eitaa logo
احادیث اهل البیت علیهم‌السّلام
5.4هزار دنبال‌کننده
38 عکس
5 ویدیو
0 فایل
 إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ "اَلثَّقَلَيْنِ" مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِي "كِتَابَ اَللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي" وَ إِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ اَلْحَوْضَ   ارتباط با خادم کانال: @skhorasani1424
مشاهده در ایتا
دانلود
◾️ شهادت حضرت حرّ... 🌑 وقتی که سیدالشهدا علیه السلام سر حرّ را بالا گرفت و از توبه او استقبال نمود، نقل کرده‌اند که حُر گفت: من سواره باشم، برايت بهتر از اين است كه پياده باشم و سرانجام كارم به فرود آمدن (شهادت)،منجر مى‌شود. سپس افزود: از آن جا كه من، نخستين كسى بودم كه در برابر تو در آمدم، پس اجازه بده كه نخستين كُشتۀ در برابر تو باشم، شايد از كسانى باشم كه در فرداى قيامت از مصافحه كنندگان با جدّت محمّد صلى الله عليه و آله باشم. پس امام علیه‌السلام به او اذن میدان دادند. حضرت حر پس از جنگندگی فراوان و به هلاکت رساندن نفرات دشمن، سرانجام توسط لشكر پياده نظام ابن سعد به شهادت رسید. اصحاب امام(عليه السلام) پيكر نيمه جان حر را به خيمه آوردند. امام بر بالين وى نشست و غبار از چهره او پاك كرد و فرمود: «أَنْتَ الْحُرُّ كَما سَمَّتْكَ أُمُّكَ وَ أنْتَ الْحُرُّ فِي الدُّنْيا وَالاْخِرَةِ»؛ (تويى حر(آزاده)، همان گونه كه مادرت تو را چنين ناميد، تويى آزاد مرد در دنيا و آخرت) ______________________ ✍ یا أباعبدالله... هر گونه و به هر زحمتی که بود، پیکر حر و جنازه تک تک شهداء را حمل کردند و به خیمه‌ها آوردند... تا مبادا به پیکر آن‌ها جسارتی بشود... تا مبادا لگدمال سُم ستوران بشوند... اما چه کسی بود که پیکر نازنینت را از بین آن کفتارها به گوشه‌ای ببرد؟! انگار اینگونه مقدّر شده بود که فرزند غریبت حضرت صاحب الزمان علیه‌السلام، هر روز برایت خون گریه کند و اینگونه روضه‌ات را بخواند: ... فَهَوَیْتَ إِلَی الْأَرْضِ جَرِیحاً، تَطَئُوکَ الْخُیُولُ بِحَوَافِرِهَا ▪️ای جدّ غریبم! با بدنی پُر از زخم، نقش بر زمین شدی و در آخر با سُمّ اسب هایشان بدنت را لگدمال کردند. عليه‌السلام ☑️ @JAMI_Alahadith‌
حضرت علی‌اکبر علیه‌السلام 🌑 ياران امام حسين عليه السلام،يكى يكى پيش مى‌آمدند و مى‌جنگيدند و كُشته مى‌شدند تا آن كه جز خانواده‌اش، كسى با حسين عليه السلام نماند. آن گاه پسرش على اكبر عليه السلام-كه مادرش ليلا، دختر ابى مُرّة بن عُروة بن مسعود ثقفى بود- قدم به ميدان نهاد. او از زيباروى‌ترينِ‌ مردمان و آن هنگام، هجده-نوزده ساله بود. او به دشمن،حمله بُرد و چنين خواند: من على،پسر حسين بن على ام به خانۀ خدا سوگند،كه ما به پيامبر صلى الله عليه و آله،نزديك‌تريم. و به خدا سوگند كه پسر بى‌نَسَب (ابن زياد) نمى‌تواند بر ما حكم براند. با شمشير مى‌زنم و از پدرم حمايت مى‌كنم؛ شمشير زدنِ‌ جوان هاشمىِ‌ قُرَشى. او اين كار را بارها به انجام رساند و كوفيان از كُشتن او پروا مى‌كردند كه مُرّة بن مُنقِذ عبدى، او را ديد و گفت: گناهان عرب بر دوش من باشد، اگر بر من بگذرد و چنين كند و من، پدرش را به عزايش ننشانم ! ◼️ على اكبر عليه السلام، مانند بار اوّل،بر دشمن حمله بُرد كه مُرّة بن مُنقِذ، راه را بر او گرفت و نيزه‌اى به او زد و بر زمينش انداخت. سپاهيان، گِردش را گرفتند و او را با شمشيرهايشان، تكّه تكّه كردند. حسين عليه السلام به بالاى سر او آمد و ايستاد و فرمود: «خداوند، بكُشد كسانى را كه تو را كُشتند،اى پسر عزيزم ! چه گستاخ بودند در برابر [ خداى ] رحمان و بر هتك حرمت پيامبر!». سپس اشك از چشمانش روان شد و فرمود:«دنياى پس از تو،ويران باد ! زينب عليها‌السلام خواهر حسين عليه‌السلام،به شتاب بيرون دويد و ندا داد: اى برادرم و فرزند برادرم! آن گاه آمد تا خود را بر روى [پيكر] على اكبر عليه السلام انداخت. حسين عليه السلام، سر او را گرفت و [ او را بلند كرد و ] به خيمه‌اش باز گردانْد و به جوانان [ خاندان ] خود،فرمان داد و فرمود: «برادرتان را ببريد !».آنان،او را بُردند و در خيمه‌اى گذاشتند كه جلوى آن،مى‌جنگيدند. ١ 📚الارشاد ج۲ ص ۱۰۶ __________________________________ ⚫️ و در کتاب الملهوف چنين نقل شده: هنگامى كه جز اهل بيتِ‌ امام عليه السلام، كسى با او نمانْد، على اكبر عليه السلام-كه از زيباروى‌ترين و خوش‌خوترينِ‌ مردم بود-،بيرون آمد و از پدر اجازۀ نبرد خواست. امام عليه السلام به او اجازه داد. سپس، مأيوسانه به او نگريست و سرش را پايين انداخت و گريست. سپس گفت:«خدايا ! گواه باش.جوانى به نبرد آنها مى‌رود كه از نظر صورت و سيرت و سخن گفتن،شبيه‌ترينِ‌ مردم به پيامبر توست و ما هر گاه مشتاق پيامبرت مى‌شديم،به او مى‌نگريستيم».... على اكبر عليه السلام به پيش آمد و به سختى با دشمن جنگيد و گروه فراوانى را كُشت. سپس به نزد پدرش بازگشت و گفت: اى پدر! تشنگى مرا كُشته و سنگينىِ‌ آهن[ زره و كلاه‌خود و شمشير ] ،مرا به رنج افكنده است. آيا آبى براى نوشيدن يافت مى‌شود؟ حسين عليه السلام گريست و گفت: «واغوثاه ! اى پسر عزيزم ! از كجا آب بياورم‌؟اندكى بجنگ كه خيلى زود، جدّت محمّد صلى الله عليه و آله را مى‌بينى و او از جام لَبالَبش، شربتى به تو مى‌نوشانَد كه ديگر هرگز تشنه نشوى». ◼️ على اكبر عليه السلام به ميدان بازگشت و بهترين نبردش را به نمايش گذاشت. مُنقِذ بن مُرّۀ عبدى، تيرى به سوى او پرتاب كرد و او را به زمين انداخت. على اكبر عليه السلام، ندا داد: اى پدر! سلام بر تو ! اين، جدّم است كه به تو سلام مى‌رساند و مى‌فرمايد:«زودتر،به سوى ما بيا».سپس،صيحه‌اى كشيد و جان داد. حسين عليه السلام آمد و بر بالاى سرش ايستاد و گونه بر گونه‌اش نهاد و فرمود: «خداوند،بكُشد كسانى را كه تو را كُشتند ! چه قدر در برابر خدا و بر هتك حرمت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله،گستاخ بودند ! دنيا، پس از تو،ويران باد !». زينب عليها السلام دختر على عليه السلام، بيرون آمد و فرياد مى‌زد: اى محبوب من ! اى زادۀ برادرم ! آن گاه،آمد و خود را بر روى [پيكر] على اكبر عليه السلام انداخت.حسين عليه السلام نيز آمد و او را بلند كرد و به نزد زنان،باز گردانْد. 📚الملهوف ص ۱۶۶
حضرت علی اصغر علیه‌السلام ◼️هنگامى كه حسين عليه السلام، شهادت جوانان و محبوبانش را ديد، تصميم گرفت كه خود به ميدان برود و ندا داد: «آيا مدافعى هست كه از حرم پيامبر خدا صلى الله عليه و آله،دفاع كند؟آيا يكتاپرستى هست كه در بارۀ ما از خدا بترسد؟آيا دادرسى هست كه به خاطر خدا،به داد ما برسد؟آيا يارى دهنده‌اى هست كه به خاطر خدا،ما را يارى دهد؟». پس صداى زنان،به ناله برخاست. امام عليه السلام،به جلوى درِ خيمه آمد و به زينب عليها السلام فرمود: «كودك خُردسالم را به من بده تا با او،خداحافظى كنم». او را گرفت و مى‌خواست او را ببوسد كه حَرمَلة بن كاهِل، تيرى به سوى او انداخت كه در گلويش نشست و او را ذبح كرد. امام عليه السلام به زينب عليها السلام فرمود:«او را بگير !».سپس،كف دستانش را زير خون [ گلوى او ] گرفت تا پُر شدند.خون را به سوى آسمان پاشيد و فرمود: «آنچه بر من وارد مى‌شود،برايم آسان است؛ چون بر خدا پوشيده نيست و در پيش ديد اوست». امام باقر عليه السلام [ در بارۀ آن خون ] فرموده است:«از آن خون،يك قطره هم به زمين،باز نگشت» 📚الملهوف ص۱۶۸
قاسم بن حسن عليهماالسلام ✍🏼 قاسم فرزند امام حسن عليه السلام است. چگونگى اجازه گرفتن اين نوجوان از امام حسين عليه السلام براى رفتن به ميدان، حاكى از قوّت معرفت و كمال درايت و شهامت و ايمان اوست. شايد به دليل كمىِ‌ سن، ابتدا امام حسين عليه السلام به او اجازۀ ميدان رفتن نداد؛ امّا قاسم آن قدر دست و پاى امام عليه السلام را بوسيد و پافشارى و التماس كرد تا اجازه گرفت و با خواندن اين رَجَز به صف دشمن،حمله بُرد: اگر مرا نمى‌شناسيد، من شاخۀ حسن نوادۀ پيامبرِ برگزيده و امين هستم. اين حسين است،همانند اسيرِ به گروگان گرفته شده در ميان مردمى كه خدا كند از آب باران دريغ داشته شوند. او پس از هلاك نمودن تعدادى از سپاه ابن سعد، به خيل شهيدان پيوست. ◼️در«زيارت رجبيّه»،نام وى آمده و در«زيارت ناحيۀ مقدّسه»نيز در بارۀ وى آمده است: السَّلامُ‌ عَلَى القاسِمِ‌ بنِ‌ الحَسَنِ‌ بنِ‌ عَلِيٍّ‌،المَضروبِ‌ عَلى‌ هامَتِهِ‌،المَسلوبِ‌ لامَتَهُ‌،حينَ‌ نادَى الحُسَينَ‌ عَمَّهُ‌،فَجَلا عَلَيهِ‌ پ عَمُّهُ‌ كَالصَّقرِ،وهُوَ يَفحَصُ‌ بِرِجلَيهِ‌ التُّرابَ‌،وَالحُسَينُ‌ يَقولُ‌:«بُعداً لِقَومٍ‌ قَتَلوكَ‌ ! ومَن خَصمُهُم يَومَ‌ القِيامَةِ‌ جَدُّكَ‌ وأبوكَ‌». ثُمَّ‌ قالَ‌: «عَزَّ وَاللّهِ‌ عَلى‌ عَمِّكَ‌ أن تَدعُوَهُ‌ فَلا يُجيبَكَ‌،أو أن يُجيبَكَ‌ وأنتَ‌ قَتيلٌ‌ جَديلٌ‌ فَلا يَنفَعَكَ‌،هذا وَاللّهِ‌ يَومٌ‌ كَثُرَ واتِرُهُ‌ وقَلَّ‌ ناصِرُهُ‌»، جَعَلَنِيَ‌ اللّهُ‌ مَعَكُما يَومَ‌ جَمعِكُما،وبَوَّأَني مُبَوَّأَكُما،ولَعَنَ‌ اللّهُ‌ قاتِلَكَ‌ عُمَرَ بنَ‌ سَعدِ بنِ‌ عُروَةَ‌ بنِ‌ نُفَيلٍ‌ الأَزدِيَّ‌،وأصلاهُ‌ جَحيماً وأعَدَّ لَهُ‌ عَذاباً أليماً. سلام بر قاسم،فرزند حسن بن على؛ضربت خورده بر سرش،و زِرهش كَنْده شده، هنگامى كه عمويش حسين را صدا زد ! پس عمويش،خود را مانند بازى شكارى،بر بالاى سرش رسانْد و او،پاهايش را به خاك مى‌ساييد؛و حسين عليه السلام مى‌فرمود:«[ از رحمت خدا ] دور باشند قاتلان تو؛كسانى كه روز قيامت،دشمنشان،جدّ تو و پدر تو هستند !». سپس فرمود:«به خدا سوگند،بر عمويت گران است كه او را بخوانى و پاسخت را ندهد،يا پاسخت را بدهد،ولى تو كشته شده،بر خاك افتاده باشى و سودى برايت نداشته باشد.به خدا سوگند،امروز،روزى است كه كُشندگان او (عمويت)،فراوان و ياورانش،اندك اند !». خداوند،مرا در روز قيامت،با شما دو نفر (قاسم و امام حسين عليه السلام )،قرار دهد و در جايگاه شما،جاى دهد.خداوند،قاتلت عمر بن سعد بن عروة بن نُفَيل ازْدى را لعنت كند و او را به دوزخ برساند و عذابى دردناك،برايش آماده سازد !
عباس بن علی علیهما‌السلام ✍🏼 عبّاس عليه‌السلام، جلوۀ عشق و ايثار، تبلور رادمردى، صفا و وقار، و تجسّم شجاعت، شهامت و كرامت است. او در ميان حماسه‌آفرينان كربلا و شهيدان تاريخ از چنان جايگاه والايى برخوردار است كه به گفتۀ امام زين العابدين عليه‌السلام: إنَّ‌ لِلعَبّاسِ‌ عِندَ اللّهِ‌ تَبارَكَ‌ وَ تَعالى‌ مَنزِلَةً‌ يَغبِطُهُ‌ بِها جَميعُ‌ الشُّهَداءِ يَومَ‌ القِيامَةِ‌. براى عبّاس عليه السلام،نزد خداوند-تبارك و تعالى-،منزلتى است كه همۀ شهدا در روز قيامت،به او غبطه می‌خورند. عبّاس عليه السلام، قامتى بلند، سينه‌اى سِتَبر،بازوانى توانمند و چهره‌اى بس زيبا داشت، بدان‌سان كه او را «ماه بنى‌هاشم» مى‌گفتند. او از آغاز حرکت سیدالشهداء عليه‌السلام، همراه و همدل ايشان و در هنگامۀ نبرد كربلا پرچمدار سپاه او بود. عبّاس عليه السلام، در روزهاى سخت محاصرۀ امام عليه السلام و يارانش، سقايت سپاه و آب‌رسانى به كودكان را بر عهده داشت. او در آستانۀ شب عاشورا، در جمع همراهان حسين عليه‌السلام، هنگامى كه امام عليه السلام از آنها خواسته بود تا بروند و ايشان را تنها بگذارند، اوّلين كسى بود كه با جملاتى سرشار از عشق و ايمان و آكَنده از ايثار، هم‌گامى و جان‌فشانى‌اش را اعلام كرد. شمر بن ذى الجوشن، در كربلا براى عبّاس عليه السلام و سه برادرش، امان‌نامه آورد. او كه در آغاز، حتّى از رويارو شدن با شمر، نفرت داشت، در ردّ پيشنهاد سفاهت‌آميز او، شكوهمند و استوار گفت: لَعَنَكَ‌ اللّهُ‌ ولَعَنَ‌ أمانَكَ‌!..أتُؤَمِّنُنا وابنُ‌ بِنتِ‌ رَسولِ‌ اللّهِ‌ صلى الله عليه و آله لا أمانَ‌ لَهُ‌؟! لعنت خدا بر تو و امان‌نامه‌ات باد!...آيا به ما امان مى‌دهى،در حالى كه پسر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در امان نيست‌؟! اين قهرمان شكوهمند کربلا در هنگامۀ اوج تنهايى امام و در راه رساندن آب به كام‌هاى خشكيدۀ كاروان حسين عليه السلام، شهدِ شهادت نوشيد. غم شهادت او، جان امام حسين عليه السلام را بسى فِسُرد،بدان گونه كه در كنار قامت خونينش، از سرِ سوز، در سوگ آن عزيز از دست رفته فرمود: الآن انكسَرَ ظَهري،وَ قلَّت حيلَتي. اكنون،پشتم شكست وچاره‌ام،ناچار شد. ◼️ در«زيارت ناحيۀ مقدّسه» در بارۀ او آمده است: السَّلامُ‌ عَلَى أبي الفَضلِ‌ العَبّاسِ‌ بنِ‌ أميرِ المُؤمِنينَ‌،المُواسي أخاهُ‌ بِنَفسِهِ‌،الآخِذِ لِغَدِهِ‌ مِن أمسِهِ‌،الفادي لَهُ‌ الواقي،السّاعي إلَيهِ‌ بِمائِهِ‌،المَقطوعَةِ‌ يَداهُ‌،لَعَنَ‌ اللّهُ‌ قاتِلَيهِ‌ يَزيدَ بنَ‌ الرُّقادِ الحيتي وَ حَكيمَ‌ بنَ‌ الطُّفيلِ‌ الطّائِيَّ‌. سلام بر ابی‌الفضل عبّاس، فرزند امير مؤمنان؛ از خود در گذرنده با جان براى برادر، برگيرنده از ديروزش براى فردايش،فدايىِ‌ او،نگهدارنده،كوشنده براى رساندن آب به او،و كسى كه دست‌هايش بُريده شد ! خداوند، قاتلانش يزيد بن رُقاد حيتى و حَكيم بن طُفَيل طايى را لعنت كند !
علیه‌السلام هنگامی‌که نگاهش به فرزند حضرت اباالفضل علیه‌السلام افتاد... 🔰در کتاب الأمالی نقل شده که: امام سجاد عليه السّلام به عبيد اللّه بن عباس بن على عليه السّلام نگريست و سپس اشک چشمش روان شد. و بعد فرمود: هیچ روزى دشوارتر از«احد» بر رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله نبود كه عمويش حمزه بن عبدالمطلب شیر خدا و رسولش در آن روز کشته شد و پس از آن، روز «موته» بود كه پسرعموى ايشان، جعفر بن ابى طالب کشته شد ◾️سپس امام علیه‌السلام فرمود: هیچ روزى همانند روز حسین علیه‌السلام نيست. روزى كه سى‌هزار تن كه خود را از اين امت مى‌پنداشتند، دور او را گرفتند و هركدام به کشتن او به خدای عز و جل تقرب می‌جست درحالیکه او خدا را به‌ياد آنان مى‌آورد و آنان پند نمی‌گرفتند تا اينكه او را از روی سرکشی و ستم و دشمنى کشتند». ⬅️سپس فرمود: خداوند رحمت کند عباس را. ايثار کرد و امتحان داد و خود را فداى برادرش كرد تا دو دستش قطع شد. پس خداوند عز و جل به جاى آن دو دست، دو بال برایش قرار داد که با آنها، همراه فرشتگان در بهشت، پرواز مى کند همان گونه که براى جعفر بن ابى طالب قرار داد. براى عباس [علیه‌السلام]، نزد خداوند تبارک و تعالی منزلتى است كه در روز قيامت، تمام شهداء به آن غبطه مى‌خورند. 📚 الأمالی (للصدوق) ج ۱، ص ۴۶۲ ☑️ @JAMI_Alahadith‌
امام علیه‌السلام لباسى را مى‌طلبد كه كسى بدان، رغبت نكند ◾️پيادگان لشكر ابن سعد، از چپ و راست به باقى‌ماندگان همراه حسين عليه‌السلام حمله كردند و آنان را كُشتند تا آن كه جز سه يا چهار نفر،با آنان نمانْد. هنگامى كه حسين عليه‌السلام چنين ديد، شلوارِ يَمانى محكمش را-كه چشم را خيره مى‌كرد-خواست تا زير لباسش بپوشد.همچنين، آن را پاره پاره كرد كه پس از شهادتش به غارت نبرند؛ امّا هنگامى كه به شهادت رسيد،بحر بن كعب، آن را نيز از [تن] امام عليه السلام در آورد و ايشان را بى‌لباس، رها كرد. به همين خاطر،هر دو دست بحر بن كعب در تابستان،مانند چوبِ خشك مى‌شد و در زمستان مرطوب مى‌شد و خون و چرك از آنها ترشّح مى‌كرد تا آن كه خداوند متعال،او را هلاك كرد. 📚الإرشاد ج۲ ص۱۱۱ علیه‌السلام
خداحافظى امام علیه‌السلام با زنان ◾️سپس حسين عليه السلام، با زنان وداع كرد. سكينه، شيون مى‌كرد. امام عليه السلام، او را به سينه‌اش چسباند و فرمود: اى سَكينه ! بدان كه پس از من،گريه‌ات طولانى خواهد بود، هنگامى كه مرگ،مرا در يابد. با اشك حسرتت، دلم را آتش مزن تا آن گاه كه روح در بدن دارم و چون كشته شدم، تو سزامند گريستنى اى بهترينِ‌ زنان ! 📚المناقب ج۴ ص۱۰۹
وصیت به امام سجاد عليهماالسلام 🔻به نقل از ابو حَمزۀ ثُمالى از امام باقر عليه السلام-: چون هنگام وفات [ پدرم ] على بن الحسين عليه السلام فرا رسيد، مرا به سينه‌اش چسباند و سپس فرمود: «اى فرزند عزيزم ! تو را به آنچه پدرم هنگام فرا رسيدن وفاتش به من وصيّت كرد، وصيّت مى‌كنم و نيز به آنچه پدرش به وى وصيّت كرده است». ⬅️سپس فرمود: «اى پسر عزيزم! مبادا بر كسى ستم كنى كه در برابر تو، هيچ ياورى جز خدا ندارد!». 📚الکافی ج۲ ص ۳۳۱
اجازه خواستن فرشتگان براى يارى كردن علیه‌السلام ◾️به نقل از رَيّان بن شَبيب از امام رضا عليه‌السلام-: چهار هزار فرشته، براى يارى [ حسين عليه السلام ] به زمين، فرود آمدند؛امّا اجازه نيافتند. از اين رو، آنان پريشان و غبارآلوده تا قيام قائم عليه‌السلام نزد قبرش جاى دارند و [به هنگام قيام] جزو ياران قائم عليه‌السلام هستند و شعارشان، اين است: «یَا لَثَارَاتِ الْحُسَیْن(اى خونخواهان حسين) 📚عیون اخبارالرضا عليه‌السلام ج ۱ ص۲۹۹
حسين عليه السلام، به چپ و راستش نگريست و هيچ مردى را نديد. على بن الحسين، زين العابدين عليه السلام- درحالیکه بيمار بود، بيرون آمد؛ ولى نمى‌توانست شمشيرش را حمل كند و امّ‌ كلثوم، پشت سرِ او فرياد مى‌زد: اى پسر عزيزم! بازگرد. على گفت: اى عمّه! بگذار پيش روىِ‌ فرزند پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بجنگم. حسين عليه السلام فرمود: «اى امّ‌ كلثوم ! او را بگير (و باز گردان) تا زمين از فرزندان خاندان محمّد صلى‌الله‌عليه‌و‌‌آله، خالی نمانَد». 📚بحار الأنوار ج ۴۵، ص ۴۶
نبرد انفرادى عليه‌السلام با دشمنانش 🔻راوى مى‌گويد: آن گاه حسين عليه السلام، دشمن را به نبردِ تن به تن فرا خواند و همۀ كسانى را كه به جنگش مى‌آمدند، از ميان بر مى‌داشت تا آن جا كه تعداد فراوانى از آنها را كُشت و در اين حال، مى‌فرمود: «مرگ،از ننگ، بهتر است و ننگ، از ورود به آتش». يكى از راويان مى‌گويد: به خدا سوگند تاكنون شكست خورده‌اى را نديده بودم كه فرزندان و خاندان و يارانش كشته شده باشند امّا اين گونه استوار و پُردل مانده باشد. پيادگان بر او يورش مى‌بُردند واو هم بر آنان يورش مى‌بُرد و آنان مانند فرار بُزها به هنگام حملۀ گرگ از هم شكافته مى‌شدند. او بر آنان،حمله مى‌بُرد و در حالى كه آنان بالغ بر سى هزار نفر بودند،از پيشِ‌ پاى او، مانند ملخ‌هاى پراكنده،مى‌گريختند و او،دوباره به جاى خويش،باز مى‌گشت و مى‌گفت:«هيچ نيرو و توانى،جز از جانب خداوندِ والامرتبۀ بزرگ،نيست». 📚الملهوف ص۱۷۰