- آشفتگیهبایدببخشید -
میشه بشینی پیشم شعر واسم بخونی؟!
عی بابا شب و شعرش دیجه (:
خبر به دورترین نقطهٔ جهان برسد
نخواست او به من خسته ، بیگمان برسد ..
شکنجه بیشتر از این ؟ که پیش چشم خودت
کسی که سهم تو باشد ، به دیگران برسد (:
چه میکنی ؟ اگر او را که خواستی یک عمر
به راحتی کسی از راه ناگهان برسد ..
رها کنی برود از دلت جدا باشد ،
به آنکه دوستترش داشته ، به آن برسد .
رها کنی بروند و دو تا پرنده شوند
خبر به دورترین نقطهٔ جهان برسد ..
گلایهای نکنی ، بغض خویش را بخوری
که هق هقِ تو مبادا به گوششان برسد ((: