سعی کردم که بمانیُ بریدی ، به درک
کارمان را به غـمُ رنج کشیدی ، به درک
به جهنم که از این خانه فراری شدهای
عاشقت بودمُ هرگز نشنیدی ، به درک
میوهیِ کال غـــزل بودمُ از بخت بدم
تو مرا هرگز از این شاخه نچیدی ، به درک (:
فرق خرمهره و گوهر تو نفهمیدی چیست؟!
جنس پاخورده ی بازار خریدی ، بــه درک .
دانه پاشیدمُ هربار نشستم به کمین
سادگی کردیُ از دام پریدی ، بــه درک .
عاقبت سنگ بزرگی به سرت خواهد خورد
میکشی از تــه دل آه شدیدی ، بـــه درک .
نوشدارو شدی اما بــه گمانم قدری
دیر بالایِ سرکُشته رسیدی ، به درک . .