➖دعا و گريۀ برخى بزرگان كوفه براى #امام_حسين علیهالسلام
🌑 به نقل از سعد بن عُبَيده-: برخى بزرگان كوفه بر تپّهاى ايستاده بودند و مىگريستند و مىگفتند: خدايا ! نصرتت را نازل كن.
گفتم: اى دشمنان خدا! چرا پايين نمىآييد و يارىاش نمىدهيد؟!
☑️ @JAMI_Alahadith
سلام خدمت مخاطبان گرامی
⬅️ با توجه به نزدیک شدن روز شهادت سیدالشهداء علیهالسلام و ياران باوفای حضرت و اینکه گستردگی مطالب مقتلها زياد هست، ما به ذکر بخشی از حوادث و شهادت برخی از اصحاب حضرت اکتفا میکنیم
◼️ أعظَمَ اللهُ اجورَنا بمُصابِنا بِالحُسَینِ، وَ جَعَلَنا و ایّاکُم مِنَ الطّالِبینَ بِثارِهِ مَع وَلیّهِ الامامِ المَهدیِّ مِن آلِ مُحَمَّدٍ صلوات الله علیهم اجمعین
☑️ @JAMI_Alahadith
➖ابو ثُمامه عمرو بن عبد اللّه صائِدى
🔻ابو ثُمامه، كُنيۀ يكى از ياران برجستۀ #امام_حسين عليهالسلام است كه با نام های گوناگون در منابع مختلف، از او ياد شده است. وى از جنگاوران عرب و از بزرگان شيعه بود.
⬅️ از كارهاى برجسته و درخشان اين مرد بزرگ-كه درتاريخ عاشورا ثبت شده است-، يادآورىِ فرا رسيدن وقت ظهر براى اقامۀ نماز در بحبوحۀ نبرد در روز عاشوراست.
در آن هنگامه،ابو ثُمامه،خطاب به امام گفت:
يا أبا عَبدِ اللّهِ،نَفسي لَكَ الفِداءُ ! إنّي أرى هؤُلاءِ قَدِ اقتَرَبوا مِنكَ،ولا وَاللّهِ،لا تُقتَلُ حَتّى اقتَلَ دونَكَ إن شاءَ اللّهُ،واُحِبُّ أن ألقى رَبّي وقَد صَلَّيتُ هذِهِ الصَّلاةَ الَّتي دَنا وَقتُها.
اى ابا عبد اللّه! جانم فداى تو باد ! من مىبينم كه اينان،به تو نزديك شدهاند.نه.به خدا سوگند، تو كشته نمىشوى تا اين كه من-به يارى خدا-،پيشِ روى تو كشته شوم و دوست دارم وقتى كه پروردگارم را ملاقات مىكنم،اين نمازى را كه وقتش رسيده،خوانده باشم.
امام حسين عليه السلام با شنيدن سخن ابو ثُمامه، سرش را بلند كرد و فرمود:
ذَكَرتَ الصَّلاةَ، جَعَلَكَ اللّهُ مِنَ المُصَلّينَ الذّاكِرينَ! نَعَم،هذا أوَّلُ وَقتِها.
نماز را يادآورى كردى.خداوند، تو را از نمازگزارانِ اهل ذكر قرار دهد! آرى. اين، اوّلِ وقت نماز است.
☑️ @JAMI_Alahadith
➖انَس بن حارث
🔻انَس بن حارث رضواناللهعليه، از اصحاب پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله و #امام_حسين عليهالسلام است. انس به هنگام واقعه عاشورا پيرمردى سالخورده بود و به حکم صحابه پیامبر بودن در کوفه موقعيتى والا داشت
وى از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله روايت كرده كه با اشاره به امام حسين عليه السلام فرمود: إِنَّ اِبْنِي هَذَا يَعْنِي اَلْحُسَيْنَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يُقْتَلُ بِأَرْضٍ مِنَ اَلْعِرَاقِ فَمَنْ أَدْرَكَهُ مِنْكُمْ فَلْيَنْصُرْهُ
این پسرم (یعنی حسین علیهالسلام) در زمینی از عراق کشته میشود. پس هر یک از شما آن را درک کرد، او را یاری کند.
و در ادامۀ همين نقل،آمده است:
فَقُتِلَ مَعَ الحُسَينِ عليه السلام.
(انَس بن حارث،به سوى كربلا رفت) و در كنار حسين عليه السلام، كشته شد.
📚المناقب ج ۱، ص ۱۴۰
☑️ @JAMI_Alahadith
➖بَشير بن عَمرو حَضرَمى
🔻بَشير بن عمرو حَضرَمى از ياران استوارگام و باوفاى سيّد الشهدا عليهالسلام است.
وى، خبر ناگوار اسارت فرزندش در ناحيهاى مرزى را در كربلا شنيد و در حالى كه مىتوانست به بهانۀ آزاد كردن فرزندش صحنه را ترك كند، جوانمردى كرد و از #امام_حسين عليه السلام جدا نشد.
امام عليه السلام به وى فرمود:
أنتَ في حِلٍّ مِن بَيعَتي،فَاعمَل في فِكاكِ ابنِكَ.
تو از بيعت من،آزادى.پس [برو و] براى رهايى پسرت،تلاش كن.
امّا وى پاسخ داد:
أكَلَتنِي السِّباعُ حَيّاً إن فارَقتُكَ وَاسْأَلُ عَنْکَ الرّکَبانَ وَاخْذُلُکَ مَعَ قِلَّةِ الَاعْوانِ لا یَکُونُ هذا ابَداً.
درندگان،زنده زنده،مرا بخورند اگر از تو جدا شوم و در این بیکسی تنهایت گذارم و سپس سراغت را از کاروانیان بگیرم، نه، نه، هرگز چنین نخواهد شد!
وى، در حالى كه اين اشعار را زمزمه مىكرد با سپاه دشمن درگير شد و به شهادت رسيد:
امروز-اى نَفْس-،با [ خداى ] مهربان،ديدار مىكنم و امروز،با احسان تمام،پاداش داده مىشوى.
بىتابى مكن. همه چيز،فنا شدنى است
و شكيبايى براى تو، پُر بهرهترين است، در پيشگاه داورِ روز جزا.
☑️ @JAMI_Alahadith
➖جَون،غلام ابوذر
🔻جَون، بردۀ سياهى بود از ياران امام حسين عليه السلام. وى، روز عاشورا خواست تا به ميدان برود؛ ولى امام عليه السلام از وى خواست كه از اين كار،منصرف شود؛ امّا جَون، ضمن پافشارى براى رفتن به ميدان،به امام عليه السلام گفت:
وَاللّهِ إنَّ ريحي لَمُنتِنٌ،وإنَّ حَسَبي لَلَئيمٌ،ولَوني لَأَسوَدُ،فَتَنفَّس عَلَيَّ بِالجَنَّةِ،فَيَطيبَ ريحي،ويَشرُفَ حَسَبي،ويَبيَضَّ وَجهي.لا وَاللّهِ لا افارِقُكُم حَتّى يَختَلِطَ هذَا الدَّمُ الأَسوَدُ مَعَ دِمائِكُم.
به خدا سوگند،بويى بد، تبارى پست و رنگى سياه دارم پس بهشت را از من دريغ مَدار تا بويم خوش و تبارم نيكو و رويم سپيد شود ! نه! به خدا سوگند، از شما جدا نمىشوم تا اين كه خون سياهم با خون شما در آميزد.
اين خدمتگزار راستين آل محمّد صلى الله عليه و آله نيز جنگيد تا به خيل شهيدان پيوست.از امام سجاد عليه السلام روايت شده كه پس از ده روز كه مردم براى دفن شهدا آمدند، از جنازۀ او بوى مُشك، استشمام مىشد.
#محرم
☑️ @JAMI_Alahadith
➖حُرّ بن يزيد رياحى
🔻حُرّ بن يزيد رياحى يكى از بزرگان قبيلۀ بنى تميم بوده است. سرنوشت او در ميان ياران امام حسين عليه السلام، استثنايى و بسيار آموزنده است. حُر، كسى است كه در روز عاشورا فاصلۀ ميان دوزخ و بهشت را طى ساعاتى كوتاه در نورديد و خود را از حَضيض شقاوت به قلّۀ سعادت رساند. از اين رو سرنوشت حُر، دليل روشنى بر آزادى انسان در انتخاب راه صحيح در زندگى است.
حُر،نخستين كسى بود كه راه را بر #امام_حسين عليه السلام و يارانش بست. انتخاب وى به فرماندهى سپاهى كه نخستين برخورد را با امام عليه السلام داشت، حاكى از اعتماد كامل حكومت امَوى به اوست.
گناهى كه حُر مرتكب شد،گناه كوچكى نبود؛ولى هنگامى كه خود را ميان بهشت و دوزخ ديد، ظاهرِ فريبندۀ دنيا-كه در باطن آن،دوزخْ نهفته بود-، او را نفريفت و او راه بهشت را به همراه ديگر شهداى كربلا، انتخاب كرد
خشنودی خدا بر او باد
☑️ @JAMI_Alahadith
➖لحظات زیبای پناهآوردن حرّ به محضر مبارک #امام_حسين علیهالسلام و مهر و محبت آن حضرت به فرمانده سپاه إبن مرجانه...
◼️در روز عاشورا امام حسین علیهالسلام رو به لشکر عمر سعد کردند و فریاد زدند:
أَمَا مِن مُغيثٍ يُغيثُنا لِوَجهِ اللّهِ تَعالىٰ؟ أَمَا مِن ذابٍّ يَذُبُّ عَن حَرَمِ رسولِ اللّهِ؟
▪️ آیا کسی هست که ما را به خاطر خدای متعال یاری کند؟ آیا کسی هست که از حرم رسول خدا دفاع کند؟
فَلَمّا سَمِعَ الْحُرُّ بنُ يَزيدِ هٰذا الْكلامَ، اِضْطَرَبَ قَلبُهُ، و دَمَعَتْ عَيْناهُ
▪️ پس وقتی که حر بن یزید ریاحی این کلام امام را شنید قلبش به لرزه افتاد و اشک از چشمانش جاری شد و آمد تا در كنارى از لشكر ايستاد و اندک اندک از آنها فاصله گرفت.
🔻مهاجر بن اوس (كه در لشكر عمر سعد بود) به او گفت:
اى حر! چه مىخواهى بكنى؟ آيا مىخواهى حمله كنى؟ پاسخش را نداد و لرزه اندامش را گرفت.
مهاجر گفت: «به خدا كار تو ما را به شك انداخته است. به خدا من در هيچ جنگى تو را هرگز به اين حال نديده بودم (كه اينگونه از جنگ بلرزى) و اگر به من مىگفتند: دليرترين مردم كوفه كيست؟ من از تو نمىگذشتم (و تو را نام مى بردم).پس اين چه حالى است كه در تو مشاهده مى كنم؟!
🔹حر گفت:
من به خدا سوگند، خود را ميان بهشت و جهنم مخیر مى بينم و سوگند به خدا هيچ چيز را بر بهشت اختيار نمیكنم؛ اگرچه تکهتکه شوم و مرا بسوزانند.
در نقلها آمده كه حر چون به نزديك امام حسين(عليه السلام) رسيد با خداى خود چنين مناجات كرد:
«أللّهُمَّ إِلَيْكَ اُنيبُ فَقَدْ أَرْعَبْتُ قُلوبَ أَوْلِيائِكَ وَأَوْلادِ نَبِيِّكَ»؛ (خدايا به سوى تو بازگشت و توبه مى كنم كه دل هاى دوستان تو و فرزندان پيامبرت را ترساندم)
سپس بر اسبش هِى زد و به حسين عليه السلام پيوست.
فنَزَلَ الْحُرُّ رَحِمَهُ اللّهُ عَن ظَهرِ جَوادِه، و طَأطَأ رَأسَه، و جَعَلَ يُقبِّل يدَ الْحسينِ عَلَيهِ السَّلامِ و رِجْلَيْهِ، و هو يَبكي بكاءً شديداً.
▪️پس حر، از اسب پیاده شد و سرش را پایین انداخت و شروع کرد به به بوسیدن دست وپای امام علیهالسلام و شدیداً گریه میکرد
میگفت: من همان كس هستم كه تو را از بازگشت (به وطن خود) جلوگيرى كردم و همراهت آمدم تا به ناچار تو را در اين زمين فرود آوردم، و من گمان نمىكردم پيشنهاد تو را نپذيرند و به اين سرنوشت دچارت كنند.
به خدا اگر مىدانستم كار به اين جا مىكشد، هرگز به چنين كارى دست نمى زدم.
أفَتَرىٰ ذلكَ لِي تَوبَةً؟ قالَ: نَعَم، يَتُوبُ اللّهُ عَليكَ، و يَغفِرُ لَكَ؛ مَا اسْمُكَ؟ قال: أناْ الْحُرُّ بنُ يَزيد
▪️سپس حر گفت:
آیا الان توبه و بازگشتی برای من است؟
امام علیه السلام فرمودند :بله خدا توبه تو را میپذیرد و گناهانت را میآمرزد.
سپس سیدالشهداء علیهالسلام فرمودند:
أنتَ الْحُرُّ كَما سَمَّتْكَ اُمُّكَ، أنتَ الْحُرُّ إنْ شاء اللّهُ في الدّنيا و الآخرةِ. فقالَ لَهُ الْحسينُ عَليهِ السَّلام: اِرْفَعْ رَأسَكَ يا شَيخ.
▪️اسمت چیست؟ گفت: حر بن یزید.
امام فرمودند: به درستی که تو حرّی (آزادهای) همانگونه که مادرت تو را نام نهاد. انشاالله در دنیا و آخرت نیز آزادهای.
امام علیه السلام به او فرمودند:
سرت را بالا بیاور ای مردبزرگ.
#محرم
☑️ @JAMI_Alahadith
➖سخنان حر با لشکر عمر بن سعد ملعون
🔰 حُر، جلوى يارانش آمد و گفت: اى مردمان ! چرا يكى از اين پيشنهادهاى حسين عليه السلام را نمىپذيريد تا خداوند شما را از جنگ و ستيز با او،آسوده كند؟ گفتند: اين فرمانده، عمر بن سعد است. با او سخن بگو.
حُر، همان سخن را با او باز گفت. عمر گفت: من نيز بسيار دوست داشتم كه اگر راهى بيابم چنين كنم.
⬅️ حُر گفت: اى مردم كوفه! مادرتان به عزايتان بنشيند و گريان شود ! او را دعوت كرديد و چون آمد، تسليمش كرديد. ادّعاى جان دادن در راهش را نموديد و سپس بر او تاختهايد تا او را بكُشيد. او را باز داشتهايد و اختيار را از كفش رُبوده و از همه سو محاصرهاش كردهايد و از روى آوردن به اين همه سرزمينهاى پهناور خدا براى در امان ماندن خود و خانوادهاش باز داشتهايد.
اينك اسيرِ دست شماست و اختيارِ سود و زيانى براى خود ندارد. او و همسران و كودكان و يارانش را از آب جارى فرات محروم نمودهايد؛ آبى كه يهود و مجوس و مسيحى از آن مىنوشند،و خوك و سگِ صحرا در آن مىغلتند.آن گاه،ايشان از تشنگى،در حال جان كَنْدن هستند. چه بد رفتارى با فرزندان محمّد صلى الله عليه و آله داشتيد ! خداوند،شما را روز تشنگى ( قيامت )سيراب نكند،اگر هماكنون،توبه نكنيد و از آنچه اكنون مىكنيد،دست نكِشيد !
📚الارشاد ج۲ ص۹۹
#محرم
☑️ @JAMI_Alahadith
◾️ شهادت حضرت حرّ...
🌑 وقتی که سیدالشهدا علیه السلام سر حرّ را بالا گرفت و از توبه او استقبال نمود، نقل کردهاند که حُر گفت: من سواره باشم، برايت بهتر از اين است كه پياده باشم و سرانجام كارم به فرود آمدن (شهادت)،منجر مىشود.
سپس افزود: از آن جا كه من، نخستين كسى بودم كه در برابر تو در آمدم، پس اجازه بده كه نخستين كُشتۀ در برابر تو باشم، شايد از كسانى باشم كه در فرداى قيامت از مصافحه كنندگان با جدّت محمّد صلى الله عليه و آله باشم. پس امام علیهالسلام به او اذن میدان دادند.
حضرت حر پس از جنگندگی فراوان و به هلاکت رساندن نفرات دشمن، سرانجام توسط لشكر پياده نظام ابن سعد به شهادت رسید.
اصحاب امام(عليه السلام) پيكر نيمه جان حر را به خيمه آوردند. امام بر بالين وى نشست و غبار از چهره او پاك كرد و فرمود: «أَنْتَ الْحُرُّ كَما سَمَّتْكَ أُمُّكَ وَ أنْتَ الْحُرُّ فِي الدُّنْيا وَالاْخِرَةِ»؛ (تويى حر(آزاده)، همان گونه كه مادرت تو را چنين ناميد، تويى آزاد مرد در دنيا و آخرت)
______________________
✍ یا أباعبدالله...
هر گونه و به هر زحمتی که بود، پیکر حر و جنازه تک تک شهداء را حمل کردند و به خیمهها آوردند...
تا مبادا به پیکر آنها جسارتی بشود...
تا مبادا لگدمال سُم ستوران بشوند...
اما چه کسی بود که پیکر نازنینت را از بین آن کفتارها به گوشهای ببرد؟!
انگار اینگونه مقدّر شده بود که فرزند غریبت حضرت صاحب الزمان علیهالسلام، هر روز برایت خون گریه کند و اینگونه روضهات را بخواند:
... فَهَوَیْتَ إِلَی الْأَرْضِ جَرِیحاً، تَطَئُوکَ الْخُیُولُ بِحَوَافِرِهَا
▪️ای جدّ غریبم! با بدنی پُر از زخم، نقش بر زمین شدی و در آخر با سُمّ اسب هایشان بدنت را لگدمال کردند.
#امام_حسين عليهالسلام
#محرم
☑️ @JAMI_Alahadith
#مقتل حضرت علیاکبر علیهالسلام
🌑 ياران امام حسين عليه السلام،يكى يكى پيش مىآمدند و مىجنگيدند و كُشته مىشدند تا آن كه جز خانوادهاش، كسى با حسين عليه السلام نماند. آن گاه پسرش على اكبر عليه السلام-كه مادرش ليلا، دختر ابى مُرّة بن عُروة بن مسعود ثقفى بود- قدم به ميدان نهاد. او از زيباروىترينِ مردمان و آن هنگام، هجده-نوزده ساله بود.
او به دشمن،حمله بُرد و چنين خواند:
من على،پسر حسين بن على ام
به خانۀ خدا سوگند،كه ما به پيامبر صلى الله عليه و آله،نزديكتريم.
و به خدا سوگند كه پسر بىنَسَب (ابن زياد) نمىتواند بر ما حكم براند.
با شمشير مىزنم و از پدرم حمايت مىكنم؛
شمشير زدنِ جوان هاشمىِ قُرَشى.
او اين كار را بارها به انجام رساند و كوفيان از كُشتن او پروا مىكردند كه مُرّة بن مُنقِذ عبدى، او را ديد و گفت: گناهان عرب بر دوش من باشد، اگر بر من بگذرد و چنين كند و من، پدرش را به عزايش ننشانم !
◼️ على اكبر عليه السلام، مانند بار اوّل،بر دشمن حمله بُرد كه مُرّة بن مُنقِذ، راه را بر او گرفت و نيزهاى به او زد و بر زمينش انداخت. سپاهيان، گِردش را گرفتند و او را با شمشيرهايشان، تكّه تكّه كردند.
حسين عليه السلام به بالاى سر او آمد و ايستاد و فرمود: «خداوند، بكُشد كسانى را كه تو را كُشتند،اى پسر عزيزم ! چه گستاخ بودند در برابر [ خداى ] رحمان و بر هتك حرمت پيامبر!».
سپس اشك از چشمانش روان شد و فرمود:«دنياى پس از تو،ويران باد !
زينب عليهاالسلام خواهر حسين عليهالسلام،به شتاب بيرون دويد و ندا داد: اى برادرم و فرزند برادرم!
آن گاه آمد تا خود را بر روى [پيكر] على اكبر عليه السلام انداخت. حسين عليه السلام، سر او را گرفت و [ او را بلند كرد و ] به خيمهاش باز گردانْد و به جوانان [ خاندان ] خود،فرمان داد و فرمود: «برادرتان را ببريد !».آنان،او را بُردند و در خيمهاى گذاشتند كه جلوى آن،مىجنگيدند. ١
📚الارشاد ج۲ ص ۱۰۶
__________________________________
⚫️ و در کتاب الملهوف چنين نقل شده: هنگامى كه جز اهل بيتِ امام عليه السلام، كسى با او نمانْد، على اكبر عليه السلام-كه از زيباروىترين و خوشخوترينِ مردم بود-،بيرون آمد و از پدر اجازۀ نبرد خواست. امام عليه السلام به او اجازه داد.
سپس، مأيوسانه به او نگريست و سرش را پايين انداخت و گريست.
سپس گفت:«خدايا ! گواه باش.جوانى به نبرد آنها مىرود كه از نظر صورت و سيرت و سخن گفتن،شبيهترينِ مردم به پيامبر توست و ما هر گاه مشتاق پيامبرت مىشديم،به او مىنگريستيم»....
على اكبر عليه السلام به پيش آمد و به سختى با دشمن جنگيد و گروه فراوانى را كُشت. سپس به نزد پدرش بازگشت و گفت: اى پدر! تشنگى مرا كُشته و سنگينىِ آهن[ زره و كلاهخود و شمشير ] ،مرا به رنج افكنده است. آيا آبى براى نوشيدن يافت مىشود؟
حسين عليه السلام گريست و گفت: «واغوثاه ! اى پسر عزيزم ! از كجا آب بياورم؟اندكى بجنگ كه خيلى زود، جدّت محمّد صلى الله عليه و آله را مىبينى و او از جام لَبالَبش، شربتى به تو مىنوشانَد كه ديگر هرگز تشنه نشوى».
◼️ على اكبر عليه السلام به ميدان بازگشت و بهترين نبردش را به نمايش گذاشت. مُنقِذ بن مُرّۀ عبدى، تيرى به سوى او پرتاب كرد و او را به زمين انداخت. على اكبر عليه السلام، ندا داد: اى پدر! سلام بر تو ! اين، جدّم است كه به تو سلام مىرساند و مىفرمايد:«زودتر،به سوى ما بيا».سپس،صيحهاى كشيد و جان داد.
حسين عليه السلام آمد و بر بالاى سرش ايستاد و گونه بر گونهاش نهاد و فرمود: «خداوند،بكُشد كسانى را كه تو را كُشتند ! چه قدر در برابر خدا و بر هتك حرمت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله،گستاخ بودند ! دنيا، پس از تو،ويران باد !».
زينب عليها السلام دختر على عليه السلام، بيرون آمد و فرياد مىزد: اى محبوب من ! اى زادۀ برادرم !
آن گاه،آمد و خود را بر روى [پيكر] على اكبر عليه السلام انداخت.حسين عليه السلام نيز آمد و او را بلند كرد و به نزد زنان،باز گردانْد.
📚الملهوف ص ۱۶۶
#محرم
#مقتل حضرت علی اصغر علیهالسلام
◼️هنگامى كه حسين عليه السلام، شهادت جوانان و محبوبانش را ديد، تصميم گرفت كه خود به ميدان برود و ندا داد: «آيا مدافعى هست كه از حرم پيامبر خدا صلى الله عليه و آله،دفاع كند؟آيا يكتاپرستى هست كه در بارۀ ما از خدا بترسد؟آيا دادرسى هست كه به خاطر خدا،به داد ما برسد؟آيا يارى دهندهاى هست كه به خاطر خدا،ما را يارى دهد؟».
پس صداى زنان،به ناله برخاست. امام عليه السلام،به جلوى درِ خيمه آمد و به زينب عليها السلام فرمود: «كودك خُردسالم را به من بده تا با او،خداحافظى كنم».
او را گرفت و مىخواست او را ببوسد كه حَرمَلة بن كاهِل، تيرى به سوى او انداخت كه در گلويش نشست و او را ذبح كرد.
امام عليه السلام به زينب عليها السلام فرمود:«او را بگير !».سپس،كف دستانش را زير خون [ گلوى او ] گرفت تا پُر شدند.خون را به سوى آسمان پاشيد و فرمود: «آنچه بر من وارد مىشود،برايم آسان است؛ چون بر خدا پوشيده نيست و در پيش ديد اوست».
امام باقر عليه السلام [ در بارۀ آن خون ] فرموده است:«از آن خون،يك قطره هم به زمين،باز نگشت»
#محرم
📚الملهوف ص۱۶۸