eitaa logo
معارف اسلامی
597 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
2.7هزار ویدیو
252 فایل
🔷 برای ارتباط با ادمین از این آیدی استفاده کنید 👇🏻 @drhosseins
مشاهده در ایتا
دانلود
1.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 : در جامعه اسلامی، به من چه و به تو چه نداریم...
رابطه فراموش كردن خدا و فراموش كردن خود از تأمل در آیه: (حشر: 19) این سؤال به ذهن می‌رسد که نسیان(فراموش کردن) خدا با فرموش کردن خود چه ملازمه‌ای دارد؟ در پاسخ باید گفت که كلمه «نسيان» كه مصدر فعل «نسوا» است، در اصل به معناى زايل شدن صورت معلوم از صفحه خاطر است، البته بعد از آن كه در صفحه خاطر نقش بسته باشد. ولى در استعمال آن توسعه داده‌اند و در مطلق روگردانى از چيزى كه قبلاً مورد توجه بوده نيز به کار برده‌اند. مانند آيه شريفه: «وَ قِيلَ الْيَوْمَ نَنْساكُمْ كَما نَسِيتُمْ لِقاءَ يَوْمِكُمْ...» (جاثیه:34) که نسیان در معناى دوم استعمال‏ شده است. طبق آیه شریفه: «وَ لا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ» (حشر: 19)، سبب فراموش كردن نفس، فراموش كردن خداست. علامه طباطبایی در بیان ملازمه میان این دو می‌گوید: «وقتى انسان خدا را فراموش كرد، اسماى حسنا و صفات علياى او را نيز فراموش مى‏كند، و از آنجا که صفات ذاتى انسان با آن اسما و صفات ارتباط مستقيم دارد، انسان فقر و نیاز ذاتى خود را از ياد مى‏برد و نفس خود را مستقل در هستى مى‏پندارد، و چنين خيال مى‏کند كه حيات، قدرت، علم و ساير كمالاتى كه در خود سراغ دارد از خودش است، و نيز ساير اسباب طبيعى عالم را صاحب استقلال در تأثير مى‏پندارد، و خيال مى‏كند كه اين خود آنها هستند كه تأثير مى‏كنند و يا متأثر مى‏شوند. اينجاست كه به جای اعتماد بر پروردگار، بر نفس خود اعتماد مى‏كند. و به جای اميدواری به او و ترسان بودن از او، اميدوار به اسباب ظاهرى و نه ترسان از آنهاست. به عبارت دیگر، چنين كسى پروردگار خود و بازگشتش به سوى او را فراموش مى‏كند، و از توجه به خدا اعراض نموده، به غير او توجه مى‏كند، نتيجه همه اينها اين مى‏شود كه خودش را هم فراموش كند. (طباطبایی، ج19، ص219-220) علامه در تعلیل مسأله خود فراموشی ناشی از خدا فراموشی می‌افزاید: «براى اينكه در این حالت انسان از خودش تصورى دارد كه مطابق واقع نیست. او خود را موجودى مستقل، و مالك كمالات ظاهر خود، و مستقل در تدبير امور خود مى‏داند. موجودى که مى‏پندارد از اسباب طبيعى عالم كمك گرفته، خود را اداره مى‏كند، در حالى كه انسان اين نيست، بلكه موجودى است وابسته، سراپا جهل و عجز و ذلت و فقر و... و آنچه از كمال از قبيل وجود، علم، قدرت، عزت، غنى و امثال آن دارد كمال خودش نيست، بلكه كمال پروردگارش است.» (همان) آيه شريفه هر چند از فراموش كردن خداى تعالى نهى نموده، و فراموش كردن خويشتن را فرع آن و نتيجه آن دانسته، ليكن از آنجا كه آيه در سياق آيه قبلى واقع شده، با سياقش دلالت مى‏كند بر امر به ذكر خدا، و مراقبت او. لذا لفظ آيه از فراموش كردن خدا نهى مى‏كند ولى سياق به ذكر خدا امر مى‏نمايد. (پیشین) امام رضا عليه السلام در تفسیر آیه یاد شده فرموده است: «اِنّما يُجازى مَن نَسِيَهُ وَ نَسِيَ لِقاءَ يَومِه، بِأَن يُنسِيَهُم أَنفُسَهُم» (حویزی، ج5، 292) کسانی که خدا و روز قیامت را فراموش کنند، خدا آنان را با ابتلا به خودفراموشی مجازات می‌کند. امام(ع) فراموشی آنان از سوی خدا را به ترک کردن و رها ساختن آنان به حال خود معنی فرموده است. (همان) برخی گفته‌اند: «یاد و طاعت خدا را ترک کردند، خدا هم با محروم ساختن آنان از بهره خیر، آنچه مایه نجات ایشان بود از یادشان برد.» (میبدی، ج10، ص55) / / و (شماره1)
مرغ دلم راهی قم می شود در حرم امن تو گم می شود عمه سادات سلام علیک روح عبادات سلام علیک كوثر نوری به كویر قمی آب حیات دل این مردمی عمه سادات بگو كیستی؟ فاطمه یا زینب ثانیستی؟ از سفر كرب و بلا آمدی؟ یا كه به دنبال رضا آمدی؟ من چه كنم شعله داغ تو را درد و غم شاهچراغ تو را کاش شبی مست حضورم كنی باخبر از وقت ظهورم كنی شاعر : مرحوم محمدرضا آقاسی ‌
اوصاف از (ع) درباره بهترین بندگان خدا سؤال شد. حضرت فرمودند: 1- کسانی هستند که وقتی انجام می‌دهند می‌شوند. 2- و زمانی که کارهای بد انجام می‌دهند می‌کنند. 3- و زمانی که به آنها نعمتی عطا شود . 4- و هنگامی که گرفتار می‌شوند، می‌کنند. 5- و زمانی که خشمگین می‌شوند، می‌کنند. ، ص 332
🔻اگر جمهوری اسلامی دچار مدیران و مسئولانی بشود که جرأت و جسارت ندارند؛ کار آن تمام خواهد بود رهبر معظم انقلاب: 🔹️ آن روزی که شهر اصفهان در دوره‌ی شاه سلطان حسین مورد غارت قرار گرفت و مردم قتل عام شدند و حکومت باعظمت صفوی نابود شد، خیلی از افراد غیور بودند که حاضر بودند مبارزه و مقاومت کنند؛ اما شاه سلطان حسین ضعیف بود. 🔹️ اگر جمهوری اسلامی دچار شاه سلطان حسین‌ها بشود، دچار مدیران و مسئولانی بشود که جرأت و جسارت ندارند؛ در خود احساس قدرت نمیکنند، در مردم خودشان احساس توانائی و قدرت نمیکنند، کار جمهوری اسلامی تمام خواهد بود. 🔹️ بیانات رهبر انقلاب در دیدار اساتید و دانشجویان در دانشگاه علم و صنعت‌ ۱۳۸۷/۰۹/۲۴ ✅ @Rajanews
🌺خاطره‌ای زیبا از زبان مرحوم حجت‌الاسلام سیدعلی اکبر ابوترابی: در اسارت، اذان گفتن با صدای بلند ممنوع بود. ما در آنجا اذان می‌گفتیم، اما به گونه‌ای که دشمن نفهمد. روزي جوان هفده ساله ضعیف و نحیفي، موقع نماز صبح بلند شد و اذان گفت. ناگهان مأمور بعثی آمد و گفت: «چیه؟ اذان می‌گویی؟ بیا جلو»! یکی از برادران اسدآبادی دید که اگر این مؤذن جوان ضعیف و نحیف، زیر شکنجه برود معلوم نیست سالم بیرون بیاید، پرید پشت پنجره و به نگهبان عراقی گفت: «چیه؟ من اذان گفتم نه او». آن بعثی گفت: «او اذان گفت». برادرمان اصرار کرد که «نه، اشتباه می‌کنی. من اذان گفتم». مأمور بعثی گفت: «خفه شو! بنشین فلان فلان شده! او اذان گفت، نه تو». برادر ایثارگرمان هم دستش را گذاشت روی گوشش و با صدای بلند شروع کرد به اذان گفتن. مأمور بعثی فرار کرد. وقتی مأمور عراقی رفت، او رو کرد به آن برادر هفده ساله که اذان گفته بود و به او گفت: «بدان که من اذان گفتم و شما اذان نگفتی. الان دیگر پای من گیر است». به هر حال، ایشان را به زندان انداختند و شانزده روز به او آب ندادند. زندان در اردوگاه موصل (موصل شماره 1 و 2) زیر زمین بود. آنقدر گرم بود که گویا آتش می‌بارید. آن مأمور بعثی، گاهی وقت‌ها آب می‌پاشید داخل زندان که هوا دم کند و گرمتر شود. روزی یک دانه سمون (نان عراق) می‌دادند که بیشتر آن خمیر بود. ایشان می‌گفت: «می‌دیدم اگر نان را بخورم از تشنگی خفه می‌شوم. نان را فقط مزه مزه می‌كردم که شیره‌اش را بمکم . آن مأمور هم هر از چند ساعتی می‌آمد و برای این‌که بیشتر اذیت کند ، آب می‌آورد ، ولی می‌ریخت روی زمین و بارها این کار را تکرار می‌کرد» . می‌گفت: «روز شانزدهم بود که دیدم از تشنگی دارم هلاک می‌شوم . گفتم : یا فاطمه زهرا ! امروز افتخار می‌كنم که مثل فرزندت آقا حسین بن علی اینجا تشنه‌کام به شهادت برسم» . سرم را گذاشتم زمین و گفتم : یا زهرا ! افتخار می‌کنم . این شهادت همراه با تشنه‌کامی را شما از من بپذیر و به لطف و کرمت،‌ این را به عنوان برگ سبزی از من قبول کن . دیگر با خودم عهد کردم که اگر هم آب آوردند سرم را بلند نکنم تا جان به جان آفرین تسلیم کنم . تا شروع کردم شهادتین را بر زبان جاری کنم، دیدم که زبانم در دهانم تکان نمی‌خورد و دهانم خشک شده است . در همان حال، نگهبان بعثی آمد پشت پنجره، همان نگهبانی که این مکافات را سر ما آورده بود و همیشه آب می‌آورد و می‌ریخت روی زمین. از پشت پنجره مرا صدا می‌زد که بیا آب آورده‌ام . اعتنایی نکردم . دیدم لحن صدایش فرق می‌کند و دارد گریه می‌کند و می‌گوید : بیا آب آورده‌ام . مرا قسم می‌داد به حق فاطمه زهرا (سلام الله علیها) که آب را از دستش بگیرم . عراقی‌ها هیچ‌ وقت به حضرت زهرا (سلام الله علیها ) قسم نمی‌خوردند . تا نام مبارکت حضرت فاطمه (سلام الله علیها ) را برد ، طاقت نیاوردم . سرم را برگرداندم و دیدم که اشکش جاری است و می‌گوید : «بیا آب را ببر ! این دفعه با دفعات قبل فرق می‌کند». همین‌طور که روی زمین بودم، سرم را کج کردم و او لیوان آب را ریخت توی دهانم . لیوان دوم و سوم را هم آورد . یک مقدار حال آمدم . بلند شدم . او گفت : به حق فاطمه زهرا بیا و از من درگذر و مرا حلال کن ! گفتم : تا نگویی جریان چی هست، حلالت نمی‌کنم . گفت : دیشب، نیمه‌شب، مادرم آمد و مرا از خواب بیدار کرد و با عصبانیت و گریه گفت : چه کار کردی که مرا در مقابل حضرت زهرا (سلام الله علیها) دختر رسول الله (ص) شرمنده کردی . الان حضرت زهرا(سلام الله علیها) را در عالم خواب زیارت کردم . ایشان فرمودند : به پسرت بگو برو و دل اسیری که به درد آورده‌ای را به دست بیاور اگر نه همه شما را نفرین خواهم کرد . 🌺🌺🌺🌺🌺🌺 حماسه‌های ناگفته (به روايت علی اكبر ابوترابی)، عبد المجيد رحمانيان، انتشارات پيام آزادگان کانال چهارده تا گل سرخ❤🌷🌷🌷