eitaa logo
میوه دل من
6.7هزار دنبال‌کننده
5.2هزار عکس
3.5هزار ویدیو
25 فایل
بسم الله النور انجام کارهای روزمره والدین در کنار بچه ها بازی های مناسب طبایع مختلف شعر و قصه های کاربردی بازی و خلاقیت و... ویژه کودکان زیر۷سال👶 ارتباط با ما:👈 @Rahnama_Javaher زیر نظر کانال طبیبِ جان: @Javaher_Alhayat
مشاهده در ایتا
دانلود
✨❀⭐️❀💕═══💕❀⭐️❀✨ امام زمان (عج) دوست دارم❤️ من نو گل باغ توام🌺 چه روز خوبی من دارم✨ منتظر یه عیدی ام🎉 با اینکه سن من کمه👶 بودنِ تو حس می کنم😌 از بچگیم تا به حالا👶 یه عمره که منتظرم🤲 مهدی (عج) جونم دوست دارم❤️ منِ کوچولو منتظرم🤲 ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯
—✧✧🌸✧ 📚 ✧🌸✧✧— آی قصه قصه قصه📚 این داستان: نمیدونم‼️ ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯
صفحه1⃣ به نام خداوند بخشنده و مهربان✨ دخترخانم‌ها و آقاپسرها، دوستای خوب من سلام☺️ امشب با یه قصه قشنگ اومدم به خونه‌هاتون📖 بریم تا براتون تعریف کنم⬇️ یکی بود یکی نبود، غیر از خدای مهربون هیچ‌کس نبود💫 سرشو پایین انداخته بود و مثل موشک🚀 راه می‌رفت. تند و تند. آخه گفتن یه کلمه‌ی نمیدونم این‌همه ناراحتی نداره که🧐 ولی اون اخم کرده بود و با خودش می‌گفت😠 ای کاش جواب سؤال سینا رو می‌دونستم و اصلا همینجوری یه چیزی می‌گفتم😰 فکر کنم حامد و ناصر تو دلشون به من خندیدن😣 آخه چرا گفتم نمی‌دونم😤 نزدیک در خونه شد🏡 خواست زنگ در رو فشار بده که مامانش درو باز کرد🧕 و با خوشحالی بیروناومد. امیرحسین سلام کرد و با تعجب پرسید😳 ء چیزی شده مامان❓ کجا داری میری⁉️ مامان که داشت می‌رفت کمی خرید کنه، تند و تند گفت🛒 امیرحسین جان مژده بده🤩 بابابزرگ از شهرستان اومده چند روزی پیش ما بمونه👴 امیرحسین از خوشحالی کیفشو به آسمون پرتاب کرد و گفت🎒 آخ جون بابابزرگ می‌خواد بیاد😍 شب شد و امیرحسین و بقیه شامشونو خوردن و گوشه‌ای نشستن🥘 بچه‌ها مشغول نوشتن تکالیف مدرسه شدن📝 پدر مادر و بابابزرگ هم مشغول صحبت کردن شدن🗣 که یدفه امیرحسین با شنیدن کلمه نمی‌دونم مثل فنر از جاش پرید🗯 چشاشو درشت کرد و زودی پرسید😳 🔰ادامه ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯
صفحه 2⃣ ء کی بود❓ کی بود که گفت نمی‌دونم‼️ بابابزرگ هم مثل یه دانش‌آموز شد و جواب داد👨‍🎓 آقا اجازه ما گفتیم، مگه چه اشکالی داره آقا معلم👨‍🏫 امیرحسین گفت: ء اگه گفتین نمی‌دونم، پس چرا ناراحت نیستید🤔 آخه منم امروز جواب سوال دوستمو نمی‌دونستم ولی وقتی بهش گفتم نمی‌دونم خیلی ناراحت شدم😔 بله گلای قشنگم، بابابزرگ با خوشرویی لبخندی زد و گفت👴 پسرم، کلمه نمی‌دونم مثل یه طنابیه که آدمو از افتادن توی چاه حرفای بی‌فایده و الکی نجات میده🕳 پس هر وقت چیزی رو ندونیم، باید بگیم نمی‌دونم تا خودمونو نجات بدیم و بلایی سرمون نیاد☺️ بعد هم خندید و گفت: به به❗️چه جمله قشنگی گفتم😀 امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) هم می‌فرمایند🌺 💠کسی که از گفتن نمی‌دانم روی‌گردان است، به هلاکت و نابودی می‌رسد. پس ما هم اگه چیزی رو بلد نیستیم، بگیم نمیدونم و خودمونو نجات بدیم✅ شبتون بخیر بچه‌های خوب و قشنگ من🌕 💠پایان ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯
هدایت شده از طبیبِ جان 🇮🇷
══════════════•••• 💫بـــســم الله الــرحـمــن الرحــیــم امیرمؤمنان علیه السلام:«یُرْخی الصّبیُّ سَبْعاً و یُؤَدَّبُ سبْعاً وَ یُسْتخدمُ سَبْعاً.» 👫«کودک در هفت سال [نخست زندگی] آزاد گذارده می شود و در هفت سال [دوم] ادب آموخته می شود و در هفت سال [سوم] به خدمت گرفته می شود.» 👨‍👩‍👧‍👦طــرح بــزرگ مـشـاوره رایـگـان تربـیـت فـرزنـد در کانال «تـخصصی طــبیـبِ جــان» 🏘مجموعه تخصصی جواهرالحیاة(طبیبِ جان)در نظر دارد به منظور اهمیت بحث فرزندآوری و تربیت فرزند مشاوره های رایگان تربیتی را برای سه دوره ی سنی: بارداری و فرزندآوری هفت سال اول(تولد تا هفت سالگی) ○ هفت سال دوم ( هشت تاچهارده سال) ○ هفت سال سوم (پانزده تا بیست و یک سال) برگزار کند. البته در این طرح 👫 تشخیص طبع، مزاج و برنامه اصلاح تغذیه فرزندان نیز به والدین داده خواهد شد. 🔴 آیدی منشی های نوبت دهی: ۱_منشی مخصوص فرزندآوری و بارداری، نازایی و ناباروری، حساسیت های فصلی و سرماخوردگی کودکان ( فقط به یک آیدی پیام بدید🔻) 🆔@zsamiri 🆔@Samimiiii ۲_منشی مخصوص تربیت فرزند تولد تا هفت سال 🆔. 🆔. @yaHossein94 ۳_منشی مخصوص دوران هشت تا چهارده سال 🆔. @Fatemeh_deel ۴_ منشی مخصوص فرزندان دوران ۱۵ تا ۲۱ سال 🆔. @Fatima_df 📍فقط و فقط به یک منشی پیام بدهید و نوبت بگیرید. هر نوبت مشاوره فقط برای یک نفر می باشد. 🏡خانواده بزرگ طبیبِ جان 👉 https://eitaa.com/joinchat/3658612752C778c1803ba 👨‍👩‍👧‍👧 •••●✾════════┅
«امام علی علیه السلام» 💞اندیشیدن درباره نعمت های خدا چه نیکو عبادتی است. غررالحکم حدیث 1147 ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨مـــی آیـــــــــد از دور، مــردی ســــواره بـــرمــرکب عشـــق، چــــون ماهپــــاره 💞والشمــس رویـش، واللــیــــل مـــویـش گلـــها هــمه مســــت، از رنگ و بویـش 💚عـمــــامـــه بر سر، مثــل پیـمبـــــر (صل‌الله‌علیه‌وآله) در بـازوانــش نـیروی حیــــــــــــــــدر(ع) ازپــای تــاسـر در شـور و شیــــن است بــرق نگـاهــش مثل حســــین(علیه‌السلام) است🚩 😍می آیــد از دور خوشــــبوتر از یـــــاس در چشــــم وابرو مـانـند عبــــــاس (علیه‌السلام) القــصـه ایــن مــرد امیـد دلهاســـــــــت خوشبوتر از یاس فرزند زهراست(سلام‌الله‌علیها)💞 ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯
8.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨یه کاردستی قشنگ دریایی🐋 حتما بخش‌هایی رو که می‌تونه خودش انجام بده رو اجازه بدید درست کنه😊 ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯
1.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فقط می‌خواستم مزشو بچشم😁🥶 ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯
—✧✧🌸✧ 📚 ✧🌸✧✧— آی قصه قصه قصه📚 این داستان: آسمان آبی🏞 ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯
صفحه1⃣ یکی بود یکی نبود، زیر گنبد کبود شهر قشنگی بود که آدمای جورواجوری توش زندگی می‌کردن🥸 بین اون آدما، بچه، مامان، بابا، خاله، عمو، دایی، عمه، بابابزرگ، مامانبزرگ و... خلاصه هر کسی که فکرش رو بکنید، بود👨‍👩‍👧‍👦 مردم این شهر یه ویژگی داشتن. ویژگیشون هم این بود که خیلی بچه‌های شهر براشون مهم بودن✅ تمام فکر و ذکرشون هم این بود که چه کاری رو چطور انجام بدن که زندگی بچه‌ها در آینده آروم و سالم و شاد باشه✨ یه روزی که قرار بود همه آدم‌ها برن سرکار و زندگیشون💼 و بچه‌ها هم برن مدرسه🎒 و مهدکودک👶 پیرمردی وسط میدون شهر ایستاد و داد زد: آهای مردم، بیایین جمع شید حرف دارم👨‍🦳می‌خوام بهتون یه چیزی بگم. مردم وقتی صدای پیرمرد رو شنیدن، همگی دور میدون جمع شدن. هر کسی هم که صداشو نشنیده بود از دوستاش شنید👂 و خبردار شد که همه مردم دور میدون جمع شدن و قراره پیرمردی که خودش میگه پدربزرگ👨‍🦳 همه بچه‌های شهره، براشون حرف بزنه و یه چیزهایی بهشون بگه🗣 خلاصه می‌دونین بچه‌ها بهشون چی گفت❓ پیرمرد👨‍🦳 بهشون پیشنهاد داد که فردا رو روز درختکاری اعلام بکنن و همه دستشون یه نهال باشه و بیارن بکارن🌱 بزرگترها از این پیشنهاد خیلی استقبال کردن😊 به نظرشون خیلی کار خوبی می‌اومد✅ بچه‌ها هم خوشحال بودن از اینکه می‌تونن یه کار جدیدی تجربه کنن و برن توی طبیعت با هم بازی کنن😀 اما براشون سوال بود چرا حالا درخت⁉️ چرا باید درخت بکاریم🤔 چرا خب به جاش فوتبال بازی نکنیم⚽️ چرا گرگم به هوا بازی نکنیم🏀 چرا بادبادک هوا نکنیم❗️ چرا باید درخت بکاریم⁉️ در جواب این حرفای بچه‌ها، بزرگترها بهشون می‌گفتن که این درخت‌هایی🌳 که شما می‌کارین، یه روزی همشون به کمک شما میان. اما چطوری❓ نگفتن🙁 بچه‌ها هم نمی‌دونستن. شما می‌دونید☺️ نگران نباشید. جواب این سوال تو ادامه قصه هست😎 فردای اونروز، همه خانواده‌ها👨‍👩‍👧‍👦 یکی یه نهال🌿 دستشون گرفتن و آوردن توی طبیعت کاشتن و طبق قرارشون باید هفته‌ای یک نفر بیاد به درختا سر بزنه👨‍🌾 و اگر مراقبتی نیاز دارن، انجام بده. مراقبت می‌تونست دادن کود باشه، می‌تونست کشیدن نایلون روی سر درختا باشه که سرما نزنه بهشون، می‌تونست جمع کردن برگای زرد🍁 باشه و... خلاصه هر کاری که اسمش مراقبت از درختا باشه🍃 زمان گذشت و گذشت و گذشتـ... تا تمام بچه‌های اون شهر بزرگ شدن🧑 و حالا خودشون صاحب فرزند شدن👱‍♂ بچه‌های قدیم بزرگ شده بودن و همچنان حواسشون به درختا بود🌳 اما همشون یادشون رفته بود که چرا اونموقع درخت کاشتن🤔 یادشون رفته بود که پیرمرد بهشون گفته بود که این درختا یه روزی به کارتون میاد🧐 طبق عادت و قراری که گذاشته بودن فقط ازون درختا مراقبت می‌کردن👨‍🌾 شایدم حق داشتن. خب خیلی ازون زمان گذشته بود و آدما هم کلی کار و دغدغه دارشتن و این عجیب نبود که یادشون رفته😕 اما درختا یادشون نرفته بود😎 یادشون مونده بود که قراره یه روزی چه کمکی به مردم این شهر بکنن♥️ ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯