نمایشگاه نرفتم چون یه عالمه کتاب چند سال پیش خریده بودم مربوط به موضوعات شبه قاره و زبان اردو و...
اما قبل از اینکه فرصت بشه به قدر کافی بخونمشون، طوری به ایالات متحده کوچانده شدم که کتاب هام از عمق صفحات آه کشیدند😅
دلم برای دوستان شبه قاره ایم تنگ میشه ولی منطقم میگه باید به کار ضروری تر برسم
از حق نگذریم، اگر مطالعات شبه قاره رو شروع نکرده بودم و بعدشم سراغ موضوعات اسلامگراهای معاصر نرفته بودم، این اتفاقات دیگه پشت سر هم رخ نمیداد...
اصلا معلوم نبود کی بودم و کجا بودم...
به تمام روزهای سالهای شروع اتحاد اسلامی افتخار می کنم؛
و همچنین به روزهایی که بیش از ده دوازده سال پیش، به بهانه تاریخ سینما، با نقشه های اهریمن آشنا شدم و قلباً تصمیم گرفتم که برای مبارزه با پلیدی های ظاهر شده در زمین آماده بشم☺️
یه افرادی بودن که حق استادی گردنمون داشتن، چون چندین سال پیش تر از ما وارد اون موضوعات شده بودن و وقتی ما تازه اومده بودیم چیزهایی رو واسه اولین بار بشنویم، کلامشون برامون دُرّ و گوهر بود.
اما خب اون زمان وقتی میرفتیم پیداشون می کردیم و اعلام آمادگی میکردیم برای تشکیل تیم، تحویلمون نمی گرفتن. شاید ترجیح میدادن تنهایی کار کنن شایدم مطمئن نبودن که ما بتونیم کار خاصی انجام بدیم.
مهم نیست، گذشت...
جواب سوالاتی که اونا ندادن توی کتاب ها و مقالات و جلسات آنلاین و آفلاین بالاخره پیدا کردیم.
ایده های صادقانه و به ظاهر ساده مون رو با همراهی دوستان پی گرفتیم و واقعیت های بیشتری فهمیدیم.
آدم هایی رو شناختیم که قبلش مشابه اونا رو ندیده بودیم. چه خوب و چه بد...
دوران جالبی بود. همش درس زندگی بود؛ همش حرکت بود و پویایی...
خوشحالم که بخاطر سردی رفتار بزرگتر ها از ادامه دادن مسیر ناامید نشدیم.
خوشحالم که زرنگی کردن بعضی هم دوره ای ها ما رو از جاده بیرون ننداخت. چیزهایی که خیال میکردن فقط مال خودشونه و برای گفتنش ناز میکردن، جور دیگه خدا برامون روشن میکرد...
عب نداره همش گذشت...
خدایا بازم خودت حمایتمون کن✨🤲
در طول روز مواردی پیش میاد که آدم باید بر خلاف تمایل خودش کاری انجام بده.
درسته که سخته ولی بعدش یک حس موفقیت کام مارو شیرین میکنه.☕️
شاید بنظرتون ساده و خنده دار بیاد ولی بعنوان یک مثال واقعی امروز رفتم کافی شاپ و برای اولین بار یک چای ماسالا سفارش دادم.
شاید برای کسی سوال پیش بیاد که چرا تابحال امتحانش نکرده بودم، علتش این بود که به خودم میگفتم وقتی طعم چیزیو نمیدونم، پس بهش نیازی ندارم و لازم نیست براش خرج کنم.
از دید خودم این صرفه جویی محسوب میشد و باهاش دلم خوش بود.
اما امروز متوجه شدم که به بهانه صرفه اقتصادی دارم خودمو از نعمت های حلال محروم میکنم و یه جورایی ناخواسته ادای مرتاضی و درویشی درمیارم!!!
در یک حرکت سریع خودمو غافلگیر کردم و طعم این چای رو چشیدم.
خوشحالم که تجربه جدیدی کسب کردم☺️
خوراکی های خوشمزه بین جلسات کاری باعث میشن که احساس کسالت نداشته باشیم و با حوصله به مطالبی که میشنویم دقت کنیم🧅🍆🧀🍞🧄
یکی از جلسات رو هم در هوای آزاد برگزار کردیم که از اکسیژن و طراوت و سرسبزی بهار استفاده کرده باشیم🌳