eitaa logo
کتابخانهٔ نیمه‌شب
71 دنبال‌کننده
245 عکس
196 ویدیو
18 فایل
«جز قصور و تقصیر چیزی ندارم.» - ارتباط: @x_RF313 - بهخوان: https://behkhaan.ir/profile/x_rf313?inviteCode=7gFK2I18mE1V
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از بی‌نهایت
@binahayat_ir«دوست‌داشتن»_آقای‌نابغه_1Cmpsd_aud_2.mp3
زمان: حجم: 1.9M
شرحِ آدم‌حسابی بودن خیلیاتون توی یه کپشن کوتاه، واسه قبیله‌ی واژه‌ها خیلی سخته؛ آدم باید خودش بره قشنگ بگرده، بعد بشینه ساعت‌ها انگشت‌به‌دهن بمونه از شدتِ شگفت‌انگیز بودنِ کاری که "عشق" با بیست‌وچندسالگیِ شماها کرده... آقای حسن باقریِ خبرنگار، آقای مربیِ سردارها، آقای فرمانده‌ی نابغه! نهم بهمن، سالروز شروع زندگی حقیقی‌ت مبارک! @binahayat_ir
یکی به دادمون برسه. ما تشنه خداییم. کاش یکی تو کاسه خالی دل ما،خدا می‌ریخت! 📚من با خدای کوچکم قهرم! ✍محسن عباسی ولدی
به راستی علی را با فدک و غیر فدک چه‌کار؟! آن هم وقتی جایگاه فردای آدمی قبری است که در تاریکی آن، آثار انسان نابود و خبرهایش به دست فراموشی سپرده می‌شود. هرچه بر وسعت آن گودال بیفزایند و دست‌های گورکن فراخش کند، سرانجام سنگ و کلوخ آن را پر کرده و خاک‌ها رخنه‌هایش را مسدود می‌کند. 📚علی از زبان علی علیه السلام ✍ امیرالمومنین علی علیه السلام (گردآوری محمد محمدیان)
از روزی که سهم امام را فقط مختص دانشجوی علوم دینی کردیم و به دانشجوی علوم تجربی سهم امام ندادیم علم را بیرنگ کردیم اگر این چنین نبود، رنگ و بوی علم ما نیز متفاوت میشد. عالم علوم تجربی می‌فهمید که در مقابل چه کسی مسئول است... نکردیم این کار را و حالا اصل باورمان نمیشود که علم بتواند رنگ دینی بگیرد. فی الفور فریاد میکشیم که دو دو تا چهارتا که دینی و غیر دینی ندارد هندسه که اسلامی و غیر اسلامی ندارد. اما نمیفهمیم که اگر زنده گی دانشمند دینی باشد نمی‌تواند برای پول بیشتر داروی بدتر بسازد، نمیتواند رضای خدا را نادیده بگیرد، نمیتواند... نمی‌فهمیم که سلوک ،دینی علمی میسازد مقدس. علمی که پیش‌رفتش معادل نیست با نابودی محیط زیست و شکاف طبقاتی نمی فهمیم که علم مبتنی بر بازار مصرف روندش، جهتش، سمت و سویش پیش‌رفتش و همه‌چیزش متفاوت است با علم مبتنی بر قناعت... 📚نشت نشا ✍ رضا امیرخانی
و این علم از تولیدِ سوال آغاز می‌شود. ما باید بتوانیم سوالِ بومی طرح کنیم تا برای یافتن جواب مجبور به تولید علم شویم. سال‌هاست که بابِ تولیدِ سوالِ علمی در این مملکت بسته شده است. از شور و نشاطِ علمی هیچ خبری نیست. دانش‌گاه‌هایی که در آن علم تولید نشود و زورکی تدریس شود، بدل می‌شوند به گورستان‌های علمی. 📚نشت نشا ✍ رضا امیرخانی
یادداشتم بر «نشت نشا» در بهخوان چه کتابِ پر و مفیدیه برای دانش‌جوها..و چه‌قدر بی‌توجهی می‌کنیم به مسئلهٔ کلانِ نشت نشا..اینکه دانش‌گاه‌ها و اساتید مترجمانی شدند برای علم غربی و نه برای حکمت،منِ دانش‌آموزِ کوچولو رو به این داره وا می‌داره که نگران باشم و به فکر؛این وضع باید به دست من و شما حل بشه؛باید به دست اساتید (نه مترجمانِ علم) حل بشه؛باید فضایِ آموزش و تربیت فراهم بشه و فضا،فضایِ تشنه‌گیِ علم و دانش و حکمت باشه نه لقمه‌پیچ‌کردنِ علومِ تجربی‌ غربی‌ای که نه به دردِ مملکت و جامعهٔ من می‌خوره و نه به دردِ مشکلاتم! اما اینکه یک ستاره کم کردم دلیلی بر خوب نبودن کتاب نیست؛دلیل کم‌کردنِ ستاره‌م برای این بود که در کنارِ همهٔ این‌ها و در کنار تمام دلایل و مشکلات،به مسئلهٔ نگرش توحیدی زیاد پرداخته نشده بود..اینکه توحید اگر حاکم بر مُلکِ وجودیِ انسان بشه خودش رو در برابر خالقِ بینهایتش مسئول می‌بینه و علم‌آموزی رو براساس حیات طیبه و کمک به جامعهٔ اسلامی بررسی میکنه و مشکلی بر مشکلاتِ انسانیِ دنیا نمی‌شه. و در آخر این کتاب رو به تمام رفقای تیزهوشانیم،دانشجویان،مسئولان،و هر آدمی که دوست داره کمکی باشه برای مشکل نشتِ نشا، پیشنهاد می‌کنم.
یادداشتم بر کتابِ بینوایان ۱؛ ژان والژان ویکتور هوگویَم آرزوست..! چقدر ادبیات میتونه زیبا باشه و چقدر میتونه انسانیت رو زیبا و خوندنی به تصویر بکشه..ویکتور هوگو واقعاً یه نویسندهٔ بی‌نظیر در عصر و زمانِ خودشه! اما کتاب.. اسقفِ ابتدای داستان چقدر آدمِ پاک و مقدسی بوده که با رفتار محبت‌آمیز و قشنگش یه آدمِ شرور و دزد رو از پرتگاهِ گناه به اوج درجاتِ انسانیت هدایت می‌کنه و با محبت بهش زیبایی و زیبا زیستن رو آموزش میده..چقدر این آدم میتونه شخصیتِ الهی و مجردی داشته باشه که انقدر قشنگ کار میکنه. خیلی داستانِ قشنگ و خوندنی‌ای بود..شاید بشه گفت داستانی به این زیبایی نخونده بودم! بی‌صبرانه قصد دارم برم سراغ جلد دوم کتاب ولی خب باید کتابای دیگه رو هم به یجایی برسونم و بعد پیش برم:))
بس که بر سینه زدم سنگ تو را در همه عمر شده‌ام مظهر رمی جمرات ای ساقی!🚶‍♂ 📚فیض بوک ✍ ناصر فیض
مردم از فاجعه درد خماری ساقی تو هم امروز چرا جنس نداری ساقی گفتی از جنس شب پیش ندارم گرمی رنگ رخساره گواه است که داری ساقی گر از این جنس نداری پس از آن جنس بیار که از آن هم زده‌ام گاه‌گداری ساقی شب اگر چند دراز است و قلندر بیدار امشبم با سر کوچه نکاری ساقی آسمان بار خماری نتوانست کشید نیست سنگین‌تر از این ضایعه باری ساقی «ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمده‌ایم» به جز آن کار ندارم به تو کاری ساقی کسری بسته پولم پس از این نیست قبول پیش چشمان خودم تا نشماری ساقی من از آنجا که تو بد سابقه‌ای می‌ترسم باز این مرتبه هم دبّه درآری ساقی کاتب محفل ما باش شبی از سر لطف تا بگویم ز نگاری بنگاری ساقی این غزل قصه ما نیست فقط خاطره‌ای‌ست مانده از روسیه عهد تزاری ساقی 📚فیض بوک ✍ ناصر فیض 😁