ای دل غلام شاه جهان باش و شاه باش
پیوسته در حمایت لطف اله باش
از خارجی، هزار به یک جو نمیخرند
گو کوه تا به کوه منافق سپاه باش
چون احمدم شفیع بود روز رستخیز
گو این تنِ بلاکشِ من، پرگناه باش
آن را که دوستیِّ علی نیست، کافر است
گو زاهد زمانه و گو شیخ راه باش
امروز زندهام به ولای تو یا علی
فردا به روح پاک امامان گواه باش
قبر امام هشتم، سلطان دین رضا
از جان ببوس و بر در آن بارگاه باش
دستت نمی رسد که بچینی گلی ز شاخ
باری به پای گلبن ایشان، گیاه باش
مرد خدا شناس که تقوا طلب کند
خواهی سفید جامه و خواهی سیاه باش
حافظ طریق بندگی شاه پیشه کن
وانگاه در طریق، چو مردان راه باش
-شعر منسوب به حافظ علیه الرحمه
این سیبهای سرخ برای نچیدن است
دلبستنم مقدمهی دلبریدن است
حتی کلاف کهنه نخ هم نمیدهم
بالای یوسفی که برای خریدن است
زیباترین نبودی و من ماه خواندمت
این است عشق، عشق بدی را ندیدن است!
دنیا پر از صداست، تو گاهی سکوت کن
گاهی سکوت گام نخست شنیدن است
بیدوست آسمان قفسی میشود وسیع
ای دوست! عشق لذّت با هم پریدن است
-مجید ترکابادی
حاج منصور ارضیenc_16809182647445382468819.mp3
زمان:
حجم:
2.34M
-
سلام وادی من وادی السلام علی
کجاست وادی امن کسی که مسکین است
-
اَللَّهُمَّ
احْمِلْنا فى سُفُنِ نَجاتِکَ،
وَمَتِّعْنا بِلَذیذِ مُناجاتِکَ،
وَاَوْرِدْنا حِیاضَ حُبِّکَ،
وَاَذِقْنا حَلاوَهَ وُدِّکَ وَ قُرْبِکَ،
وَاجْعَلْ جِهادَنا فیکَ،
و هَمَّنا فى طاعَتِکَ،
وَاَخْلِصْ نِیَّاتِنا فى مُعامَلَتِکَ،
فَاِنَّا بِکَ وَلَکَ، وَلا وَسیلَهَ لَنا اِلَیْکَ اِلاَّ اَنْتَ
المناجاة السابعة: مناجاة المطيعين لله
#مناجات
خدایا
ما را به کشتیهای نجاتت سوار کن
از لذت راز و نیاز با خودت برخوردار کن
و بر سر آبگیرهای دوستیات بنشان.
شرینی دوستداشتنت و نزدیک بودن به خودت را به ما بچشان.
سختکوشیمان را در مسیر رسیدن به تو
و دغدغهمان را برای فرمانبَری از تو بهکار بگیر.
نیتهایمان را در برخورد با خودت پاکیزه کن.
ما که از توایم و برای تو
و پیش تو واسطهای جز تو نداریم!
📒مناجات هفتم از سری مناجات خمس عشر امام سجاد علیهالسلام
📚ترجمهی کتاب درگوشیهای عاشقانه
#قطره
#مناجات
منِ او...کتابی که توی مسیر رفت و برگشت مدرسه و گاهی توی زنگهای تفریح میخوندمش و تجربهی قلم شیوا و شکرخایِ رضا امیرخانی رو برای دومین بار میچشیدم.
کتاب خوندنی و هیجانانگیزی بود برای من..نویسنده با قلمش شاهکاری رو خلق کرده بود که جزئیات صحنهها توی ذهنم به تصویر کشیده میشد؛ و قشنگ خودم رو توی اون موقعیت تصور میکردم،و با شخصیتهای داستان زندگیِ علی فتاح رو به تماشا مینشستیم.
داستان،داستانِ عشق و عاشقی و زندگینامهی طنز علی فتاح قصهست که عشق پاک اون به یه دختر خانوم به اسم مهتاب رو روایت میکنه که تحت تاثیر صحبتهای درویش مصطفا با عشق واقعی آشنا میشه.
بشدت پیشنهاد میشه و بشدت ارزش خرید داره!
#یادداشت
#تصویرنوشت
#قطره
کتابخانهٔ نیمهشب
منِ او...کتابی که توی مسیر رفت و برگشت مدرسه و گاهی توی زنگهای تفریح میخوندمش و تجربهی قلم شیوا و
از بخشهای طنز کتاب میشه به یکی از فصلها اشاره کرد که هیچی توش نوشته نشده بود و سه صفحه از کتاب رو به خودش اختصاص داده بود..بعد نویسنده توی فصل بعد اینطوری بهش میپردازه :
حتم میشینی کنار رفقا و فک و فامیل،اهن و تلپ میکنی که بله... کتاب خریدیم به پول خون پدرمان آن وقت جای حساسش چاپ نخورده است... اولاً! یعنی پول خون پدرت،بالکل،به قیمت پشت جلد این کتاب است؟! اینقدر ارزان؟اگر اینجوریست که یکی دو تا استکان لبپر هم برای ما بریز! خودت هم بزن، روشن میشوی! اصلاً پول خون پدر یعنی چه؟شدهای کأنه برادر بزرگهی برادران کارامازوف که ابویاش را نفله کرد! دستت درست! در ثانی یعنی همه چیز کش دیگر؟! ناشر و صحاف و حروف چین و غلط گیر و ویراستار و ممیز ارشاد و ناظر چاپ و «من» و «او» و غیره، کشک؟! هیچکس مطلب را نگرفته الا حضرت عالی! البته یا حضرت علیه!...راستی! آن بالا هم باید علاوه بر عمو،اضافه کنم که «جمع کن عمه بند و بساطت را» که یک وقت_هفت قرآن به میان،زبانم لال_نگویند یار بویی از نقد فمنیستی نبرده است...
📚منِ او
✍رضا امیرخانی
#قطره
و از هرچی بگذریم نمیشه از صحبتهای پندآموز و در عین حال قشنگِ درویش مصطفا بگذریم؛برای همینم من چندتاشونو اینجا قرار میدم :
-تنها بنایی که اگر بلرزد،محکمتر میشود،دل است!دل آدمیزاد باید مثل انار چِلاندش،تا شیرهاش دربیاید..حکما شیرهاش هم مطبوعه.
-به خیالت اگر انگشتر به دستت کنی و از صبح تا شام معتکفِ مسجد بشوی و زیرِ لب کأنه قلقلِ سماور ذکر بگویی،چیزی میشوی؟به هوا پری مگسی باشی، بر آب روی خسی باشی، بیجا گفته که دل به دست آر تا کسی باشی ... حکماً باید دل از دست داد. نه که به دست آورد. دل از دست داده، کس باشد یا ناکس، باکش نیست. علیِ فتاح! به حَجَری که جدت، حاج فتاح بوسیده، اگر خودِ حجر، نگینِ انگشتریات شود و خمِ ذوالفقار رکابش،هیچ نشدهای، هیچ نکردهای، از خودت جنب نخوردهای... دربیاور این انگشترها را...
-امتحانه ها.حکما امتحانه.سخت باش، یا علی مددی!
-حکماً کور بهتر میبیند.چرا؟ چون چشمش به کار دیگران نیست، چشمش به کار خودش است،چشمش به معرفت خودش است... یا علی مددی!
#معرفی_کتاب
#یادداشت
#قطره