ایکاش آن روزی که گفتی دوستت دارم
یا لال بودی ، نه زبانم لال ، کر بودم (:
گفتی اگر تو جای من بودی چه میکردی ؟
ترکت نمیکردم عزیزم من اگر بودم ((:
برگشتی و تنهاییام را بیشتر کردی
من هم به پایت سوختم ، از بس که ..
اگر نه باده غمِ دل ز یادِ ما ببرد
نهیب حادثه بنیاد ما ز جا ببرد ،
اگر نه عقل به مستی فروکشد لنگر
چگونه کَشتی از این ورطهٔ بلا ببرد .
فغان که با همه کس غایبانه باخت فلک
که کس نبود که دستی از این دَغا ببرد ..
دل ضعیفم از آن میکشد به طرف چمن
که جان ز مرگ به بیماریِ صبا ببرد (:
طبیبِ عشق منم باده دِه که این معجون
فراغت آرد و اندیشهٔ خطا ببرد ..
بسوخت حافظ و کس حالِ او به یار نگفت
مگر نسیم ، پیامی ، خدای را ببرد .