➖نامۀ #امام_حسین علیهالسلام به هاشميان
🔻به نقل از مُيَسِّر بن عبد العزيز، از امام باقر عليه السلام-: حسين بن على عليه السلام از كربلا به محمّد بن حنفيه نوشت: «به نام خداوند بخشندۀ مهربان.از حسين بن على،به محمّد بن على و خويشاوندان هاشمىاش.امّا بعد،گويى كه دنيا،هيچ گاه نبوده است و آخرت،هميشه هست.
والسّلام !»
📚کاملالزيارات ص۱۵۸
☑️ @JAMI_Alahadith
➖داستان بيرون آمدن عمر بن سعد ملعون براى نبرد با #امام_حسین علیهالسلام
🛑 ابن زياد، يارانش را گِرد آورد و گفت: اى مردم! چه كسى جنگيدن با حسين بن على عليه السلام را به عهده مىگيرد و [ در عوض ] من هم فرماندارىِ هر جايى را كه بخواهد،به او بدهم؟
هيچ كس به او پاسخى نداد. ابن زياد، به عمر بن سعد بن ابى وقّاص، توجّه كرد كه چند روز پيش، فرمان حكومت رى و دَستَبى را برايش صادر كرده و فرمان جنگ با ديلم را به او داده بود و قصد راه افتادن به سوى آن جا را داشت. چون چنين شد، به او رو كرد و گفت: مىخواهم كه به سوى جنگ با حسين بن على بروى،و چون ما از گرفتارىِ او آسوده شديم،به سوى فرماندارى خود مىروى،إن شاء اللّه !
عمر به او گفت: اى امير ! اگر مىتوانى كه مرا از جنگ با حسين بن على معاف دارى، معاف دار!
ابن زياد گفت: تو را معاف داشتم. فرمانى را كه [ براى حكومت ] برايت نوشته بوديم،به ما باز گردان و در خانهات بنشين تا كسى جز تو را روانه كنيم !
عمر به او گفت: امروز را به من، مهلت بده تا در كارم بينديشم.
ابن زياد گفت:به تو مهلت مىدهم.
عمر به خانهاش باز گشت و با برخى از برادران و افراد مورد اعتماد خود، به مشورت پرداخت.هيچ كدام،جز اين نگفتند كه: از خدا پروا كن و اين كار را مكن !
حمزه، خواهرزادهاش، نزد او آمد و گفت: اى دايى ! تو را به خدا سوگند مىدهم كه مبادا به سوى حسين بن على بروى كه خدايت را نافرمانى كرده،رَحِمت را قطع كردهاى ! تو را به سلطنت زمين،چه كار؟ از خدا، پروا كن كه مبادا روز قيامت،با خون حسين پسر فاطمه،بر خدا وارد شوى !
عمر،ساكت مانْد؛ امّا محبّت مُلك رى، در دلش بود.بامداد،به سوى ابن زياد رفت و بر او وارد شد.ابن زياد گفت:چه تصميمى گرفتى،اى عمر؟
گفت: اى امير! تو اين فرماندارى را به من سپرده و اين پيمان نامه را برايم نوشتهاى و مردم، [ خبر ] آن را شنيدهاند.در شهر كوفه،بزرگانى هستند [ كه به جنگ حسين بروند ]. سپس،آنها را شِمُرد.
عبيد اللّه بن زياد،به او گفت: من،بزرگان كوفه را از تو بهتر مىشناسم و از تو،جز اين نمىخواهم كه اين گِره را بگشايى و از محبوبان و نزديكان من بشوى؛وگر نه،فرمان ما را باز گردان و در خانهات بنشين كه ما تو را مجبور نمىكنيم !
عمر،ساكت مانْد. ابن زياد به او گفت: اى پسر سعد! به خدا سوگند، اگر به سوى حسين حركت نكنى و نبرد با او را بر عهده نگيرى و آنچه او را ناراحت مىكند،براى ما نياورى،گردنت را مىزنم و اموالت را تاراج مىكنم.
عمر گفت: فردا، به يارى خدا، به سوى او حركت مىكنم.
ابن زياد،به او پاداش خوبى داد و به او انعام و عطاى فراوان داد و صِله بخشيد و چهار هزار سوار را همراهش كرد و به او گفت: حركت كن تا بر حسين بن على ،فرود آيى.
📚الفتوح ج۵ ص ۸۵
☑️ @JAMI_Alahadith
➖تلاشهاى ابن زياد لعنتاللهعليه براى حركت دادن لشكر به سوى كربلا
به نقل از عبد اللّه بن منصور،از امام صادق،از پدرش امام باقر،از جدّش امام زين العابدين عليهم السلام
⬅️ عبيد اللّه بن زياد، با لشكرش آمد تا در نُخَيله چادر زد و مردى به نام عمر بن سعد را با چهار هزار سوار به سوى حسين عليه السلام،روانه كرد.
عبد اللّه بن حُصَين تَميمى، با هزار سوار
و در پىِ او شَبَث بن رِبعى با هزار سوار
و نيز محمّد بن اشعث بن قيس كِنْدى نيز با هزار سوار آمدند
و عبيد اللّه،عمر بن سعد را فرمانده همۀ آنان نمود و به آنان فرمان داد تا گوش به فرمان و مطيع او باشند.
📚الأمالی (صدوق) ص ۲۱۹
#محرم
☑️ @JAMI_Alahadith
🔴 اشک بر سید الشهدا سلام الله علیه...
وَ رُوِيَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: لِكُلِّ شَيْءٍ ثَوَابٌ إِلاَّ اَلدَّمْعَةَ فِينَا.
◾️از امام صادق علیهعليهالسلام روایت شده که فرمود : برای هر چيزى ثواب و پاداشی(معین) است جز ريختن اشک براى ما (كه پاداش آن، حدّ و اندازه ندارد]
📚 کامل الزيارات ج ۱، ص ۱۰۶
#امام_حسين عليهالسلام
☑️ @JAMI_Alahadith
▪️صاحب کتاب مکیال المکارم می نویسد: يكى از دوستان صالح من ياد كرد اينكه: مولايمان حضرت حجّت عليهالسّلام را در خواب ديده بود، پس آن حضرت مضمون چنين مطلبى را فرموده بود كه:
من براى مؤمنى كه مصيبت جدّ شهيدم را يادآور شود، سپس براى تعجيل فرج و تأييد من دعا نمايد، دعا مىكنم.
📚 مکیال المکارم ج۲ ص۶۸
_______________________________
✍🏼 اولین دعای ما هنگام جاری شدن اشکها در مجالس عزا، دعای فرج منتقم است ...
#امام_زمان علیهالسلام
#محرم
☑️ @JAMI_Alahadith
➖نامۀ ابن زياد ملعون به #امام_حسين عليهالسلام و پاسخ ندادن ايشان
📜 حُرّ بن يزيد، با هزار سوار آمد و رو به روى حسين عليه السلام،فرود آمد. سپس به عبيد اللّه بن زياد، خبر فرود آمدن حسين عليه السلام را به سرزمين كربلا نوشت. عبيد اللّه بن زياد نيز به حسين عليه السلام چنين نوشت: «امّا بعد،اى حسين! خبر فرود آمدنت به كربلا، به من رسيده و اميرمؤمنان يزيد بن معاويه،به من نوشته است كه بستر نگُسترم و نانِ سير نخورم تا آن كه تو را به خداى داناى لطيف ملحق كنم يا به حكم من و يزيد بن معاويه، گردن بنهى.والسّلام!».
🔻هنگامى كه نامه رسيد،حسين عليه السلام آن را خواند.سپس آن را پرتاب كرد و فرمود:«قومى كه رضايتِ خودشان را بر رضايت آفريدگارشان مقدّم بدارند،رستگار نمىشوند».
پيك به حسين عليه السلام گفت:ابا عبد اللّه! پاسخ نامه؟
حسين عليه السلام فرمود:«من به او پاسخى نمىدهم؛ چرا كه عذاب الهى بر او حتمى شده است».
پيك، اين را به ابن زياد گفت و او به شدّت،خشمگين شد.
📚الفتوح، ج۵ ص ۸۴
#محرم
☑️ @JAMI_Alahadith
➖ديدار #امام_حسین علیهالسلام و ابن سعد ملعون ،ميان دو لشكر
🔰حسين عليه السلام،به عمر بن سعد، پيام فرستاد كه:«مىخواهم با تو گفتگو كنم.امشب ميان لشكر من و لشكر خودت،همديگر را ببينيم»
عمر بن سعد،با بيست سوار و حسين عليه السلام نيز با همين تعداد، بيرون آمدند. هنگامى كه يكديگر را ديدند، حسين عليه السلام به يارانش فرمان داد و آنان، از او كناره گرفتند و تنها برادرش عبّاس عليهالسلام و پسرش على اكبر عليهالسلام در كنارش ماندند. ابن سعد نيز به يارانش فرمان داد. آنان هم از او دور شدند و تنها فرزندش حَفْص و غلامش به نام لاحِق، در كنار او ماندند.
⬅️ حسين عليهالسلام به ابن سعد گفت: «واى بر تو! آيا از خدايى كه بازگشتت به سوى اوست،پروا نمىكنى؟اى مرد ! آيا با من مىجنگى،در حالى كه مىدانى من،فرزند چه كسى هستم؟اين قوم را وا گذار و با من باش كه در اين حال،به خدا نزديكترى».
عمر به حسين عليهالسلام گفت: بيم دارم كه خانهام ويران شود!
حسين عليه السلام فرمود:«من،آن را برايت مىسازم»
عمر گفت: مىترسم كه مزرعهام را بگيرند.
حسين عليهالسلام فرمود: «من،بهتر از آن را از مِلكم در حجاز،به تو مىدهم».
عمر گفت: من خانوادهاى دارم كه بر آنها بيمناكم.
حسين عليه السلام فرمود:«من،سلامتِ آنها را ضمانت مىكنم».
عمر،ساكت ماند و پاسخى نداد و حسين عليه السلام،از او روى گردانْد و در حال بازگشت فرمود: «تو را چه شده؟! خداوند،تو را هر چه زودتر در بسترت بكُشد و تو را در روز حَشْر و نشرت، نيامرزد! به خدا سوگند،اميد دارم كه جز اندكى از گندم عراق،نخورى !».
عمر به حسين عليهالسلام گفت: اى ابا عبد اللّه! به جاى گندم،جو هست!
سپس،عمر به لشكر خود،باز گشت.
(او،همان گونه كه حسين عليه السلام گفته بود، به فرمانروايىِ رى نرسيد و به دستور مختار، کشته شد)
📚مقتلالحسین علیهالسلام خوارزمی ج۱ ص ۲۴۵
☑️ @JAMI_Alahadith
➖نامۀ ابن سعد به ابن زياد و پاسخ او
🔶به نقل از حُمَيد بن مسلم: هنگامى كه امام حسين عليهالسلام، فرود آمدن لشكرها را با عمر بن سعد در نينوا و كمك دادنشان براى نبرد با او را ديد، به سوى عمر بن سعد فرستاد كه: «مىخواهم تو را ببينم».
يك شب،گِرد هم آمدند و مدّتى طولانى با هم آهسته،گفتگو كردند. سپس عمر بن سعد، به جاى خود باز گشت و به عبيد اللّه بن زياد نوشت: «امّا بعد، خداوند، آتش جنگ را خاموش كرد و ما را بر يك كلمه، گِرد آورد و كار امّت را به سامان آورد. اين حسين است كه به من پيشنهاد داده است به همان جا كه از آن آمده، باز گردد، يا به مرزى از مرزهاى مسلمانان برود تا مانند يك مسلمان، حقوق و وظايفى داشته باشد، يا نزد اميرمؤمنان يزيد بيايد و دست در دست او بگذارد و به رأى او گردن نهد؛ و اين،رضايت شما و صلاحِ امّت را فراهم مىآورد».
🔸عبيد اللّه،هنگامى كه نامه را خواند،گفت: اين،نامۀ مردى خيرخواه و دلسوز براى قومش است. شمر بن ذى الجوشن برخاست و به ابن زياد گفت: آيا اين را از او مىپذيرى، در حالى كه به سرزمينت وارد شده و در كنار تو فرود آمده است؟ به خدا سوگند، اگر از سرزمين تو برود و دست بيعت به تو ندهد، قوىتر مىشود و تو ضعيفتر و ناتوانتر. پس اين اختيار را به او مده، كه نشانِ سستى است؛ بلكه او و يارانش بايد بر حكم تو گردن نهند. پس اگر كيفر دادى، اختيار دارى، و اگر بخشيدى، حقّ توست.
ابن زياد به او گفت:خوب گفتى ! رأى،همان رأى تو باشد.اين نامه را براى عمر بن سعد ببر. بايد به حسين و يارانش،پيشنهاد دهد كه به حكم من،گردن بنهند.اگر چنين كردند،آنان را تسليم شده،به سوى من بفرستد و اگر خوددارى كردند،با آنان بجنگد.اگر عمر بن سعد،چنين كرد،تو [ اى شمر ! ] گوش به فرمان و مطيع او باش،و اگر از جنگيدن با آنها خوددارى نمود،تو فرمانده لشكرى.گردنش را بزن و سرش را براى من بفرست....
🔸شمر، نامۀ عبيد اللّه را براى عمر بن سعد آورد.چون بر او وارد شد و آن را خواند،عمر به او گفت: واى بر تو! چه مىخواهى؟خداوند خانهات را نزديك نكند( آوارهات كند)! خدا آنچه را آوردهاى، برايت زشت سازد! به خدا سوگند من گمان مىكنم كه تو،او را از پذيرش آنچه به وى نوشته بودم،باز داشتهاى و كارمان را بر ما تباه نمودهاى!
📚الإرشاد ج۲ ص ۸۷
☑️ @JAMI_Alahadith
➖بازداشتن #امام_حسين علیهالسلام و يارانش از آب، در روز هفتم محرّم
🌑 سوارانى كه ابن سعد، آنها را براى جلوگيرى از عزيمت گروه بنى اسد [ به نزد حسين عليهالسلام ] فرستاده بود، بازگشتند و بر كنارۀ فرات، فرود آمده، ميان آب فرات و حسين و يارانش حائل شدند. تشنگى به حسين عليه السلام و ياران همراهش فشار آورد. حسين عليه السلام تيشهاى را بر گرفت و به پشت خيمۀ زنان آمد و نوزده گام به سوى قبله برداشت و آن جا را حفر كرد. چشمۀ آب شيرينى از آن جا بيرون زد. حسين عليهالسلام و همراهانش همگى از آن نوشيدند و مَشكهايشان را پُر كردند. سپس،چشمه [ در دلِ خاك ] فرو رفت و هيچ اثرى از آن، ديده نشد.
[ خبر ] اين اتّفاق به عبيد اللّه رسيد. به عمر بن سعد نوشت: «به من خبر رسيده كه حسين چاه حفر مىكند و به آب مىرسد و او و يارانش آب مىنوشند. بنگر كه چون نامهام به تو رسيد، تا آن جا كه مىتوانى، از حفر چاه به وسيلۀ آنان جلوگيرى كن و بر آنان سخت بگير و مگذار كه قطرهاى آب بنوشند و با آنان همان گونه رفتار كن كه با عثمانِ پاك كردند.والسّلام !». ابن سعد نيز تا آن جا كه مىشد، بر آنان سخت گرفت
📚مقتلالحسین علیهالسلام خوارزمی ج۱ ص ۲۴۴
☑️ @JAMI_Alahadith
➖حيلۀ شمر ملعون براى جدايى انداختن ميان #امام_حسين عليهالسلام و برادرش عبّاس علیهالسلام
🔰شمر بن ذى الجوشن- كه خدا لعنتش كند-آمد و ندا داد: خواهرزادگان من ،عبد اللّه، جعفر، عبّاس و عثمان كجا هستند؟
حسين عليه السلام فرمود: «پاسخش را بدهيد،هر چند فاسق است؛ چرا كه يكى از دايىهاى شماست».
آنان به او گفتند: چه كار دارى؟
گفت: اى خواهرزادگان من ! شما در امان هستيد. خود را به همراه برادرتان حسين به كُشتن ندهيد و در اطاعت امير مؤمنان يزيد بن معاويه باشيد.
عبّاس بن على عليه السلام او را ندا داد: «دستانت بُريده باد و لعنت بر امانى كه آوردهاى، اى دشمن خدا! آيا به ما فرمان مىدهى كه برادر و سَرورمان حسين بن فاطمه را وا گذاريم و در اطاعت ملعونها و فرزندان ملعونها درآييم؟!».
شمر خشمگينانه به سوى لشكرش بازگشت.
📚الملهوف ص۱۴۸
__________________________________
✍🏼 نکته: هیچ یک از منابع معتبر اسلامی به نسبت فامیلی نزدیک بانو امالبنین سلاماللهعلیها و شمر بن ذی الجوشن ملعون اشاره نشده است. آنچه بیان میشود نسبت هم قبیلگی میان آنان است
⬅️نسبت حضرت امالبنین علیهاالسلام به این نحو است ؛« أم البنین فاطمة بنت حزام بن خالد بن ربیعة ابن الوحید بن کعب بن عامر بن کلاب »
⬅️در حالی که نسب شمر چنین است ؛
« شمر بن ذی الجوشن الضبابی بن شرحبیل بن الاعور بن عمر بن معاویه و هو الضباب بن کلاب »
🔺هر دو به شخصی به نام کلاب به یکدیگر می رسند و هر دو کلابی هستند که به معنای هم قبیله بودن است و نه برادر و خواهر بودن ام البنین علیهاالسلام با شمر ملعون .
این که شمر حضرت عباس علیهالسلام را خواهر زاده خود خطاب می کند منظورش آن است که مادر ایشان از قبیله ما است و مانند خواهر ما محسوب می شود نه آنکه واقعا خواهر ما باشد.
نکته ی اساسی آن است که اساسا حتی تا به امروز در بین عرب (از جمله عزیزان عرب در کشور ایران) رسم است که افرادی که از یک قبیله باشند ، در بسیاری از موارد همدیگر را برادر و خواهر و یا فرزند برادر و خواهر خطاب می کنند و علت اصلی نیز آن است که از یک قبیله می باشند
☑️ @JAMI_Alahadith
➖شب را مهلت گرفتن براى نماز و عبادت
🌑 هنگامى كه حسين عليهالسلام حرصورزى دشمن را در شتاب براى نبرد و اندك بودن بهرهمندىشان از اندرز و سخن را ديد به برادرش عبّاس عليه السلام فرمود: «اگر مىتوانى، آنان را امروز از [ نبرد با ] ما منصرف كنى بكن تا امشب را براى پروردگارمان نماز بگزاريم كه او مىداند من، نماز گزاردن براى او و تلاوت كتابش را دوست دارم».
عبّاس عليه السلام،اين را از آنان خواست و عمر بن سعد درنگ كرد. عمرو بن حَجّاج زَبيدى،به او گفت: به خدا سوگند،اگر آنان ترك و ديلم نيز بودند و اين را خواسته بودند موافقت مىكرديم حال كه خاندان محمّد صلى الله عليه و آله هستند چگونه نپذيريم؟!
از اين رو،لشكر عمر بن سعد،موافقت كرد.
🔻 حسين عليه السلام نشسته، خوابش بُرد. سپس بيدار شد و فرمود: «اى خواهر! اين ساعت، جدّم محمّد صلى الله عليه و آله و پدرم على و مادرم فاطمه و برادرم حسن عليهمالسلام را (در عالم رؤيا) ديدم كه مىگفتند: "اى حسين! تو به زودى،(بر اساس برخى روايتها: فردا) به سوى ما مىآيى"».
زينب عليها السلام، بر صورت خود زد و شيوَنى كشيد. حسين عليه السلام به او فرمود: «آهسته! دشمن را شماتتكنندۀ ما مكن».
📚الملهوف ص۱۵۰
#محرم
#امام_حسين عليهالسلام
☑️ @JAMI_Alahadith
➖سخن گفتن #امام_حسين علیهالسلام با خانواده و يارانش و رخصت بازگشت به آنها
🌑 به نقل از امام سجاد علیهالسلام: حسين عليه السلام، نزدیکی غروب يارانش را گِرد آورد. من درحالیکه بيمار بودم خودم را به او نزديك كردم تا سخنش را بشنوم. شنيدم كه پدرم به يارانش مىگويد: «خداوند را با بهترين ثناها، مىستايم و او را بر شادى و سختى، ستايش مىكنم. خدايا ! تو را بر اين مىستايم كه به نبوّت گرامىمان داشتى و قرآن را به ما آموختى و در دين فقیهمان گرداندى و برايمان گوش و چشم و دل قرار دادى پس ما را از شکرگزاران قرار ده.
امّا بعد، من يارانى شايستهتر و بهتر از ياران خود نمىشناسم و خانوادهاى بهتر از خانوادهام در نيكى كردن و صِلۀ ارحام، سراغ ندارم. خداوند از جانب من به همۀ شما جزاى خير دهد. آگاه باشید! يك امشب بيش در اين عالم بسر نمىبريم. آگاه باشيد من به همۀ شما رخصت رفتن دادهام پس همۀ شما آزادانه برويد و از جانب من بر شما نکوهشی نيست، و اين (سیاهی) شب شما را پوشانده پس آن را شتر خويش كنيد(و به هر سو خواهيد برويد)! .
_____________________________________
➖پاسخ خانواده و ياران امام علیهالسلام
🔰 برادران، پسران و برادرزادگان حسين عليهالسلام و دو پسر عبد اللّه بن جعفر به ايشان گفتند: چرا چنين كنيم؟ براى اين كه پس از تو بمانيم؟! خداوند، هرگز آن [ روز ] را به ما نشان ندهد !
عبّاس بن على رضواناللهعليه آغازگر اين سخن بود و سپس بقيّۀ آنان، همين سخن و مانند آن را بر زبان آوردند. پس حسين عليه السلام فرمود: «اى فرزندان عقيل! كُشته شدن مُسلم براى شما كافى است. برويد كه من به شما اجازه دادم».
⬅️ آنان گفتند: سبحان الله مردم چه خواهند گفت؟ مىگويند كه ما، بزرگ و سَرور خود را و بهترينْ عموزادگان خود را رها كرديم و همراه آنان، نه تيرى انداختيم و نه نيزهاى پَرانديم و نه شمشيرى زديم و نمىدانيم چه كردند! به خدا سوگند، چنين نمىكنيم؛ بلكه جان و مال و خانوادهمان را فداى تو مىكنيم و همراه تو مىجنگيم تا به محل ورود تو وارد شویم( تا سرانجام به تو برسیم.) خداوند، زندگى پس از تو را زشت گردانَد!....
⬅️ سپس مسلم بن عَوسَجۀ اسدى، برخاست و به حسين عليه السلام گفت: آيا ما تو را تنها بگذاريم،در حالى كه هنوز از عهدۀ اداى حقّ تو در برابر خدا ،بيرون نيامدهايم؟! بدان كه-به خدا سوگند- با تو هستم تا آن جا كه نيزهام را در سينههايشان بِشكنم! تا هر زمان كه قبضۀ شمشيرم را به دست دارم با آنان مىجنگم و از تو جدا نمىشوم؛ و اگر سلاح نداشته باشم تا با آنان بجنگم، به سوى آنان سنگ پرتاب مىكنم به خدا سوگند، تو را تنها نمىگذاريم تا خدا بداند كه ما در غياب پيامبر خدا صلى الله عليه و آله، از تو حفاظت کردهایم. به خدا سوگند، اگر مىدانستم كه كشته مىشوم و سپس زنده مىشوم، آن گاه زنده زنده، سوزانده مىشوم و خاكسترم را بر باد مىدهند و اين كار را هفتاد مرتبه با من مىكنند، از تو جدا نمىشدم تا مرگم را پيش روىِ تو ببينيم! پس اكنون،چرا اين كار را نكنم كه تنها يك بار كُشته شدن است و آن هم با كرامتى جاويدان در پىِ آن؟!
⬅️ و زُهَير بن قَين بَجَلی رحمتاللهعليه برخاست و گفت: به خدا سوگند، دوست داشتم كه كشته شوم و سپس زنده شوم و سپس كشته شوم و تا هزار مرتبه مرا بكشند؛و خداوند متعال با كشته شدن من، كشته شدن را از تو و از جانِ اين جوانان خاندانت، دور بدارد !
🔺جماعتی از ياران حسين عليه السلام، مانند اين سخنان را بهعرض رساندند، پس حسين عليه السّلام (از همگان سپاسگزارى فرمود و) پاداش نيكشان را خواست، و بهخيمۀ خود بازگشت.
📚الإرشاد ج ۲، ص ۹۱
#محرم
☑️ @JAMI_Alahadith