میخواستم آن گل را ، پرپر نکنم خود خواست
من چشم بر او بستم ، او راهِ فرارم را .
میمردم و میخندید ، میدید و نمیدیدم ؛
چشمانِ خمارش را ، چشمان خمارم را !
تا در دلِ هم باشیم ، تاوان بدی دادیم
او گیرهی مویش را ، من ایل و تبارم را ..
هدایت شده از - نمیدانمکیستم -
ایکاش من اوحدی بودم ، توام اشتباهی بهم زنگ میزدی .
آنقدر گریه میکنم ك بگوید
عاقبت نوکر ، زِ اشک خود ،
سفرِ کربلا گرفت !
- آشفتگیهبایدببخشید -
شبکه دو >>>> - پاورقی -
این برنامه خیلی خوبهههه
هدایت شده از آبۍ به رنگِ آسمون .
دعا میکنید نذرم قبول شه ؟ لطفنی : ))))))))))