نمیدانم چرا اما به قدری دوستت دارم
که از بیچارگی گاهی به حال خویش میگریم ،
اگر جنگیده بودم ، دستِکم حسرت نمیخوردم
ولی من بر شکست بیجدال خویش میگریم .
به گِردم حلقه میبندند یاران و نمیدانند
که من چون شمع هرشب بر زوال خویش میگریم . .
نمیگریم برای عمر از کف رفتهام ، اما
به حال آرزوهای محال خویش میگریم .
هدایت شده از |ناظـمالاطباء|
6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
و چه بی ذوق جهانی که مرا با تو ندید (:
در آسمان وصل چُنان بی ستارهایم
کز هر طرف که مینگری قحط چارهایم ،
سیلاب غم به خانهٔ آمالمان زد و
ما نیز محو خانه و گرم نظارهایم .
ما را تکان نمیدهد این زهر سینهسوز
در فکر جرعههای سبویی دوبارهایم . .
سودایِ آسمان غزل داشتیم و حیف
اکنون به لطف اهل زمین چارپارهایم ،