eitaa logo
احادیث اهل البیت علیهم‌السّلام
5.3هزار دنبال‌کننده
38 عکس
5 ویدیو
0 فایل
 إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ "اَلثَّقَلَيْنِ" مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِي "كِتَابَ اَللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي" وَ إِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ اَلْحَوْضَ   ارتباط با خادم کانال: @skhorasani1424
مشاهده در ایتا
دانلود
بازداشتن علیه‌السلام و يارانش از آب، در روز هفتم محرّم 🌑 سوارانى كه ابن سعد، آنها را براى جلوگيرى از عزيمت گروه بنى اسد [ به نزد حسين عليه‌السلام ] فرستاده بود، بازگشتند و بر كنارۀ فرات، فرود آمده، ميان آب فرات و حسين و يارانش حائل شدند. تشنگى به حسين عليه السلام و ياران همراهش فشار آورد. حسين عليه السلام تيشه‌اى را بر گرفت و به پشت خيمۀ زنان آمد و نوزده گام به سوى قبله برداشت و آن جا را حفر كرد. چشمۀ آب شيرينى از آن جا بيرون زد. حسين عليه‌السلام و همراهانش همگى از آن نوشيدند و مَشك‌هايشان را پُر كردند. سپس،چشمه [ در دلِ خاك ] فرو رفت و هيچ اثرى از آن، ديده نشد. [ خبر ] اين اتّفاق به عبيد اللّه رسيد. به عمر بن سعد نوشت: «به من خبر رسيده كه حسين چاه حفر مى‌كند و به آب مى‌رسد و او و يارانش آب مى‌نوشند. بنگر كه چون نامه‌ام به تو رسيد، تا آن جا كه مى‌توانى، از حفر چاه به وسيلۀ آنان جلوگيرى كن و بر آنان سخت بگير و مگذار كه قطره‌اى آب بنوشند و با آنان همان گونه رفتار كن كه با عثمانِ پاك كردند.والسّلام !». ابن سعد نيز تا آن جا كه مى‌شد، بر آنان سخت گرفت 📚مقتل‌الحسین علیه‌السلام خوارزمی ج۱ ص ۲۴۴ ☑️ @JAMI_Alahadith
حيلۀ شمر ملعون براى جدايى انداختن ميان عليه‌السلام و برادرش عبّاس علیه‌السلام 🔰شمر بن ذى الجوشن- كه خدا لعنتش كند-آمد و ندا داد: خواهرزادگان من ،عبد اللّه، جعفر، عبّاس و عثمان كجا هستند؟ حسين عليه السلام فرمود: «پاسخش را بدهيد،هر چند فاسق است؛ چرا كه يكى از دايى‌هاى شماست». آنان به او گفتند: چه كار دارى؟ گفت: اى خواهرزادگان من ! شما در امان هستيد. خود را به همراه برادرتان حسين به كُشتن ندهيد و در اطاعت امير مؤمنان يزيد بن معاويه باشيد. عبّاس بن على عليه السلام او را ندا داد: «دستانت بُريده باد و لعنت بر امانى كه آورده‌اى، اى دشمن خدا! آيا به ما فرمان مى‌دهى كه برادر و سَرورمان حسين بن فاطمه را وا گذاريم و در اطاعت ملعون‌ها و فرزندان ملعون‌ها درآييم؟!». شمر خشمگينانه به سوى لشكرش بازگشت. 📚الملهوف ص۱۴۸ __________________________________ ✍🏼 نکته: هیچ یک از منابع معتبر اسلامی به نسبت فامیلی نزدیک بانو ام‌البنین سلام‌الله‌علیها و شمر بن ذی الجوشن ملعون اشاره نشده است. آنچه بیان می‌شود نسبت هم قبیلگی میان آنان است ⬅️نسبت حضرت ام‌البنین علیها‌السلام به این نحو است ؛« أم البنین فاطمة بنت حزام بن خالد بن ربیعة ابن الوحید بن کعب بن عامر بن کلاب » ⬅️در حالی که نسب شمر چنین است ؛ « شمر بن ذی الجوشن الضبابی بن شرحبیل بن الاعور بن عمر بن معاویه و هو الضباب بن کلاب » 🔺هر دو به شخصی به نام کلاب به یکدیگر می رسند و هر دو کلابی هستند که به معنای هم قبیله بودن است و نه برادر و خواهر بودن ام البنین علیها‌السلام با شمر ملعون . این که شمر حضرت عباس علیه‌السلام را خواهر زاده خود خطاب می کند منظورش آن است که مادر ایشان از قبیله ما است و مانند خواهر ما محسوب می شود نه آنکه واقعا خواهر ما باشد. نکته ی اساسی آن است که اساسا حتی تا به امروز در بین عرب (از جمله عزیزان عرب در کشور ایران) رسم است که افرادی که از یک قبیله باشند ، در بسیاری از موارد همدیگر را برادر و خواهر و یا فرزند برادر و خواهر خطاب می کنند و علت اصلی نیز آن است که از یک قبیله می باشند ☑️ @JAMI_Alahadith
شب را مهلت گرفتن براى نماز و عبادت 🌑 هنگامى كه حسين عليه‌السلام حرص‌ورزى دشمن را در شتاب براى نبرد و اندك بودن بهره‌مندى‌شان از اندرز و سخن را ديد به برادرش عبّاس عليه السلام فرمود: «اگر مى‌توانى، آنان را امروز از [ نبرد با ] ما منصرف كنى بكن تا امشب را براى پروردگارمان نماز بگزاريم كه او مى‌داند من، نماز گزاردن براى او و تلاوت كتابش را دوست دارم». عبّاس عليه السلام،اين را از آنان خواست و عمر بن سعد درنگ كرد. عمرو بن حَجّاج زَبيدى،به او گفت: به خدا سوگند،اگر آنان ترك و ديلم نيز بودند و اين را خواسته بودند موافقت مى‌كرديم حال كه خاندان محمّد صلى الله عليه و آله هستند چگونه نپذيريم؟! از اين رو،لشكر عمر بن سعد،موافقت كرد. 🔻 حسين عليه السلام نشسته، خوابش بُرد. سپس بيدار شد و فرمود: «اى خواهر! اين ساعت، جدّم محمّد صلى الله عليه و آله و پدرم على و مادرم فاطمه و برادرم حسن عليهم‌السلام را (در عالم رؤيا) ديدم كه مى‌گفتند: "اى حسين! تو به زودى،(بر اساس برخى روايت‌ها: فردا) به سوى ما مى‌آيى"». زينب عليها السلام، بر صورت خود زد و شيوَنى كشيد. حسين عليه السلام به او فرمود: «آهسته! دشمن را شماتت‌كنندۀ ما مكن». 📚الملهوف ص۱۵۰ عليه‌السلام ☑️ @JAMI_Alahadith
سخن گفتن علیه‌السلام با خانواده و يارانش و رخصت بازگشت به آنها 🌑 به نقل از امام سجاد علیه‌السلام: حسين عليه السلام، نزدیکی غروب يارانش را گِرد آورد. من درحالیکه بيمار بودم خودم را به او نزديك كردم تا سخنش را بشنوم. شنيدم كه پدرم به يارانش مى‌گويد: «خداوند را با بهترين ثناها، مى‌ستايم و او را بر شادى و سختى، ستايش مى‌كنم. خدايا ! تو را بر اين مى‌ستايم كه به نبوّت گرامى‌مان داشتى و قرآن را به ما آموختى و در دين فقیهمان گرداندى و برايمان گوش و چشم و دل قرار دادى پس ما را از شکرگزاران قرار ده. امّا بعد، من يارانى شايسته‌تر و بهتر از ياران خود نمى‌شناسم و خانواده‌اى بهتر از خانواده‌ام در نيكى كردن و صِلۀ ارحام، سراغ ندارم. خداوند از جانب من به همۀ شما جزاى خير دهد. آگاه باشید! يك امشب بيش در اين عالم بسر نمى‌بريم. آگاه باشيد من به همۀ شما رخصت رفتن داده‌ام پس همۀ شما آزادانه برويد و از جانب من بر شما نکوهشی نيست، و اين (سیاهی) شب شما را پوشانده پس آن را شتر خويش كنيد(و به هر سو خواهيد برويد)! . _____________________________________پاسخ خانواده و ياران امام علیه‌السلام 🔰 برادران، پسران و برادرزادگان حسين عليه‌السلام و دو پسر عبد اللّه بن جعفر به ايشان گفتند: چرا چنين كنيم؟ براى اين كه پس از تو بمانيم؟! خداوند، هرگز آن [ روز ] را به ما نشان ندهد ! عبّاس بن على رضوان‌الله‌عليه آغازگر اين سخن بود و سپس بقيّۀ آنان، همين سخن و مانند آن را بر زبان آوردند. پس حسين عليه السلام فرمود: «اى فرزندان عقيل! كُشته شدن مُسلم براى شما كافى است. برويد كه من به شما اجازه دادم». ⬅️ آنان گفتند: سبحان الله مردم چه خواهند گفت؟ مى‌گويند كه ما، بزرگ و سَرور خود را و بهترينْ عموزادگان خود را رها كرديم و همراه آنان، نه تيرى انداختيم و نه نيزه‌اى پَرانديم و نه شمشيرى زديم و نمى‌دانيم چه كردند! به خدا سوگند، چنين نمى‌كنيم؛ بلكه جان و مال و خانواده‌مان را فداى تو مى‌كنيم و همراه تو مى‌جنگيم تا به محل ورود تو وارد شویم( تا سرانجام به تو برسیم.) خداوند، زندگى پس از تو را زشت گردانَد!.... ⬅️ سپس مسلم بن عَوسَجۀ اسدى، برخاست و به حسين عليه السلام گفت: آيا ما تو را تنها بگذاريم،در حالى كه هنوز از عهدۀ اداى حقّ تو در برابر خدا ،بيرون نيامده‌ايم؟! بدان كه-به خدا سوگند- با تو هستم تا آن جا كه نيزه‌ام را در سينه‌هايشان بِشكنم! تا هر زمان كه قبضۀ شمشيرم را به دست دارم با آنان مى‌جنگم و از تو جدا نمى‌شوم؛ و اگر سلاح نداشته باشم تا با آنان بجنگم، به سوى آنان سنگ پرتاب مى‌كنم به خدا سوگند، تو را تنها نمى‌گذاريم تا خدا بداند كه ما در غياب پيامبر خدا صلى الله عليه و آله، از تو حفاظت کرده‌ایم. به خدا سوگند، اگر مى‌دانستم كه كشته مى‌شوم و سپس زنده مى‌شوم، آن گاه زنده زنده، سوزانده مى‌شوم و خاكسترم را بر باد مى‌دهند و اين كار را هفتاد مرتبه با من مى‌كنند، از تو جدا نمى‌شدم تا مرگم را پيش روىِ تو ببينيم! پس اكنون،چرا اين كار را نكنم كه تنها يك بار كُشته شدن است و آن هم با كرامتى جاويدان در پىِ آن؟! ⬅️ و زُهَير بن قَين بَجَلی رحمت‌الله‌عليه برخاست و گفت: به خدا سوگند، دوست داشتم كه كشته شوم و سپس زنده شوم و سپس كشته شوم و تا هزار مرتبه مرا بكشند؛و خداوند متعال با كشته شدن من، كشته شدن را از تو و از جانِ اين جوانان خاندانت، دور بدارد ! 🔺جماعتی از ياران حسين عليه السلام، مانند اين سخنان را به‌عرض رساندند، پس حسين عليه السّلام (از همگان سپاسگزارى فرمود و) پاداش نيكشان را خواست، و به‌خيمۀ خود بازگشت. 📚الإرشاد ج ۲، ص ۹۱ ☑️ @JAMI_Alahadith
نگريستن ياران عليه‌السلام به جايگاه‌هايشان در بهشت ✍🏼 به نقل از ابو حمزۀ ثُمالى-: از امام زین‌العابدین عليه‌السلام روايت شده كه فرمود: «من در شبى كه صبحِ فردايش پدرم كشته شد، با او بودم. به يارانش فرمود: "اين، شب است. پس [ سياهىِ ] آن را شتر خويش كنيد (و به هر سو خواهيد برويد)! كه اين جماعت، در پىِ من هستند؛ و اگر مرا بكُشند، ديگر به شما كارى ندارند و شما در آزادی و اختیار خوديد". يارانش گفتند: نه به خدا سوگند، هرگز چنين نمى‌شود! فرمود: "فردا، شما كشته مى‌شويد و هيچ يك از شما [ از مرگ ] نمى‌رَهَد". گفتند: ستايش، خدايى كه ما را به شَرَف كشته شدن همراه تو رساند! 💠 سپس امام عليه‌السلام دعا كرد و به آنان فرمود:"سرهايتان را بالا بگيريد و بنگريد". پس به جايگاه و منزلگاه خود در بهشت نگريستند و امام عليه السلام به آنان مى‌فرمود: "فلانى! اين خانۀ توست" و "فلانى! اين قصر توست" و "فلانى! اين درجۀ توست". از اين رو، هر يك از آنان با سر و سينه به استقبال نيزه‌ها و شمشيرها مى‌رفتند تا به جايگاهشان در بهشت برسند». 📚الخرائج و الجرائح ج ۲، ص ۸۴۷ ☑️ @JAMI_Alahadith
⚫️ حُر، با يارانش در كنار [لشكر امام عليه السلام ] فرود آمدند. امام عليه السلام به تعمير شمشير خود، مشغول بود و مى‌خواند: اى روزگار ! اف بر دوستى‌ات ! چه قدر بامدادها و شامگاه‌ها داشته‌اى كه در آنها، همراه و يا جوينده‌اى، كشته شده كه روزگار از آوردن همانندش ناتوان است! و كار،با [ خداى ] بزرگ است و هر زنده‌اى، اين راه را مى‌پيمايد و چه قدر بانگ رحيل، نزديك است به سوى بهشت و استراحتگاه ابدى !». زينب، دختر فاطمه عليهما السلام، اين را شنيد و گفت: اى برادر! اين، سخن كسى است كه به كشته شدنش يقين كرده است. امام عليه السلام فرمود: «آرى،اى خواهر!». زينب عليها السلام گفت: وا ثکلاه! حسين خبر شهادتش را خود به من مى‌دهد ! ◼️ [ ديگر ] زنان نيز گريستند و بر صورت خود زدند و گريبان دريدند. اُمّ كلثوم فرياد مى‌زد: وا محمّدا! وا عليّا ! مادرا ! وا فاطمَتا! وا حَسَنا ! وا حُسينا ! واى از بى‌سرپرستى پس از تو،اى ابا عبد اللّه! حسين عليه السلام او را آرام كرد و به او فرمود: «تسلّاى خدا را به ياد آور، كه ساكنان آسمان و زمين مى‌ميرند و نمى‌مانند و همۀ مخلوقات هلاك مى‌شوند». سپس فرمود: «اى خواهر! اى امّ كلثوم ! و تو اى زينب ! و تو اى رُقَيّه! و تو اى فاطمه ! و تو اى رَباب ! مواظب باشيد كه چون من شهيد شدم بر من گريبان ندريد و صورت نخراشيد و ناروا مگوييد». __________________________________ ⚫️ و به سند ديگرى روايت شده است: زينب عليها‌السلام هنگامى كه شعرها را شنيد، در جايى جدا از زنان و دختران بود. سرآسيمه و در حالى كه لباسش [ بر زمين ] كشيده مى‌شد بيرون آمد و در كنار حسين عليه‌السلام ايستاد و گفت: وا ثکلاه! كاش مرگ من مى‌رسيد! امروز،[ گويى ] مادرم، فاطمۀ زهرا درگذشته و نيز پدرم،علىِ مرتضى و برادرم،حسن پاك! اى جانشينِ گذشتگان و پناه باقى‌ماندگان ! حسين عليه السلام به او نگريست و فرمود: «اى خواهر ! شیطان بردبارى‌ات را نَبَرَد». زينب عليها السلام گفت: پدر و مادرم فدايت باد ! آيا به زودى كشته مى‌شوى؟جانم به فدايت ! امام عليه السلام بغض خود را فرو خورد و اشك در چشمانش حلقه زد. سپس فرمود:«دور است، دور [ كه رهايى يابم ] ! اگر مرغ سنگخواره را شبى رها مى‌گذاشتند، حتماً مى‌خوابيد». زينب عليها السلام گفت: اى واى ! آيا چنين تن به مرگ داده‌اى؟ همين است كه دلِ مرا به درد آورده و مرا در تنگنا قرار داده است. سپس،سر به گريبان افكند و آن را چاك داد و بيهوش افتاد. امام عليه السلام، برخاست و آب به صورت زينب عليها السلام پاشيد تا به هوش آمد سپس در آرامش بخشيدن به او كوشيد و مصيبتِ مرگ پدر و جدّش را به او يادآور شد. درودهاى خدا بر همۀ آنان باد ! 📚الملهوف ص ۱۳۹ عليه‌السلام ☑️ @JAMI_Alahadith
شب راز و نياز 🔻 حسين عليه السلام و يارانش آن شب را به راز و نياز و ركوع و سجود و قيام و قعود و زمزمه‌هايى مانند زنبور عسل گذراندند. در آن شب، ٣٢ تن از لشكر عمر بن سعد به آنان پيوستند. نماز فراوان و داشتن كمالات، شيوۀ حسين عليه‌السلام در طول زندگى‌اش بود. 📚الملهوف ص ۵۷ علیه‌السلام ☑️ @JAMI_Alahadith
استقبال از شهادت با روى باز 🔸 چون صبح شد، حسين عليه السلام فرمان داد تا خيمه‌اى برايش برپا شود. نيز فرمان داد تا كاسۀ بزرگى كه در آن، مُشك فراوانى ريخته بودند، آماده كنند و در داخل آن، نوره قرار داده شد. سپس امام عليه السلام به درون خيمه رفت تا نوره بمالد. ⬅️ نقل شده كه بُرَير بن حُصَين هَمْدانى و عبد الرحمن بن عبد ربّه، بر در خيمه ايستاده بودند تا پس از امام عليه السلام، نوره بمالند. بُرَير شروع کرد با عبد الرحمان، (شوخى کردن) و خندیدن. عبد الرحمان به او گفت: اى بُرَير! آيا مى‌خندى؟! اكنون كه وقت خنده و بطالت نيست. بُرَير گفت: قوم من مى‌دانند كه من، بطالت [ و شوخى كردن ] را دوست نداشته‌ام، نه در جوانى و نه در پيرى. اين شوخى كردن، تنها به خاطر بشارتى است كه يافته‌ايم و به سوى آن مى‌رويم. به خدا سوگند،جز اين نيست كه اين قوم را با شمشيرهايمان ملاقات كنيم و مقدارى با آنان بجنگيم و آن گاه با حور العين، هماغوش مى‌شويم! 📚الملهوف ص ۱۵۴ ☑️ @JAMI_Alahadith
رويارويى لشكر هدايت و لشكر گمراهى 🔰حسين بن على عليه السلام صبحگاهان يارانش را پس از نماز صبح آماده كرد. سى و دو سوار و چهل پياده با او بودند.او زُهَير بن قَين را بر جناح راست يارانش و حبيب بن مظاهر را بر جناح چپ يارانش، قرار داد و پرچمش را به دست برادرش عبّاس عليه‌السلام سپرد.... عمر بن سعد نيز در همان صبحگاه- كه روز جمعه بود و شنبه هم گفته شده- يارانش را آماده كرد و با لشكرى كه همراهش بودند به سوى حسين عليه‌السلام بيرون آمد. بر جناح راست [ لشكر ] او، عمرو بن حَجّاج و بر جناح چپ [ لشكر ] او، شمر بن ذى الجوشن و بر سواران، عُروَة بن قيس و بر پيادگان، شَبَث بن رِبْعى گمارده شده بودند و پرچم را به غلامش دُرَيد داد. 📚الإرشاد ج۲ ص ۹۵ ☑️ @JAMI_Alahadith
دعاى امام در صبح عاشورا 🤲 نقل شده از امام زين العابدين عليه السلام-: هنگامی که صبح روز عاشورا لشكر دشمن رو به‌حسين عليه السّلام آورد حضرت دستانش را بالا برد و گفت: «خداوندا! تو تكيه‌گاه من در هر سختى، و اميد من در هر گرفتارى هستى. در هر رويدادى كه براى من اتّفاق مى‌افتد، تو تكيه‌گاه و ساز و برگِ منى. بسى پريشانى[ ها ] كه دل، در آن[ ها ] سست مى‌شود و چاره، اندك مى‌گردد و دوست، انسان را وا مى‌گذارد و دشمن، شماتت مى‌كند كه من، از سرِ رغبت به تو، و نه ديگران، شكايتش را نزد تو آورده‌ام و تو در آن برايم گشايش قرار داده‌اى و آن را برطرف ساخته‌اى ! تو،ولىّ هر نعمت و صاحبِ هر نيكى و نهايتِ هر مقصودى هستى». 📚الارشاد ج۲ ص ۹۶ علیه‌السلام ☑️ @JAMI_Alahadith
احتجاج‌هاى علیه‌السلام بر سپاه كوفه به نقل از عبد اللّه بن منصور، از امام صادق،از پدرش امام باقر،از جدّش امام زين العابدين عليهم السلام،در ياد كردِ حوادث روز عاشورا-: 🛑 حسين عليه السلام با تكيه دادن بر شمشيرش برخاست و با بلندترين صدايش ندا داد و گفت: «شما را به خدا سوگند مى‌دهم، آيا مرا مى‌شناسيد؟». گفتند: آرى. تو فرزند پيامبر خدا و نوۀ او هستى. فرمود:«شما را به خدا سوگند مى‌دهم، آيا می‌دانید جدّ من، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله است؟!». گفتند: آری به‌خدا فرمود:«شما را به خدا سوگند مى‌دهم،آيا می‌دانید مادر من، فاطمه دختر محمّد صلى الله عليه و آله است؟». گفتند: آری به‌خدا فرمود:«شما را به خدا سوگند مى‌دهم،آيا می‌دانید پدر من، على بن ابى طالب عليه السلام است؟!». گفتند: آری به‌خدا. فرمود:«شما را به خدا سوگند مى‌دهم،آيا می‌دانید مادربزرگم،خديجه،دختر خُوَيلد،نخستين زن مسلمان اين امّت است؟!». گفتند: آری به‌خدا فرمود: «شما را به خدا سوگند مى‌دهم،آيا می‌دانید سيّد الشهدا، حمزه،عموى پدرم است؟!». گفتند: آری به‌خدا فرمود: «شما را به خدا سوگند مى‌دهم،آيا می‌دانید جعفرِ پرواز كننده [ با دو بال ] در بهشت، عموى من است؟!». گفتند: آری به‌خدا فرمود: «شما را به خدا سوگند مى‌دهم،آيا می‌دانید اين شمشير پيامبر خدا صلى الله عليه و آله است كه بر خود آويخته‌ام؟!». گفتند: آری به‌خدا فرمود:«شما را به خدا سوگند مى‌دهم،آيا می‌دانید اين، عمامۀ پيامبر خدا صلى الله عليه و آله است كه من پوشيده‌ام؟!». گفتند: آری به‌خدا فرمود:«شما را به خدا سوگند مى‌دهم،آيا می‌دانید على عليه السلام، نخستين آنان (مسلمانان) در اسلام آوردن و داناترين و بُردبارترينِ آنها و ولىّ هر مرد و زن مسلمان است؟!». گفتند: آری به‌خدا فرمود:«پس به سبب چه چيزى خونم را حلال مى‌شِمُريد در حالى كه پدرم فرداى قيامت كسانى را از حوض [ كوثر ] مى‌راند،همان گونه كه شتر تشنه را از آب مى‌رانند و پرچم حَمد (ستايش)، روز قيامت، در دستان جدّم است؟!». گفتند: ما همۀ اينها را مى‌دانيم؛امّا تو را آسوده نمى‌گذاريم تا تشنه بميرى. 🔺حسين عليه السلام- كه در آن وقت ٥٧ ساله بود- محاسنش را در دست گرفت و آن گاه فرمود: «خشم خدا بر يهودْ بالا گرفت هنگامى كه گفتند: عُزَير،فرزند خداست. خشم خدا بر مسيحيانْ بالا گرفت هنگامى كه گفتند: مسيح، فرزند خداست. خشم خدا بر مَجوسْ بالا گرفت، هنگامى كه آتش را به جاى خدا پرستيدند. خشم خدا بر قومى كه پيامبرشان را كُشتند، بالا گرفت. نيز خشم خدا، بر اين دسته كه ارادۀ‌كُشتن فرزند پيامبرشان را دارند، بالا گرفته است 📚الأمالی(صدوق) ص۲۲۲ ☑️ @JAMI_Alahadith
سخن گفتن امام علیه‌السلام با عمر بن سعد ملعون ⬅️به نقل از عبد اللّه بن حسن-: امام عليه‌السلام فرمود:«عمر بن سعد كجاست؟او را برايم فرا بخوانيد». عمر را فرا خواندند؛ ولى دوست نداشت كه به ديدار حسين عليه‌السلام بيايد. حسين عليه‌السلام به عمر فرمود: «تو مرا مى‌كُشى و مى‌پندارى كه بى‌نَسَب فرزندِ بى‌نَسَب(ابن زیاد) حكومت سرزمين‌هاى رى و گرگان را به تو خواهد داد؟! به خدا سوگند كه هرگز به كام خود،نخواهى رسيد و اين،حتمى و تمام شده است ! هر چه مى‌خواهى،بكن كه تو پس از من،نه در دنيا شادمان خواهى بود،نه در آخرت.گويى مى‌بينم كه سرت را بر نِى،در كوفه نصب كرده‌اند و كودكان،آن را هدف سنگ‌پرانى خود نموده‌اند». عمر بن سعد از سخن حسين عليه‌السلام خشمناك شد. از ايشان روى گردانْد و يارانش را ندا داد كه:منتظر چه هستيد؟ همگى حمله كنيد كه يك لقمه است ! 📚مقتل‌الحسین علیه‌السلام خوارزمی ج۲ ص ۸ ☑️ @JAMI_Alahadith