هرجا به خاکی میزدی از آن همه همراه
تنها یکی میماند من آن یک نفر بودم ..
هرجا یکی کم بود کاسه کوزههایت را
روی سر او بشکنی آن دور و بر بودم !
از دور میفهمم چه حالی ، شادی یا غمگین
اما تو چه ؟ دیروز فهمیدی پکر بودم ؟
از خود به تو ، از تو به غم ، از غم به تنهایی
من در تمام عمر در حال سفر بودم ..
من عاشقی کردم تو عادت فرق ما اینست
اهل سیاست بودی و اهل هنر بودم ،
ایکاش آن روزی که گفتی دوستت دارم
یا لال بودی ، نه زبانم لال ، کر بودم (:
گفتی اگر تو جای من بودی چه میکردی ؟
ترکت نمیکردم عزیزم من اگر بودم ((:
برگشتی و تنهاییام را بیشتر کردی
من هم به پایت سوختم ، از بس که ..
اگر نه باده غمِ دل ز یادِ ما ببرد
نهیب حادثه بنیاد ما ز جا ببرد ،
اگر نه عقل به مستی فروکشد لنگر
چگونه کَشتی از این ورطهٔ بلا ببرد .