غمِ دل با که بگویم که مرا یاری نیست
جز تو ایروحِ روان هیچ مددکاری نیست ..
غمِ عشق تو به جان است و نگویم به کسی
که در این بادیهٔ غمزده ، غمخواری نیست (:
رازِ دل را نتوانم به کسی بُگشایم
که در این دیرمغان راز نگهداری نیست ..
ساقی از ساغر لبریز ز می دم ببرند
که در این میکدهٔ میزده هُشیاری نیست ،
دردِ من ، عشق تو و بستر من ، بستر مرگ
جز توام هیچ طبیبی و پرستاری نیست ((:
لطف کن ، لطف و گذر کن بسر بالینم
که به بیماریِ من ، جان تو ! بیماری نیست .
قلم سرخ کشم بر ورق دفتر خویش
هان که در عشق من و حُسن تو گفتاری نیست ..
هدایت شده از فاطمه .
میشه برای مادربزرگم دعا کنید ؟ :)
یه عمل سخت داره..