6.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•┈┈••✾🍃 ﷽ 🍃✾••┈┈•
ناز ناز ما امروز ی بازی داره که هم باعث تقویت هوشش میشه😍
هم حرکتی هست و باعث تقویت جسم میشه☺️
تازه ناز ناز ما خیلی بازیهای پرشی دوست داره 👏👏👏
و اینکه میخواد بازی زیاد ساده نباشه
یعنی یکم سخت باشه☺️
بازی به این روش هست 👇
یکی باید کلماتی رو بگه و فرزند کلمه متضاد اون کلمه رو بگه👌 و همزمان بپره روی بالش دیگه💪
#تولد_تا_هفت_سالگی
#مادرانه
#مادر_خلاق
#بازی_سازی
#کلمات_متضاد
#میوه_ی_دل_من
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
•┈┈┈••✾🍃🌺🍃✾••┈┈┈•
¨‘°ºO✰┈•✦⚘﷽⚘✦•┈✰Oº°‘¨
امروز با کوچولو خمیربازی درست کردیم، بعد باهاش چند تا گلوله درست کردیم و با رنگ ها ی مختلف، رنگشون کردیم😊
از این فرصت استفاده کردم، و به کوچولو پیشنهاد دادم، با هم یه شونه درست کنیم.🌸
کوچولو با این وسیله بهداشتی و شخصیش آشنا شد.
حالا دیگه بیشتر مواظب شونشه😘 و هرصبح که بلند می شه اول می ره سراغ شونش و موهاشو شونه می زنه👏👏👏😊
به بقیه هم مرتب یادآوری می کنه که:
✅مواظب وسائل بهداشتی و شخصیشون باشند😍
✅از وسائل بهداشتی خودشون استفاده کنند، نه دیگران😊
#تولد_تا_هفت_سالگی
#مادرانه
#مادر_خلاق
#وسایل_شخصی
#میوه_ی_دل_من
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
¨‘°ºO✰┈•✦⚘⚘✦•┈✰Oº°‘¨
هدایت شده از طبیبِ جان 🇮🇷
💭 سخن زیبا نشانه فراوانی عقل است.
#همسرداری
#تربیت_فرزند
#مهندسی_کلام
◣@Javaher_Alhayat ◢
࿐❁☘❒◌🔅◌❒☘❁࿐
❀ೋ❀💕═ ﷽ ═💕❀ೋ❀
چند نمونه از تأثیر اعجاب انگیز شیر در تربیت:
به مادر شیخ انصاری -که یکی از افتخارات عالم تشیع است -گفتند بارک الله چه بچه ی خوبی تحویل جامعه دادی!
مادر جواب داد: من توقع بیشتر از این پسر داشتم. برای اینکه من در 2 سالی که او را شیر دادم، هیچ وقت بدون وضو نبودم. نصف شب بچه ام گریه می کرد و شیر می خواست، بلند می شدم وضو می گرفتم و بعد بچه ام را شیر می دادم.
همچنین از مادر مقدس اردبیلی سؤال کردند: سبب مقام ارجمند مقدس اردبیلی چیست؟
فرمود: من هرگز لقمه ی شبهه ناک نخوردم و قبل از شیردادن بچه وضو می گرفتم و ابداً چشم به نامحرم نینداختم و بعد از شیر گرفتن، باز در تربیت او کوشیدم و نظافت و طهارت را مراعات داشتم و با بچه های خوب او را می نشاندم.
منبع: محمد زاده، راضیه،(1340)، مادر اگر این گونه می بود، تهران: چاپ اول، (1383)
#تولد_تا_هفت_سالگی
#نوزاد
#میوه_ی_دل_من
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
❀ೋ❀💕═══💕❀ೋ❀
•┈┈┈••✾🍃 ﷽ 🍃✾••┈┈┈•
یکی از بازی های مورد علاقه ی بچه ها کُشتی گرفتن با باباجون هست.🤼♂
باباجون کارش خیلی سخته، ولی وقتی از سر کار میاد حتما با کوچولوها بازی می کنه🙂
بابا، هم اجازه می ده بچه ها ازشون بِبَرن و هم گاهی می گذاره که شکست بخورند.🤔
بعد بهشون می گه: «اِی داد بیداد! حتما ناهارتونو کامل نخوردین! والا برنده می شدین!»😌
اینجور وقت ها می دوند طرف من و می خوان که بهشون غذا بدم بخورن😃🙇♂🙇♀
چند لقمه که خوردن، بابا ازشون شکست می خوره😅😃😂
#تولد_تا_هفت_سالگی
#مادرانه
#پدر_خلاق
#بازی_سازی
#کشتی_گرفتن
#میوه_ی_دل_من
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
•┈┈┈••✾🍃🌺🍃✾••┈┈┈•
━━━━━✤✤﷽✤✤━━━━
امروز بابای ته تغاری می خواستن جائی برن و نمی تونستن ایشونو با خودشون ببرن🤷♂
و این یعنی وقت پرت کردن حواس ته تغاری بود💁♀
نشستم کنارشو با ذوق و شوق گفتم بیا چشم بزاریم تا بابائی قایم بشه و ما پیداش کنیم🤗🤓🧐
بعد بردمش جلوی دیوار و گفتم چشمامونو ببندیم و بشموریم🙂🙃
ته تغاری باباشو صدا زد و خواست که اونم بیاد چشم بزاره😄
گفتم بابا باید قایم بشه😃ما هم تا بیستو می شماریم و می ریم پیداش می کنیم.
خلاصه ده، بیست، سی، چهل ...
همینطور شمردم و بابا کم کم و آهسته آهسته رفتن 🤗
بعد دنبال بابا گشتیم.
گفتم:
«خب بریم ببینیم بابا کجاست؟!🤔
حتما رفته توی اتاق قایم شده🤫»
ته تغاری هم با خوشحالی دنبال بابا می گشت
پشت در
تو آشپزخونه
پشت پرده
حتی زیر کیف داداش و زیر صندلی خودشم گشت🤭😄
اما بابا هیج جا نبود🤔☺️
خلاصه من مشغول کارم شدم و ته تغاری تا باباشون برگردن چند باری گفت بابا نیش( نیست)😆😅
هنوز داشت دنبالش می گشت😂
وقتی هم بابا درو باز کردن و اومدن خونه، ته تغاری با شادی دوید و داد زد و گفت: «بابا پیدا شد، بابا پیدا شد☺️🙃»
خلاصه هم نگذاشتیم ته تغاری به گریه بیوفته و بی قراری کنه، هم با هم یه بازی هیجان انگیز انجام دادیم.😎✅
✅هر وقت دلبندتون بهونه ی باباشون را می گیرن، با هم دنبال بابا بگردین🙂😅👏👏👏
#تولد_تا_هفت_سالگی
#مادرانه
#مادر_خلاق
#بازی_سازی
#قایم_باشک
#میوه_ی_دل_من
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
━━━━━✤✦✤✦✤━━━━
¨‘°ºO✰┈•✦⚘﷽⚘✦•┈✰Oº°‘¨
#داستان_کودکانه
#راز_مورچه🌹🐜
در یک روزِ زیبای بهاری؛ کنارِ یک برکه ی پرآب؛ بلبلی مشغولِ آواز خواندن بود.
بلبل روی شاخه گلی زیبا نشسته بود.
قورباغه هم روی برگ گل نیلوفر آبی آفتاب گرفته بود.
چشمانش را بسته بود و به آواز بلبل گوش می داد.
که صدایی آهسته حواس بلبل را پرت کرد.
به پایین نگاه کرد.
مورچه ای را دید که به برکه نزدیک شد و دهانش را پر از آب کرد و رفت. 🐜
بلبل دوباره شروع به خواندن کرد.
چند دقیقهای نگذشته بود که دوباره همان صدا حواسش را پرت کرد.
باز مورچه آمد و دهانش را پر از آب کرد و رفت.
بار سوم هم که خواست آواز بخواند همان اتفاق افتاد. بلبل ناراحت شد و دیگر آواز نخواند.
فریاد زد:
_ای مورچه ی مزاحم.
قورباغه که کنارِ برکه بود. به بلبل گفت:
_چرا آوازت را قطع کردی؟🐸
بلبل بالهای قشنگ و رنگ رنگش را باز کرد و تکانی داد. سینه اش را جلو داد و با غرور و صدایی بلند گفت:
-حیفه آوازِ من که برای شما بخوانم.
قورباغه خواست حرفی بزند که دوباره مورچه آمد و دهانش را پر از آب کرد و رفت.
قورباغه تعجب کرد و از بلبل پرسید:
_این مورچه آب برای چه می برد؟🐜
بلبل با غرور و اخم گفت:
-چه می دانم!
قورباغه گفت:
_باید بفهمیم.
این بار که مورچه برای بردنِ آب آمد و دهانش را پر از آب کرد؛ قورباغه از او پرسید:🐸
-آهای مورچه! معلوم هست چه کار میکنی؟
مورچه سرش را تکان داد. چون دهانش پر از آب بود حرفی نزد و رفت.🐜
قورباغه و بلبل به دنبالش راه افتادند. رفتند و رفتند تا رسیدند به تنه درختی.
یک بچه گنجشک کوچک در اثرِ وزش باد از بالای درخت به پایین افتاده بود و مورچه با دهانش ذره ذره برای او آب میبرد.🐤
بلبل با دیدن گنجشک زخمی، از اینکه با ناراحتی حرف زده بود پشیمان شد.🐦
به مورچه گفت:
_من را ببخش. من فکر کردم تو برای آزار دادن من این کار را میکنی.
نگران نباش من خودم او را به بالای درخت میبرم.
در این موقع قورباغه که دهانش را پر از آب کرده بود آمد و آب را در دهانِ بچه گنجشک ریخت.🐸
وبچه گنجشک سیراب شد.
مورچه از هر دوی آنها تشکر کرد.
بلبل بچه گنجشک را با پاهایش گرفت وبه بالای درخت برد و در لانهاش گذاشت.
در همین موقع گنجشک مادر از راه رسید. وقتی جریان را فهمید از همه آنها تشکر کرد.
و از آن به بعد آنها دوستانِ خوبی برای هم شدند.🐸🐜🐦🐤
و بلبل دوباره آوازش را آغاز کرد.
(فرجام پور)
#تولد_تا_هفت_سالگی
#داستان_کودکانه
#راز_مورچه
#میوه_ی_دل_من
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
¨‘°ºO✰┈•✦⚘⚘✦•┈✰Oº°‘¨