هدایت شده از استاد علی صفایی حائری
8.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ما عاشق نشدیم!
✏️ به موسی (ع) خطاب میرسد:
یا موسی!
میدانی چرا تو را من از بین همهٔ
خلائق انتخاب کردم کلیم من شدی؟
خداوند میگوید:
به خاطر اینکه من در همهٔ چهرهها
و سرهایی که بود،
گشتم، بررسی کردم
از تو متواضعتر ندیدم
موسی خیلی غضوب است
ولی وقتی محبت خدا میآید
آنچنان آرام است
ما عاشق نشدیم!
یک مثالی بزنم؛
اگر کسی یک مسافرتی میرفت...
🌐 سایت استاد علی صفایی حائری
#سیر_و_سلوک
#عین_صاد | عضو شوید 👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/2964258817C4593522bca
یکی از دوستام به رحمت خدا رفته اگر براتون مقدور هست یه حمد فاتحه و صلوات، شادی روحش بفرستید.
کتابخانهٔ نیمهشب
یکی از دوستام به رحمت خدا رفته اگر براتون مقدور هست یه حمد فاتحه و صلوات، شادی روحش بفرستید.
هنوزم درکش برام سخته ک رفتی..
مشتی برنامه بچین بازم بریم پایگاه صبونه🥲💔
6.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
غربت یعنی اینکه حسن عطایی نمیتونست اونجا با صدای بلند بخونه مداحی رو..💔
شهادت آقا رسول الله و امام حسن مجتبی سلام الله علیهما رو تسلیت عرض میکنم..
✳ بیمه جون!
قیدار مچ دستِ نعش را محکم میگیرد و پوشه را میدهد دستِ منشی.
- میرزا! چه باید بنویسم؟
- شما فقط امضا کنید، من متن رضایت را بالاش مینویسم.
قیدار چیزی نمیگوید. نگاه نمیکند به نعش. امضا میکند و همانجور که مچِ دستِ نعش را محکم گرفته است، سرش را جلو میبرد و آرام میگوید:
- سرِ سؤالِ قاضی و مصرفِ مواد که مرد نبودی؛ نیممرد بودی و حرفی نزدی ... اما حالا که امضای رضایت را گرفتی، میخواهم مرد باشی و این یکی را حرف بزنی... نه نیممرد باشی که حرف نزنی، نه نامرد باشی که غلط حرف بزنی... میخواهم مرد باشی! حق؟!
نعش، دست قیدار را میبوسد و تندتند سر تکان میدهد و «حق، حق» میگوید. قیدار میگوید:
- دیروز نشستم پیش میرزا، تا شب بیجکها و قبضها را وارسی کردم. تو از آنهایی بودی که دو گوسفندِ بیمه تریلیات را نمیدادی به هیئتِ قیدار و میگفتی توی ولایت خودتان، قربانی زمین میزنی... نکند پول دو تا گوسفند را هاپولی کرده باشی... مرد باش و بگو خونِ «بیمه #جون» را ریخته بودی یا نه؟
نعش چیزی نمیگوید. یکهو فرو میریزد و دوباره میافتد زمین. زار میزند و جیغ میکشد.
گل از چهره قیدار میشکفد؛ شاد میشود. بعد از تصادف برای اولبار میخندد؛ قاهقاه میکشد. آرام به پنج نفری که کنارِ درِ دادگاه منتظر ایستادهاند، میگوید:
- بهتر شد... بهتر شد... صافی خونم تعویض شد، نفسم چاق... اگر قربانی کشته بود، تو گاراژ شاید پارکابیِ ناصر، یا شاگردِ هاشم، بچهای، نوخاستهای، پسخیزی، به ارباب و کرم ارباب، بدبین میشد... حالا همه میفهمند که بیمه جون، یعنی چه! روزی که وصل کردم گاراژ را به بیمه جون، پاریها گفتند چرا بیمه جون؟ گفتم اگر بچه لشت نشای گیلان بودم، مینوشتم بیمه آقا عبدالله، اگر بچه بادرود و نطنز بودم، مینوشتم بیمه آقا علی عباس... اما چه کنم، هیچ امامزادهای بچهمحل قیدار نمیشود. پاری دیگر گفتند چرا ننوشتی بیمه حضرت قمر؟ بیگفتی کردم؛ اما از همانروز ترسم از این بود که روزی همچه وقعهای شود و به قرصِ ماه شب چهارده، لکی بیفتد... حالا همه میفهمند که حضرت ارباب و حضرت قمر که هیچ، در بین هفتاد و دو تاشان، غلامِ سیاهشان هم قیدار را روسیاه نمیکند جلو خلق...
📚قیدار
✍️رضا امیرخانی
#قطره
میزان کاهش استرس بر اساس فعالیتها
1- پیاده روی: 42%
2- نوشیدن قهوه و چای: 52%
3- گوش دادن به موسیقی: 62%
4- خواندن کتاب: 68%
«برخیز و با من همسفر شو!»
کتابخانهٔ نیمهشب؛
https://eitaa.com/Midnight_Library110
هدایت شده از حسنولوژی
آه ناستنکای عزیزم! ادبیات، آن گوهر بیمانند، چیست جز آینهای که روح بشر را در خود میتاباند؟ جادویی است که گویی خود خداوند در آغاز، به عنوان هدیهای به انسانها عطا کرده تا در برابر سختیهای زندگی تنها نمانند. آری، وقتی به دنیای ادبیات قدم میگذارم، یا حتی وقتی که در تنهایی به آن میاندیشم، شور و ذوقی تمام وجودم را فرا میگیرد، گویی دوست دیرینی را پس از سالها دوباره یافتهام و حال حرفهای زیادی برای گفتن داریم.
ادبیات، ناستنکای من، همواره توانسته است شور و شعفی در دل من برانگیزد، آن بخشهایی از وجودم که زیستن در دنیای سرد و سنگین بزرگسالی بر آن سایهای تاریک افکنده، به ناگاه بیدار میشود. همچون کودکی که گمان میکند میتواند کوهها را جابجا کند، در دامان ادبیات قدرتی نو مییابم. و آن زمان که غم بر من مستولی میشود، ادبیات برای من چون پناهگاهی است؛ جایی که از دنیای بیرحم خود به آن پناه میبرم.
میدانی، ناستنکا؟ ادبیات از دل رنجهای عمیق زاده شده است؛ من به وضوح میتوانم رنجهای نویسنده را در اثرش ببینم، به گمانم هر اثر ادبی که نویسندهای آن را نگاشته است، حاصل ترکیب عصارۀ رنجهای او با کلمات است؛ کلماتی که همچون اشکهای بیصدایی، بر کاغذ جاری میشوند، اشک هایی از شور و شعف یا از روی اندوه و غم، اما در نهایت، خواننده را با خود به دنیای دیگری میبرند.
#نامه_به_ناستنکا
هدایت شده از بنیاد شهید مطهری
🟢 اگر امام حسن(ع) در موقعیت امام حسین(ع) بودند چه میکردند؟
🔹 صلح امام حسن(ع) زمینه را برای قیام امام حسین فراهم کرد.
لازم بود که امام حسن(ع) یک مدتی کناره گیری کند تا ماهیت امویها که بر مردم مخفی و مستور بود آشکار شود تا قیامی که بناست بعد انجام گیرد، از نظر تاریخ قیام موجّهی باشد.
🔹 پس از قرارداد صلح که بعد معلوم شد معاویه پایبند این مواد نیست، عدهای از شیعیان آمدند به امام حسن(ع) عرض کردند: دیگر الآن این قرارداد صلح کأن لم یکن است - و راست هم میگفتند زیرا معاویه آن را نقض کرد - و بنابراین شما بیایید قیام کنید.
🔹 فرمود: نه، قیام برای بعد از معاویه؛ یعنی کمی بیش از این باید به اینها مهلت داد تا وضع خودشان را خوب روشن کنند، آن وقت وقتِ قیام است. معنی این جمله این است که اگر امام حسن(ع) تا بعد از معاویه زنده میبود و در همان موقعی قرار میگرفت که امام حسین قرار گرفت، قطعاً قیام میکرد.
📗 استاد مطهری، سیری در سیره ائمه اطهار، ص۸۶
🔻 کانال رسمی «بنیاد شهید مطهری» در ایتا، تلگرام و سروش
eitaa.com/motahari_ir
t.me/motahari_ir
sapp.ir/motahari_ir
کتابخانهٔ نیمهشب
یکی از دوستام به رحمت خدا رفته اگر براتون مقدور هست یه حمد فاتحه و صلوات، شادی روحش بفرستید.
5.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بیاد آقا امیرمهدی قدرتیِ عزیز..
بیادِ اون رفاقتای حسینی..
بیاد تموم تمرینای گروه سرودمون تو عصر فراق اربعین..
ممنون میشم شادی روحش صلواتی بفرستین:)
ما را کبوترانه وفادار کرده است
آزاد کرده است و گرفتار کرده است
بامت بلند باد که دلتنگیت مرا
از هر چه هست غیر تو بیزار کرده است
خوشبخت آن دلی که گناه نکرده را
در پیشگاه لطف تو اقرار کرده است
تنها گناه ما طمع بخشش تو بود
ما را کرامت تو گنه کار کرده است
چون سرو سرفرازم و نزد تو سر به زیر
قربان آن گلی که مرا خوار کرده است
-فاضل نظری