایی که دچار خلأ قدرت بودند تا جنگ‌های فرسایشی و بیهوده‌ای که جان هزاران نفر را گرفته است.   در این میان سرزمین‌های اشغالی فلسطین جایگاه خاص خود را دارد. در واقع به واسطه اینکه این سرزمین‌ها به وسیله صهیونیست‌ها به مرور زمان و با زور اشغال شد و مسلمانان ساکن این منطقه آواره شدند رهبران سیاسی در ایران نگاه ویژه‌ای به آن داشتند. چه رهبرانی که در رأس هرم قدرت بوده‌اند و چه شخصیت‌های سیاسی که از نفوذ و جایگاه خاصی برخوردار بودند همواره یکی از چالش‌های پیش رویشان موضع‌گیری در قبال این مسئله بغرنج و پیچیده بوده است.   مسئله‌ای که در طول سالیان گذشته بر پیچیدگی آن افزوده شده به نحوی که برخی آن را مادر بحران‌های منطقه قلمداد می‌کنند و حل آن را آغازی بر پایان سال‌ها جنگ، منازعه و کشتن انسان‌های بی‌گناه به شمار می‌آورند. اما یکی از سؤال‌های پیش روی ما رویکرد ایران عصر محمدرضا پهلوی در قبال این بحران منطقه‌ای است؛ به خصوص که سرزمین‌های اشغالی و به رسمیت شناخته شدن موجودیت اسرائیل در دوره پهلوی دوم است که رنگ واقعیت به خود می‌گیرد و دولت شاهنشاهی ایران نیز در این زمینه از جمله کشورهایی است که بر این امر صحه می‌گذارد. آنچه بر اهمیت موضوع می‌افزاید تنها به رسمیت شناخته شدن اسرائیل توسط محمدرضا پهلوی نیست، بلکه روابط گسترده‌ای است که دو طرف در ابعاد و زمینه‌های مختلف با یکدیگر برقرار کردند. این امر به‌خصوص در زمینه مسائل و موضوعات اقتصادی جلوه خاصی دارد. در نوامبر سال 1947م مجمع عمومی سازمان ملل متحد طرح پیشنهادی کمیسیونی متشکل از یازده عضو این سازمان مبنی بر تقسیم فلسطین به دو منطقه عربی و یهودی را به تصویب رساند. اسرائیلی‌ها با توجه به ضعف اعراب و خلأ قدرت پدیدآمده پیش‌دستی کردند و چند ماه بعد دولت اشغالگر اسرائیل را بنیان نهادند. تأسیس دولت اسرائیل همراه شد با به رسمیت شناخته شدن این کشور توسط پنجاه کشور عضو سازمان ملل که در نهایت به عضویت رژیم اشغالگر اسرائیل در سازمان ملل متحد منتهی شد. در ایران نیز دولت ساعد در اسفندماه سال 1328ش تصمیم به شناسایی دولت اسرائیل به صورت دوفاکتو گرفت و در بیت‌المقدس سرکنسولگری دائر نمود. البته این شناسایی با پرداخت مبلغ چهارصدهزار دلار به نخست‌وزیر وقت، یعنی ساعد مراغه‌ای، همراه بود؛ زیرا مخالفت افکار عمومی مردم در ایران و در همین حال روشنفکران و روحانیون سرشناسی همچون آیت‌الله کاشانی نسبت به این مسئله تازگی نداشت. اما این شناسایی دیری نپایید و با اوج گرفتن نهضت ملی شدن صنعت نفت و در واکنش به اعتراضات مردم و برخی از نمایندگان مجلس دولت محمد مصدق شناسایی اسرائیل را پس گرفت. با این حال این پایان کار نبود و با روی کار آمدن دولت کودتا و قدرت گرفتن شخص محمدرضا پهلوی، فصل تازه‌ای از همکاری‌های ایران و اسرائیل آغاز گردید. این امر به خصوص در زمینه مراودات اقتصادی زودتر به نتیجه رسید؛ زیرا پیش از این نیز بازرگانان یهودی و اسرائیلی با یکدیگر رابطه داشتند. در این راستا، نفت را می توان مهم‌ترین موتور محرک همکاری‌های اقتصادی ایران و اسرائیل درنظر گرفت. همچنین تهران تلاش می‌کرد اسرائیل را در طرح‌های کشاورزی و صنعتی خود شریک کند و این کشور را به سرمایه‌گذاری در طرح‌های ایران تشویق می‌کرد. روابط تهران و تل‌آویو در بخش‌های دیگر اقتصادی نیز قابل مشاهده بود و سرمایه‌گذاران اسرائیلی از آن رو که سود سرشاری نصیبشان می‌شد علاقه مضاعفی به فعالیت در این قسمت‌ها داشتند. سرمایه‌گذاری اسرائیل در تعدادی از بانک‌های مختلط و شرکت‌های تولیدی و خدماتی ایران نمونه‌ای از این دست می‌باشد. در مجموع باید گفت که روابط اقتصادی ایران و اسرائیل در دوران پهلوی دوم به نحوی بود که اسرائیل در منطقه یک منبع تضمین‌شده نفت را به‌دست آورده بود و زمینه فراهم کردن بیشترین امکانات برای شرکت‌های خدماتی و مالی این کشور فراهم شده بود؛ کشوری که سرزمین مسلمانان را غصب و آنها را آواره کرده بود؛ موضوعی که مخالفت شدید امام خمینی و رهبران مذهبی را در پی داشت؛ مخالفتی که در نهایت با پیروزی انقلاب اسلامی به نتیجه رسید و روابط تهران ـ تل‌آویو قطع شد. منبع: موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران http://www.iichs.ir/s/11922
پشت پرده روابط دو هم‌پیمان روابط ایران و اسرائیل در دهه 50 به روایت اسناد لانه جاسوسی دقیقاً یک روز پس از تصویب طرح تقسیم فلسطین به دو کشور اسرائیل و فلسطین از سوی سازمان ملل متحد در تاریخ 29 نوامبر 1947، جنگهای طولانی میان اعراب و یهودیان در گرفت. این جنگها، از تاریخ 14 می سال 1948، با شدت بیشتری همراه شد. این تاریخ که به معنای پایان قیمومیت بریتانیا بر فلسطین است، منجر به صدور منشور استقلال اسرائیل شد و همین امر باعث شد که در تاریخ 15 می یعنی یک روز پس از اعلام استقلال، تمامی کشورهای عرب همسایه اسرائیل، به طور هم‌زمان به این کشور حمله کنند و این نبردها تا سال 1973 به صورت چندجانبه و تا به امروز به صورت دو جانبه میان فلسطین و اسرائیل ادامه دارد. ایران برخلاف بسیاری از کشورهای عربی در سال 1950م که مصادف با اسفند ماه 1328 بود، اسرائیل را به رسمیت شناخت. روابط ایران و اسرائیل، در دهه‌ 1350 به واسطه‌ دور جدید جنگهای اسرائیل و کشورهای عربی، از اهمیت فزاینده‌ای برخوردار است. هدف از تدوین این یادداشت، بررسی روابط ایران و اسرائیل در دهه‌ 1350 با توجه بر اسناد لانه جاسوسی آمریکا است. شرایط اسرائیل پس از اعلام استقلال، پیچیده و عجیب بود. اعلام جنگ تمامی کشورهای عربی همسایه اسرائیل، فقدان عمق استراتژیک و آسیب‌پذیری ناشی از تهدیدات امنیتی، باعث شده بود که اسرائیل تمام تلاش خود را برای پیدا کردن یک هم‌پیمان قوی و مورد اعتماد در منطقه خاورمیانه به کار گیرد. با توجه به اینکه ایران تنها کشور غیرعرب خاورمیانه محسوب می‌شد و تعداد قابل توجهی یهودی در این کشور زندگی می‌کردند، به نظر می‌رسد حکومت پهلوی می‌توانست یک هم‌پیمان خوب برای اسرائیل به شمار آید. از این رو باید گفت که رفته رفته روابط ایران با اسرائیل در ابعاد مختلف، اقتصادی، سیاسی، نظامی، اطلاعاتی و آموزشی توسعه پیدا کرد. سازمان اطلاعاتی اسرائیل (موساد)، پس از سازمانهای آمریکا و انگلستان، فعال‌ترین شبکه اطلاعاتی در ایران بود. این سازمان نقش بسیار چشمگیری در تشکیل ساواک و نحوه اداره آن ایفا می‌کرد. در اینجا باید به این نکته اشاره کرد که به واسطه حساسیتی که مردم مسلمان ایران نسبت به رژیم اسرائیل داشتند، عمده مناسبات اسرائیل و رژیم پهلوی در خفا انجام می‌شد ولی گستردگی روابط، به‌خصوص در دهه‌ 50 به حدی بود که تقریباً تمامی مردم ایران از عمق روابط خاندان پهلوی با اسرائیل مطلع بودند و همواره نسبت به آن اعتراض داشتند. اسرائیل برنامه‌ بسیار منسجمی برای برقراری روابط عمیق با ایران پیاده کرده بود که در این میان، تلاشهای مذهبی، فرهنگی و اطلاعاتی اسرائیل بسیار جالب توجه است. در سال 1351، اسرائیل جریان بهائیها را به عنوان یک مذهب به رسمیت می‌شناسد، با توجه به اینکه در آن زمان، هویدا که گرایشهای جدی به این فرقه داشت، نخست‌وزیر ایران بود، به نظر می‌رسد نوع عملکرد اسرائیل برای نفوذ در ایران حساب شده بوده است. به طور کلی، روابط اسرائیل و ایران دوران پهلوی را سفرا و نمایندگان اسرائیلی در ایران، تنظیم می‌کردند. قدرت برخی از این افراد از جمله «مئیر عزری» که بیش از 15 سال در ایران به عنوان سفیر فعالیت می‌کرد، به حدی بود که در انتخاب برخی وزرا نیز تأثیرگذاری داشت. بنا به گفته اسناد ساواک، عزری جزء معدود سفرای کشورهای خارجی در ایران بود که بدون هیچ زحمتی با شاه دیدار می‌کرد و روابط بسیار نزدیکی با مقامات بالای ایرانی برقرار می‌کرد. در دهه‌ 50 تعداد یهودیان ساکن در ایران که اکثر آنها دارای روابط پرنفوذی با دربار بودند، افزایش پیدا کرد. به همین دلیل، اسرائیل نیز تمام تلاش خود را برای حفظ این افراد در ایران انجام می‌داد تا جایی که از هیچ کمکی به رژیم پهلوی برای سرکوب اعتراضات، در داخل ایران کوتاهی نمی‌کرد. در همین زمینه، دیوید تورگمن که دبیر دوم هیئت نمایندگی اسرائیل در ایران بود، از تلاشهای اسرائیل برای افزایش کمکهای اطلاعاتی، نظامی و علمی به ایران خبر می‌دهد. به طور کلی باید گفت که به واسطه‌ حضور مقامات پرنفوذ اسرائیلی در ایران، پس از آمریکا و انگلیس هیچ کشوری به اندازه‌ اسرائیل در دهه 50 با ایران روابط تجاری، نظامی و سیاسی برقرار نکرده بود. این روابط به شکلی بود که در برخی موارد شاهد تأثیرگذاری بسیار جدی سفرای اسرائیل در ایران هستیم. از سوی دیگر نیز باید در نظر گرفت که رژیم اسرائیل به واسطه جنگ همه‌جانبه‌ای که با اعراب داشت، ایران را بزرگترین حامی خود در منطقه می‌دید. علاوه بر این، ایران تنها کشوری بود که در آن زمان، برای فروش نفت و انرژی به اسرائیل مناسب بود و این امکان فراهم بود که به جای پرداخت پول، با فروش تجهیزات نظامی به ایران، هم مانع از خروج ارز شوند و هم خسارات ناشی از جنگ را به حداقل برسانند. منبع: موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران http://www.iichs.ir/s/6035
بذل و بخشش نفت ملت ایران به اسرائیل در سال 1336 در ابتدای رابطه پنهانی بین دول ایران و اسرائیل، نمایندگان ایران و اسرائیل در تل‌آویو قرارداد فروش نفت ایران به بهای هر بشکه 30/1 دلار را منعقد کردند. ازآنجا‌که این قیمت بسیار ارزان‌تر از قیمت نفت در بازار جهان بود، این قرارداد به‌شدت مورد استقبال و خوشحالی بن گورین، نخست‌وزیر اسرائیل، قرار گرفت. در ادامه بر اثر مهاجرت یهودیان به اسرائیل و رشد صنایع اسرائیل یک سال بعد بن گورین، لوی اشکول را به ایران اعزام کرد و پس از ملاقات با شاه و مذاکره با مقامات، میزان صادرات نفت ایران به اسرائیل با قیمتی نازل دو برابر شد. در شهریور 1346، پس از مدتی از این قرارداد شیرین برای اسرائیلی‌ها، مایر عزری به نمایندگی از اسرائیل به حضور شاه رسید و موافقت وی را برای کشیدن یک لوله نفتی از بندر ایلات در ساحل دریای سرخ تا بندر اشکلون در ساحل دریای مدیترانه گرفت. این خط لوله به طول 162 مایل بود که اعتبار پولی آن از طرف ایران تأمین شد. این لوله 32 اینچی قادر بود نفت ایران را هم به مصرف داخلی اسرائیل برساند و هم به کشورهای اروپایی منتقل کند و در نتیجه این ترانزیت عایدات فراوانی را نصیب اسرائیل می‌کرد. به گزارش سفارت آمریکا این طرح قادر بود پنجاه‌میلیون تن نفت را در مدت یک سال به مدیترانه منتقل نماید، درحالی‌که انتقال همین مقدار نفت از طریق دریا احتیاج به پنجاه کشتی داشت که هزینه آن بیش از چهارصدمیلیون دلار، یعنی دو یا سه برابر خط لوله، بود و همه‌ اینها با مخارج ایران انجام و به نفع اسرائیل تمام می‌شد.  جنگ بین اسرائیل و اعراب در مهرماه 1352 بار دیگر آغاز شد و در آبان‌ماه به اوج خود رسید و ازآنجاکه برتری با ارتش‌های عربی بود، شاه بلافاصله با پول بیت‌المال مردم ایران به کمک اسرائیل آمد. ابتدا محمدرضا مقادیر معتنابهی مهمات نظامی از قبیل «گلوله‌ توپ و وسایل جنگ الکترونیک» که به‌تازگی از خود اسرائیل با پول ملت ایران خریداری کرده بود، به‌صورت کمک بلاعوض ارسال کرد و بعد به‌رغم تحریم نفتی اسرائیل و هم‌پیمانانش از سوی کشورهای اسلامی، نه‌تنها نفت اسرائیل را تأمین کرد، بلکه مقادیر زیادی از نفت ملت ایران را مجانی در همان زمان به هم‌پیمانان اسرائیل ارسال نمود. در ادامه این بذل و بخشش‌های رژیم پهلوی به اسرائیل، پس از سال 1354 و طرح صلح خاورمیانه توسط کارتر و عقب‌نشینی اسرائیل از میدان نفتی ابوردیس در صحرای سینا، ایران متعهد شد همه‌ نیازهای نفتی اسرائیل را تأمین کند آن هم با قیمتی ارزان‌تر از بازار جهانی نفت. طبق آمار موجود، ایران در سال 1357 تعهد داشت که روزانه 96 هزار بشکه برای مصارف داخلی اسرائیل نفت صادر کند. منبع: موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران http://www.iichs.ir/s/6846
اسرائیل و تجهیز ساواک افزون بر معاملات و روابط نظامی، بررسی روابط امنیتی ـ اطلاعاتی ایران و رژیم صهیونیستی بیانگر این واقعیت است که این رژیم، مؤثرترین و بیشترین نقش را در هدایت، تقویت، گسترش و تجهیز ساواک از طریق آموزش کارکنان این سازمان، فروش ابزارهای اطلاعاتی و شکنجه زندانی‌های سیاسی برعهده داشته است. پیوندهای امنیتی بین ایران و رژیم صهیونیستی در سال 1960م، یعنی زمانی آغاز شد که ظاهرا به تشویق آمریکا تعدادی از افسران امنیتی اسرائیل برای آموزش کارمندان ساواک به ایران اعزام شدند. این گروه جای گروه مشابهی از سازمان سیا را در ایران گرفت و تا سال 1965 در این کشور باقی ماند و منبع مهم آموزش ساواک و به‌ویژه اداره سوم ساواک در این دوره بود. شایان توضیح است که اداره سوم ساواک به نام امنیت داخلی، به کار سرکوب جریان‌های سیاسی مخالف رژیم پهلوی مشغول بود.   روش‌های کارآمد تحقیق و بازجویی از مخالفان و زندانیان، بخش مهمی از آموزش‌های موساد به ساواک به‌شمار می‌آمد. برخی از مهم‌ترین شکنجه‌گران ساواک دوره‌های آموزشی شکنجه را زیر نظر متخصصان اسرائیلی فراگرفته بودند و در مواردی حتی مأموران موساد در زندان‌ها و بازداشتگاه‌های ساواک حضور می‌یافتند تا آموزش‌های خود را به صورت عملی به مأموران ساواک انتقال دهند.   بسیاری از تجهیزات و ابزارهای شکنجه در ساواک همچون «دستبند قپانی»، «دستگاه شوک الکتریکی مانند آپولو»، «قفس هیتردار»، «صندلی هیتردار»، «باطوم برقی» و... را نیز صهیونیست‌ها تأمین می‌کردند و به ساواک تحویل می‌دادند. از اقدامات و همکاری‌های مشترک اطلاعاتی و امنیتی دیگر رژیم صهیونیستی در ایران، ایجاد پایگاه‌های برون‌مرزی بود. اسرائیل از سه پایگاه برون‌مرزی در ایران مجهز به دستگاه‌های استراق سمع الکترونیک برخوردار بود که از سال 1337ش در طول مرز ایران و عراق در پایگاه‌های خوزستان (مرکز اهواز)، ایلام (مرکز ایلام) و کردستان (مرکز بانه یا مریوان) به فعالیت مشغول بوده‌اند. وظیفه این پایگاه‌ها، ایجاد شبکه‌های جاسوسی و کسب اطلاعات از عراق و دیگر کشورهای عربی بوده است. برای این منظور از وجود اعراب و کردهای نواحی مرزی، که دارای مراودات و خویشاوندی با ساکنان آن سوی مرز بودند، بهره برده می‌شد. مأموران آموزش‌دیده موسوم به «نشانگر» اطلاعات به‌دست‌آمده را در اختیار مأموران قرار داده و آنان نیز اخبار را در اختیار پایگاه‌ها قرار می‌دادند؛ در مرحله بعدی از کلیه اطلاعات جمع‌آوری‌شده یک نسخه در اختیار اداره کل دوم ساواک (کسب اطلاعات خارجی) قرار می‌گرفت و یک نسخه نیز به اسرائیل ارسال می‌شد. به این ترتیب، عمق نفوذ رژیم صهیونیستی در عراق و سایر کشورهای منطقه از طریق این سه پایگاه روشن می‌شود.   پایگاه‌های برون‌مرزی رژیم صهیونیستی در ایران الگوی مناسبی برای پایگاه‌های برون‌مرزی ساواک، که فعالیت‌های مشابهی را در نوار مرزی با عراق انجام می‌دادند، به‌شمار می‌آمد. گاهی هم رؤسای پایگاه‌های اسرائیلی به‌ویژه رئیس پایگاه خوزستان که از افراد مجرب موساد به‌شمار می‌آمد، ساواک را در این زمینه یاری می‌داد. منبع: موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران http://www.iichs.ir/s/21836
موانع داخلی برای عیان‌شدن یک رابطه رژیم پهلوی در 23 اسفند 1328 اسرائیل را به صورت «دوفاکتو» به رسمیت شناخت. شناسایی دوفاکتو، برخلاف شناسایی «دوژور»، به‌معنی شناسایی موقتی و به‌منظور برقراری مناسبات سیاسی در پایین‌ترین سطح است، اما این رابطه دوفاکتویی سرآغاز شروع رابطه‌ای پرماجرا بود. شناسایی دوفاکتوی اسرائیل توسط دولت ایران با واکنش منفی مردم و محافل و شخصیت‌های ملی و مذهبی مواجه شد. شدیدترین بیانات و اعتراضات را آیت‌الله ابوالقاسم کاشانی مطرح کرد. وی حتی پیش از اعلام این تصمیم، در سخنرانی‌های خود اقدام سازمان ملل برای تقسیم فلسطین را امری ناحق دانسته و تأکید کرد که در حالی که حتی جنگ‌های صلیبی نتوانست «خاک مقدس را که وطن حقیقی مسلمین و اعراب است از چنگ آنها درآورد، فلاکت و بیچارگی مسلمانان به جایی رسیده که یک عده یهودی قاچاقچی بی‌وطن که مطرود جمیع بلاد عالم می‌باشند به زور دول بزرگ در آنجا مسکن گزیده‌اند... ما ایرانیان کاری به دولت نداریم. حتی اگر دولت اقدام به شناسایی اسرائیل کند، ایرانیان مسلمان بنا به تکلیفی که دارند قیام خواهند کرد و به این منظور تشکیلاتی را برای مبارزه با یهودیان [صهیونیست‌ها] به‌وجود آورده‌ایم».   تلاش‌های آیت‌الله کاشانی به صدور اعلامیه محدود نشد. در 20 دی‌ماه سال 1326 به دعوت وی بیش از سی‌هزار نفر از مردم تهران در مسجد شاه تجمع کردند. مأموران دولت هم با توسل به زور از سخنرانی آیت‌الله کاشانی در این اجتماع بزرگ جلوگیری کردند.   با کودتای 28 مرداد این گونه اقدامات روشنگرانه هم به حاشیه رفت، اما با آغاز نهضت انقلابی مردم ایران به رهبری امام خمینی در خرداد 1342، مبارزه با اسرائیل بار دیگر رونق گرفت. امام خمینی از همان ابتدا و در بخش زیادی از سخنرانی معروف خود در عصر عاشورای محرم 1383 (خرداد 1342) اسرائیل را یکی از دشمنان اصلی ملت ایران و عامل عقب‌ماندگی مسلمانان معرفی کرد. ایشان در این نطق آتشین با اشاره به اینکه اسرائیل نمی‌خواهد در این مملکت علمای اسلام و دانشمندان باشند و به وسیله عمّال سیاه خود ما [روحانیون] و شما ملت را می‌کوبد و می‌خواهد اقتصاد شما را قبضه کند افزودند: «امروز به من خبر دادند که عده‌ای از وعاظ و خطبای تهران را برده‌اند سازمان امنیت و تهدید کرده‌اندکه از سه موضوع حرف نزنند: از شاه بدگویی نکنند؛ به اسرائیل حمله نکنند و نگویند که اسلام در خطر است. دیگر هرچه بگویند آزادند. تمام گرفتاری‌ها و اختلافات ما در همین سه موضوع نهفته است... . اصولا چه ارتباط و تناسبی بین شاه و اسرائیل است که سازمان امینت می‌گوید از شاه صحبت نکنید و از اسرائیل نیز صحبت نکنید؟ آیا به نظر سازمان امنیت، شاه اسرائیلی است؟ آیا به نظر سازمان امنیت شاه یهودی است؟!».   تحت تأثیر همین اعتراضات و روشنگری‌ها، درحالی‌که اسرائیل بر برقراری مناسبات رسمی سیاسی بین دو کشور اصرار داشت، محمدرضا پهلوی محتاطانه با این قضیه برخورد می‌کرد. او در پاسخ به نامه‌ای که بن‌گوریون در اواخر خردادماه سال 1342 و در آخرین روزهای نخست‌وزیری‌اش فرستاد و تقاضای برقراری مناسبات رسمی سیاسی بین دو رژیم را تکرار کرد نوشت: نظریات شما را درک می‌کنم، اما مخالفت روحانیون جدی است و من در حال حاضر قادر به چنین کاری نیستم.   با این حال، روابط دو رژیم در زمینه‌های اقتصادی، تجاری و نظامی در تمام سال‌های دهه 1340 و 1350 با قوت ادامه داشت. منبع: موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران http://www.iichs.ir/s/12963
رابطه دوفاکتویی با عمق دوژور! رژیم پهلوی در 23 اسفند 1328 اسرائیل را به صورت «دوفاکتو» به رسمیت شناخت. شناسایی دوفاکتو، برخلاف شناسایی «دوژور»، به‌معنی شناسایی موقتی و به‌منظور برقراری مناسبات سیاسی در پایین‌ترین سطح است، اما این رابطه دوفاکتویی سرآغاز شروع رابطه‌ای پرماجرا بود. از زمان شکل‌گیری رژیم صهیونیستی در سال 1948 تا اوایل دهه 1950م، رفتار ایران درباره منازعه اعراب و اسرائیل مبهم و دوپهلو بود. با این حال رژیم پهلوی در 23 اسفند 1328 (14 مارس 1950م) دولت اسرائیل را به صورت «دوفاکتو» به رسمیت شناخت و کنسولگری خود را در بیت‌المقدس افتتاح کرد. با روی کار آمدن دولت دکتر مصدق اعتراضاتی از سوی نمایندگان مجلس به این امر صورت گرفت. در نهایت، در تیرماه 1330، باقر کاظمی، وزیر امور خارجه، در پاسخ به پرسش یکی از نمایندگان مجلس، از انحلال کنسولگری ایران در اسرائیل خبر داد و اعلام کرد که ایران نماینده‌ای از اسرائیل قبول نکرده و نخواهد کرد. با کودتای 28 مرداد 1332، مناسبات ایران و اسرائیل بار دیگر آغاز شده و روزبه‌روز گسترش یافت. رژیم اسرائیل در چهارچوب راهبرد معروف به «محورهای پیرامون» از همان ابتدای تأسیس، علاقه‌مندی خود را به گسترش روابط با ایران اعلام کرده بود. بر اساس این دکترین که دیوید بن گوریون، اولین نخست‌وزیر رژیم غاصب اسرائیل، طراح آن بود، اسرائیل می‌بایست روابط خود را با کشورهای پیرامون جهان عرب، به‌ویژه ترکیه و ایران، توسعه می‌داد. از نظر بن گوریون، تحکیم روابط دوجانبه با چنین کشورهایی می‌توانست در درازمدت اسرائیل را از انزوای سیاسی خارج و منافع اقتصادی و امنیتی آن را در برابر کشورهای عربی تأمین کند. با پررنگ شدن رابطه رژیم پهلوی و اسرائیل از اوایل دهه 1340ش (1960م)، دو عامل مهم داخلی و خارجی برای تقویت و تداوم این رابط پیش روی شاه قرار داشت. در فضای داخلی، مخالفت محافل دینی به رهبری امام خمینی در قامت رهبری انقلابی و سازش‌ناپذیر در صدر این موانع قرار داشت. با تبعید امام خمینی به نجف از یک‌سو و سرکوب گروه‌های مخالف سیاسی از سوی دیگر، شاه دیگر مخالف قابل‌توجهی را پیش‌روی خود نمی‌دید و به همین دلیل دست خود را در برقراری ارتباط بیشتر با سران رژیم صهیونیستی باز دید. از همین رو، از اواخر دهه 1340 روابط اقتصادی و نظامی ایران و اسرائیل به‌شدت افزایش یافت.   در عرصه منطقه‌ای نیز گسترش روزافزون ناسیونالیسم عربی از یک‌سو و خصومت کشورهای عربی منطقه با اسرائیل، محمدرضا پهلوی را در برقراری ارتباط سیاسی با اسرائیل محدود کرده بود؛ روندی که از سال 1349 با مرگ ناصر و فروکش‌کردن آتش جنگ بین اعراب و اسرائیل تغییر کرد. با این حال شاه هیچ‌گاه ریسک برقراری ارتباط رسمی سیاسی میان دو کشور را نپذیرفت و این رابطه با جود عمیق‌بودن در حوزه‌های اقتصادی، امنیتی و نظامی همچنان تا پایان عمر رژیم او، به صورت شناسایی «دو فاکتو» باقی ماند. با این حال، روابط دو رژیم در زمینه‌های اقتصادی، تجاری و نظامی در تمام سال‌های دهه 1340 و 1350 با قوت ادامه داشت. با نظارت آمریکا، یک رشته ملاقات‌ها و قراردادهای دوجانبه در بالاترین سطح فرماندهان نظامی دو کشور برقرار شد. در آماری که مطبوعات اروپایی در سال 1356 منتشر کردند، حدود پانزده‌هزار نظامی ایرانی در اسرائیل مشغول آموزش بودند. در پانزده سال آخر سلطنت محمدرضا پهلوی، دیدارهای فراوانی بین فرماندهان نظامی و سیاسی ایران و اسرائیل در خاک دو کشور انجام شد. همچنین کارشناسان اسرائیلی به‌تدریج در بخش‌های بازرگانی و کشاورزی ایران هم نفوذ کردند. در حوزه امنیتی، تیم‌های آموزش تشکیلات امنیتی اسرائیل (موساد) نیز همکاری گسترده‌ای با ساواک داشتند. نفوذ روزافزون موساد در ساواک در سال‌های 1345 تا 1350 و حتی مشارکت در مأموریت‌های منطقه‌ای بسیار پررنگ بود. این در حالی بود که محمدرضا پهلوی همچنان با رویکردی محتاطانه، از عیان‌شدن رابطه عمیق و راهبردی خود  با رژیم غاصب اسرائیل واهمه داشت. منبع: موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران http://www.iichs.ir/s/12963
تحلیل آیت‌الله خامنه‌ای از ساواک و دستگاه سرکوب رژیم پهلوی مقام معظم رهبری یکی از مبارزان متعلق به نسل اول انقلاب هستند که در دوره پهلوی طعم دستگاه سرکوب را چشیده‌اند؛ دستگاهی که آویخته به نمادهای فیزیکی سلطه و خشونت سعی می‌کرد مشروعیت نداشته رژیم پهلوی را جبران کند، اما در نهایت همین سیستم معیوب عامل دیگری برای مشروعیت‌زدایی از پهلوی شد. در سال‌های پس از پیروزی انقلاب اسلامی تحلیل‌های متفاوتی از دستگاه سرکوب رژیم پهلوی ارائه شده که تحلیل مبارزانی چون آیت‌الله خامنه‌ای به دلیل تجربه مستقیم و عینی  سال‌های زندان، شکنجه و سرکوب به واقعیت نزدیک‌تر و مستندتر است؛ ازاین‌رو، این نوشتار نگاهی دارد به تحلیل ایشان از دستگاه سرکوب پهلوی. بررسی دستگاه سرکوب پهلوی و ساواک بدون ترسیم مختصات این رژیم میسر نیست. آیت‌الله خامنه‌ای نیز بارها ضمن بیان مشخصات رژیم پهلوی، از خفقان و دستگاه سرکوب این رژیم یاد کرده‌اند. ایشان یکی از گرفتاری‌های ملت ایران را طی سال‌های متمادی، «فِقدان آزادی» و وجود خفقان در حکومت‌های دیکتاتوری به‌ویژه در رژیم پهلوی دانسته و گفته‌اند: «[رژیم پهلوی] صدای هر معترض و آزادی‌خواهی را در گلو شکسته بود... کمترین انتقادی از رژیم ظالم و سفاک با برخوردهای خشن و خونین روبه‌رو می‌شد».   کلیدواژه ایشان در اشاره به ماهیت این رژیم «دیکتاتوری» بود؛ حکومتی که «در بی‌کفایتی و فساد و سرسپردگی به بیگانگان در میان حکومت‌های فاسد این منطقه از همه روسیاه‌تر بود و در طول ده‌ها سال حکومت خود بزرگ‌ترین ضربه‌ها را بر ملّت و کشور ایران وارد آورده بود». در این میان، ایشان به وجه دیگری از این حکومت دیکتاتوری اشاره کرده‌اند که آن هم خشونت است؛ خشونتی که شاه به وسیله آن، «ملّت را از صحنه سیاسی کشور بیرون رانده و منافع کشور را قربانی بندوبست با قدرت‌های مداخله‌گر و کمپانی‌های غارتگر کرده، جوانان را با رواج ابتذال و شهوت‌رانی از اندیشیدن به سرنوشت کشور بازداشته و صدای هر معترض و آزادی‌خواهی را در گلو شکسته بود».   علاوه بر اینها، رهبر معظم انقلاب اسلامی به ویژگی دیگری از این حکومت نیز اشاره کرده‌اند که آن هم  «تحمیلی و کودتایی» بودن است. حکومتی که قانونی و با آرای مردمی سرکار آمده باشد نیازی به سیستم سرکوب و ساواک ندارد، اما همان‌گونه که مقام معظم رهبری فرموده‌اند، پهلوی‌ها با کودتا سرِکار آمده بودند و حکومت کودتایی هم معلوم است چطور حکومتی است. ایشان معتقدند این رژیم بر مردم تحمیل شده بود و از آرا، عقاید، دل‌بستگی‌ها، فرهنگ و درخواست و اراده مردم در آن هیچ نشانی نبود. آنها برای مردم ارزشی قائل نبودند و هیچ رابطه صمیمی و دوستانه‌ای هم با مردم نداشتند. آیت‌الله خامنه‌ای رابطه حکومت پهلوی و مردم را رابطه‌ای خصمانه و ارباب و رعیّتی خوانده‌اند؛ «رابطه آقایی و نوکری بود؛ سلطنت بود دیگر! سلطنت و پادشاهی، معنایش همین است؛ یعنی حکومت مطلقه‌ای که هیچ تعهدی در مقابل مردم ندارد». چنین حکومتی برای اعمال سلطه نیازمند ابزار سخت قدرت بود که تنها بخشی از آن در ساواک عینیت می‌یافت. رهبری بارها تأکید کردند که «ساواک جهنمی شاه» مسئول بخش گسترده‌ای از اقدامات خشونت‌آمیز رژیم بود. به فرموده ایشان این سازمان، که سازمان سیای آمریکا و صهیونیست‌های ضد بشر آن را سازمان‌دهی و تجهیز کرده بودند، سخت‌ترین شکنجه‌ها و مخوف‌ترین زندان‌ها را برای سرکوب کسانی آماده کرده بود که جرئت مقابله با آن رژیم را به خود داده بودند.   همان‌گونه که مقام معظم رهبری فرموده‌‎اند، ساواک و دستگاه سرکوب پهلوی با کمک آمریکا بنا شده بود و زیر سایه آن، جنایت‌های خود را مرتکب می‌شد؛ ازهمین‌رو، ایشان این نمودها را مصادیقی برای تناقض میان شعارهای حقوق بشر آمریکایی با واقعیت برمی‌شمردند: ما حقوق بشر آمریکایی را «اینجا دیده‌ایم ــ گوشه زندان‌ها و در شکنجه‌گاه‌ها ــ و با گوشت و پوستمان آن را لمس کرده‌ایم. مگر ملت ایران این چیزها را فراموش می‌کند؟». چهارچوب تحلیلی آیت‌الله خامنه‌ای درباره سیستم سرکوب پهلوی و ساواک خارج از ماهیت رژیم پهلوی نیست و بر این مبنا شکل گرفته است. رژیم دیکتاتوری و استبدادی پهلوی از نظر ایشان دارای خصوصیاتی است که اختناق، خشونت و سرکوب وجه بارز آن است؛ وجهی که برخلاف ادعاهای محمدرضا پهلوی درباره رعایت حقوق بشر و آزادی است و با وجود این، نه تنها حکومت‌های مدعی چون آمریکا به آن اعتراضی نمی‌کنند، بلکه افزون بر آن، در اقدامی متناقض، به ایجاد ساواک و سیستم سرکوب در رژیم پهلوی کمک و شاه را در تعبیه ابزار سرکوب و خشونت همراهی می‌کنند. منبع: موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران http://www.iichs.ir/s/21762
نگاه آمریکاییان سفارت‌نشین به خاندان سلطنت اشاره به فساد اقتصادی خاندان پهلوی از مصادیقی است که به‌کرات در اسناد مورد توجه قرار می‌گیرد و حتی عامل سقوط پهلوی معرفی می‌شود. در بخش‌های محرمانه این اسناد اکثر اعضای خانواده سلطنتی فاسد، غیراخلاقی و به مقدار زیادی نسبت به ایران و ملت ایران بی‌علاقه نشان داده می‌شوند. همچنین از زندگی تجملاتی و گران‌قیمت آنان، پارتی‌بازی و دخالت آنان در تجارت‌های دولتی و خصوصی یاد می‌شود؛برای مثال به گسترش نظریه‌ای در بین مردم اشاره می‌کنند مبنی بر اینکه دو پسر اشرف، شهریار و شهرام، در سوء استفاده‌های مالی در شرکت‌های تجاری دست دارند؛ همچنین از در حاشیه قرار داشتن غلامرضا و عبدالرضا در مقابل نقش سیاسی اشرف و فرح سخن می‌گویند.   در مجموع روایت این اسناد از خاندان پهلوی روایت استبداد، فساد و بی‌اخلاقی است که موجب انزجار مردم از حکومت شده اما بااین‌حال بیشتر سعی دارند تا راه‌هایی برای بقای همین خاندان فاسد و مستبد فراهم سازند. ترسیم چهره مثبت از فرح نشان از تلاش این دولت برای بقای مدل سلطنتی و تأکید بر وجود ملکه همچون مدل سلطنتی در انگلیس داشت که شاید نقشه احتمالی این دولت برای آینده ایران بود؛ همچنین به نظر می‌رسد قدرت‌های داخلی در رقابت با یکدیگر درصدد بودند از اعضای جاسوسی آمریکا و سفارت یارگیری کنند و این امر در روایت این اسناد از خاندان پهلوی در تسیم دوگانه مثبت و منفی شخصیت‌ها آشکار است. منبع: موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران http://www.iichs.ir/s/7967
اسرائیل چگونه به متحد حکومت پهلوی تبدیل شد؟ یکی از رژیمهایی که در طول دهه‌های گذشته منشا تنش، درگیری و جنگ در منطقه خاورمیانه بوده است اسرائیل است. کشوری که به صورت جعلی و توسط قدرتهای غربی و پیروز جنگهای جهانی اول و دوم شکل گرفته است. دولت غاصبی که بر خرابه‌های امپراطوری عثمانی بنا شده و منافع قدرتهای غربی و به ویژه آمریکا را در منطقه خاورمیانه دنبال می‌کند. این کشور در دهه‌های گذشته آغازگر چندین جنگ بوده است. جنگهایی که خسارات بسیاری را به جای گذاشته و مردم بسیاری را آواره کرده است. در مقابل کشورهای اسلامی نیز در مقابل پدید آمدن این رژیم جعلی مواضع متفاوتی اتخاذ کرده و این مسئله سبب شده است جهان اسلام نتواند در مقابل این دولت غاصب با جمعیتی دو میلیونی کار چندانی از پیش ببرد.   در واقع کشوری که در سرزمین مسلمانان بر طبل نژادپرستی می‌کوبد و  به سمبل ظلم و تعدی تبدیل شده، توانسته است از شکاف میان کشورهای اسلامی استفاده کرده و با آنها اتحادهای موضعی و مقطعی را به وجود آورد. یکی از متحدین دولت غاصب اسرائیل تا سال  1357 (1979)  حکومت پهلوی بود که تا پیش از انقلاب مواضع همدلانه‌ای را در قبال این رژیم اتخاذ کرد. از به رسمیت شناختن دولت ساعد مراغه‌ای تا قطع ارتباط دولت محمد مصدق و تعطیلی کنسولگری ایران در اسرائیل. با این حال آنچه باید بیش از پیش مورد توجه قرار گیرد حمایت قدرتهای غربی و به ویژه آمریکا از این رژیم، ظرف دهه‌های گذشته است.   در حقیقت روابط بسیاری از کشورهای منطقه ظرف دهه‌های گذشته در قبال اسرائیل ناشی از روابط این کشورها با آمریکا بوده است. کشورهایی که سیاست خارجیشان تبعی بوده و بسیار تحت تاثیر ملاحظات واشنگتن قرار داشته است. این مسئله در مورد ایران پیش از انقلاب نیز به خوبی صدق می‌کند؛ به ویژه مقاطعی که دولتهای دست نشانده و مورد حمایت آمریکا در ایران بر مسند امور تکیه می‌زدند. بهترین مثال در این زمینه روابط ایران و اسرائیل در فاصله سالهای 1342 تا 1357 است که دولتی وابسته به آمریکا در ایران بر سر کار بود.  در مجموع سیاست خارجی ایران در دوران رژیم پهلوی بیشتر رنگ و بوی تبعی بودن را یدک می‌کشید. تبعیتی که از دنیای غرب و در راس آن آمریکا می‌شد. به همین دلیل ما شاهد برقراری پیوندها و مناسبات استراتژیک میان ایران و اسرائیل در این دوران هستیم. مضاف بر این محمدرضا در این دوران پی آن بود تا با برقراری صلح میان اعراب و اسرائیل جاه طلبیهای داخلی و بین‌المللی خود را پیگیری نماید.   منبع: موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران http://www.iichs.ir/s/4621
ارتباط علم با شبکه جاسوسی انگلستان اسدالله علم از طریق شاپور ریپورتر (شاپور جی) فرزند اردشیر جی، با شبکه اطلاعاتی انگلستان در ارتباط بود. اردشیر جی از پارسیان مقیم هندوستان بود که سال‌ها پیش از کودتای 1299 به سرویس اطلاعاتی انگلستان پیوسته بود و کانون قدرتمند اطلاعاتی انگلستان در ایران محسوب می‌شد. پس از مرگ اردشیر جی، فرزندش شاپور جی راه او را در ایران ادامه داد و در رأس تشکیلات اطلاعاتی انگلستان در ایران، شبکه‌ای از نیروهای طرفدار سیاست این کشور را رهبری کرد. به این ترتیب، شاپور جی برای راه‌اندازی شبکه اطلاعاتی انگلیس در ایران به نیروهایی نیاز داشت که به قول خودش صلاحیت تقبل چنین مسئولیتی را داشته باشند. یکی از این افراد اسدالله علم بود که به واسطه شناختی که انگلیسی‌ها از پدرش داشتند و بنای ارتباط مطمئنی که امیر شوکت‌الملک، پدر علم، با انگلیسی‌ها پی ریخته بود، برای پیوستن به این شبکه انتخاب شد.   علی شهبازی، محافظ شخصی شاه که برای گذراندن دوره آموزشی مدتی به لندن اعزام شده بود، در خاطرات خود از تلاش شاپور ریپورتر برای جذب او در محفل اطلاعاتی انگلیس نقل می‌کند و اینکه چگونه شاپور برای جذب او مدام اسدالله علم را مثال می‌زد: «مدت یک هفته در لندن آقای اردشیر جی (شاپور جی) مرتب به من نزدیک می‌شد و از خوبی‌های انگلیسی‌ها حرف می‌زد و اینکه اگر کسی با آنها رفیق می‌شد همیشه از او نگهداری می‌کنند و اسدالله علم را مثال می‌زد و می‌گفت شما به آقای علم نگاه کن با اینکه این همه دشمن دارد که خودت بعضی از آنها را می‌شناسی، الان نزدیک‌ترین فرد به شاه است. اگر می‌خواهی به جایی برسی حرف مرا گوش کن». شهبازی سپس در ادامه از ماجرای ارتباط عَلَم با شبکه اطلاعاتی انگلیس چنین می‌گوید: «در سال 1339، در انگلیس رئیس مدرسه شخصی بود به نام سرهنگ برنارد که فارسی را خیلی روان صحبت می‌کرد. یک روز من در اتاق استراحت روی مبل نشسته بودم و یک نوشیدنی در دست داشتم سرهنگ برنارد از در وارد شد، بعد از احوال‌پرسی گفت: می‌دانی در آنجایی که تو نشسته‌ایی آقای اسدالله علم مدت دو سال همیشه در همان محل می‌نشست. آخر من و آقای علم و اردشیر جی از جنگ جهانی دوم با هم دوست هستیم. وقتی‌که این حرف را از سرهنگ برنارد شنیدم، مثل‌اینکه یک ظرف آب جوش روی سرم خالی کردند».   بدین ترتیب می‌توان گفت یکی از مواردی که سبب شد علم به یکی از شاخص‌ترین سیاستمداران و وزیران دربار محمدرضاشاه تبدیل شود و حتی وارد حریم شخصی شاه نیز گردد، کمک انگلستان و نیروهای تحت نفوذش در ایران بوده است تا بدین‌وسیله بتوانند به منافع و خواسته‌های خود دست پیدا کنند. اوج نزدیکی علم به شاه، که به کمک نیروهای تحت امر انگلیس انجام شد، در زمان نخست‌وزیری دکتر مصدق رخ داد؛ بدین‌صورت که علم، که از اعضای فعال شبکه «بدامن» بود، با همکاری شاپور ریپورتر و برادران رشیدیان کار آماده‌سازی کودتای 28 مرداد 1332 را بر عهده گرفت و پس از کودتا به سبب پاداش به محمدرضاشاه بسیار نزدیک‌تر شد و به‌صورت یکی از نزدیک‌ترین یاران وی درآمد. منبع: موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران http://www.iichs.ir/s/6690
پشت نقاب اسدالله علم اسدالله علم، فرزند شوکت‌الملک علم، حکمران منطقه بیرجند بود که خاندان او سال‌ها حاکم موروثی آن بخش از سرزمین ایران بودند. علم پس از به پایان رساندن تحصیلات متوسطه و پیش از آغاز تحصیلات دانشگاهی، بنا به مصلحت سیاسی رضاشاه و به فرمان او، با ملک تاج قوام، دختر قوام‌الملک شیرازی، یکی از خاندان‌های کهن ذی‌نفوذ و قدرتمند منطقه فارس، ازدواج کرد و بدین ترتیب به محافل درباری پیوند خورد. وی پس از ازدواج، در کرج مقیم بود و با تبعید رضاشاه، برای مدتی از صحنه سیاست خارج شد تا اینکه قوام‌السلطنه، نخست‌وزیر، در سال 1325 او را دوباره وارد امور سیاست و دربار پهلوی کرد. پس از این دوران علم به‌مرور به یکی از غلام‌زادگان محمدرضاشاه تبدیل شد، به صورتی که حتی به حریم شخصی شاه قدم گذاشت و همواره در کنار او بود.   همین عوامل سبب شده بود علم نقش اصلی و نفوذ انکارناپذیری در کلیه شئونات کشور از قبیل تصویب‌نامه دولت درباره انتخابات انجمن‌های ایالتی و ولایتی، همه‌پرسی سال 1341، وقایع 15 خرداد 1342، تشکیل مجلس مؤسسان سوم به منظور تغییراتی در چند ماده از مواد قانون اساسی، احیای سازمان بازرسی شاهنشاهی، جشن‌های مراسم تاج‌گذاری و سالگرد 2500ساله شاهنشاهی در ایران، تغییر تاریخ رسمی کشور، ایجاد نظام تک‌حزبی رستاخیز و ... داشته باشد. در ادامه این نوشتار قصد داریم بررسی کنیم که چه ویژگی در کنشگری اسدالله علم وجود دارد که این فرد به یکی از شاخص‌ترین سیاستمداران و وزیران دربار شاه تبدیل می‌شود و همچنین کنکاش کنیم که چرا این فرد حتی وارد حریم شخصی محمدرضاشاه نیز شد. یکی از مواردی که سبب شد علم به یکی از شاخص‌ترین سیاستمداران و وزیران دربار محمدرضاشاه تبدیل شود و حتی وارد حریم شخصی شاه نیز گردد، کمک انگلستان و نیروهای تحت نفوذش در ایران بوده است تا بدین‌وسیله بتوانند به منافع و خواسته‌های خود دست پیدا کنند. اوج نزدیکی علم به شاه، که به کمک نیروهای تحت امر انگلیس انجام شد، در زمان نخست‌وزیری دکتر مصدق رخ داد؛ بدین‌صورت که علم، که از اعضای فعال شبکه «بدامن» بود، با همکاری شاپور ریپورتر و برادران رشیدیان کار آماده‌سازی کودتای 28 مرداد 1332 را بر عهده گرفت و پس از کودتا به سبب پاداش به محمدرضاشاه بسیار نزدیک‌تر شد و به‌صورت یکی از نزدیک‌ترین یاران وی درآمد. محمدرضاشاه پس از جدایی از همسر اولش فوزیه، برای مدتی دوران تجرد را می‌گذراند. وسایل تفریح و سرگرمی او را در این دوران بیشتر خواهرش اشرف فراهم می‌کرد و علم به این نقطه‌ضعف شاه پی برده بود و با کشف و معرفی دوستان تازه‌ای به شاه، دوستی و نزدیکی بیشتری با او پیدا کرد و به‌تدریج محرم اسرار زندگی خصوصی شاه گردید. دراین‌ارتباط علی شهبازی، یکی از نیروهای پاسپان شاهنشاهی و سرتیم محافظ شاه، در کتاب خاطرات خود معتقد است: از وقتی علم وزیر دربار شد، در وزارت دربار «تشکیلاتی ویژه برای سرگرمی شاه درست کرده بود. این تشکیلات یک بودجه سرسام‌آور داشت. کار اعضای این تشکیلات این بود که خانم‌های شوهردار و دختران بخت‌برگشته و یا همسران و دختران کسانی که می‌خواستند مقامی بگیرند، برای شاه بیاورند». آن‌طور که از روایت‌ها پیداست، عَلَم قصد داشت تا از نقطه‌ضعف اخلاقی شاه استفاده کند تا نه تنها بیشتر به او نزدیک شود، بلکه بدین واسطه به مهم‌ترین کنشگر سیاسی ایران تبدیل گردد. بر همین اساس است که همه نزدیکان دربار بر توسعه فساد دربار توسط علم شهادت داده‌اند، تا جایی که بسیاری از آنها فساد شاه را به گردن علم انداخته‌اند. ویژگی فردی دیگر اسدالله علم که سبب شد تأثیرگذارترین سیاستمدار ایران و نزدیک‌ترین فرد به شاه شود تملق و چاپلوسی بود. چاپلوسی‌ و تملق‌های افراطی علم، محمدرضا پهلوی را به مالیخولیای عقل کل بودن مبتلا کرد و آن‌قدر شاه را عقل کل و تافته جدا بافته خداگونه نامیده بود که کم‌کم خود شاه نیز به این باور رسیده بود که دارای رسالت ویژه‌ای از سوی قدرت‌های ناشناخته است و در کنار آن سبب گشته بود تا بیشتر و بیشتر علم را وارد حریم خصوصی خود کند. بر اساس مطالب ذکرشده، آنچه سبب شد اسدالله علم یکی از شاخص‌ترین کنشگران، سیاستمداران و وزیران دربار محمدرضاشاه و همچنین نزدیک‌ترین فرد به شخص شاه شود، تلفیقی از کمک نیروهای جاسوسی خارجی، سوءاستفاده از نقطه‌ضعف اخلاقی شاه و فراهم کردن سرگرمی‌های مخصوص و غیراخلاقی برای محمدرضاشاه و در کنار آن برخورداری از روحیه تملق و چاپلوسی بالا بود. منبع: موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران http://www.iichs.ir/s/6690