eitaa logo
"موسسه ماهد"
413 دنبال‌کننده
801 عکس
249 ویدیو
5 فایل
ارتباط با ادمین @maheeed کسب اطلاعات بیشتر یا ثبت نام تماس و پیام ایتا👇🏻 ۰۹۱۹۵۵۹۹۶۳۰ کانال بله https://ble.ir/maaaahed
مشاهده در ایتا
دانلود
بالاخره به حرم رسیدیم، تو راه از آداب زیارت گفتیم، اینکه حرم حضرت معصومه رو به دو نیت زیارت میکنیم یکی به نیت خود حضرت معصومه که مقام بالایی دارن و دومین شفیع زن در روز قیامت هستن و دیگری به نیت قبر گمنام حضرت زهرا آن قبر که در مدینه شد گم🌺🌺🌺پیدا شده در مدینه ی قم @Maaaahed
همه با هم مقابل ضریح ایستادیم و زیارتنامه رو دسته جمعی خوندیم و یاد گرفتیم که بنت یعنی دختر😊 همه ی حاجتهامون رو در نظر گرفتیم و اول از همه برای سلامتی و ظهور امام زمان دعا کردیم، بعد هم صفهای منظم نماز جماعت و دختران معصوم و از زیارت برگشته به صف @Maaaahed
از هرچه بگذریم، از گشتن تو بازار و دیدن جی جی بی جی فروشی های دور حرم نمیشه گذشت. 💗 بعضیا هم که قول سوغاتی به فامیل داده بودن 🤗و باید دست پر برمیگشتن @Maaaahed
واااای ساعت از ۹ گذشته بود و ما نه شام داشتیم و نه کارهای سفره ی حضرت رقیه رو انجام داده بودیم😱 تازه برای شام هم چندتا از دوستای قمی مون رو دعوت کرده بودیم. @Maaaahed
بچه ها سریع دو گروه بشید! _کیا میخوان کمک کنن برای درست کردن شام؟ _خانم ما خانم ما✋🏻 _کیا میان بسته بندی های سفره حضرت رقیه رو انجام بدیم؟ _خانم ما خانم ما✋🏻
گل سرهای کوچیک و جامدادی های دخترونه و یه سری جیجی بیجی هایی که برای سفره ی دخترونه ی حضرت رقیه از بازار خریده بودیم و مقداری خوراکی که با بسته بندی های باسلیقه ی دخترها تزیین شده بود حالا آماده بودن که توی یه سفره ی سبز چیده بشن. و اما آشپزخونه ی فسقلی حسینیه و یک عالمه سرآشپز که چاقو به دست مشغول خرد کردن وسایل پیتزا بودن😋 پیتزا پیشنهاد ویژه ی دخترها بود و خانم مدیر که نمیتونه به بچه ها نه بگه 🤗
حاج آقا بالاخره با خانواده وارد شدن همه چی آماده بود شربت و شیرینی کشمشی هم وسیله ی پذیرایی مون بودن بعد هم روضه خونی و شام
باور کنید بعد از شام همه ی بزرگترها مثل رزمنده های تیرخورده در میدون جنگ هرکدوم یه ور افتادن ولیییییییی ماااااشاااااءالله به انرژی دخترها بازی فکری اومد وسط بازار خرید و فروش گرمه گرم بود یکی شلغم میفروخت اون یکی نخود فرنگی میخواست تا زمینش رو آماده ی کاشت کنه، اون یکی دوتا خربزه داشت و منتظر بود تا تو بازار خربزه های بیشتری بخره ساعت حوالی ۱۲ بود و بعضیا که من اصلا اشاره به شخص خاصی نمیکنم😜اصلا جان در بدن نداشت که خودشو جمع و جور کنه برای رفتن به سمت مسجد جمکران.... ولی قول خانم مدیر قول بود و ساعت ۱ باید همه دم در سوار مینی بوس میشدیم🥴🥴🥴
گفتیم باشه قول دادیم ولی الان خسته ایم خسته میفهمی خسته... مسجد جمکران هم لیاقت میخواد هم حضور قلب که ما هیچکدومشو الان نداریم باور کن،.. بیا و از ما بگذر و جمکران طلبمون باشه برای سفر بعدی از اونجاییکه ما به دموکراسی خیلی اهمیت میدیم گفتیم رای گیری کنید.. اماااا.... بچه ها با اکثریت آراء به رفتن رای دادن و خواب رأی نیاورد🥱😔