eitaa logo
میوه دل من
6.8هزار دنبال‌کننده
5.2هزار عکس
3.5هزار ویدیو
25 فایل
بسم الله النور انجام کارهای روزمره والدین در کنار بچه ها بازی های مناسب طبایع مختلف شعر و قصه های کاربردی بازی و خلاقیت و... ویژه کودکان زیر۷سال👶 ارتباط با ما:👈 @Rahnama_Javaher زیر نظر کانال طبیبِ جان: @Javaher_Alhayat
مشاهده در ایتا
دانلود
صفحه 8⃣ 💠 بابا خرسی با شگفتی گفت:” خیلی خوب، آیا می خوای درباره ی روزی برات حرف بزنم که هیچ چیز ترسناکی وجود نداشت؟ روزی انقدر شاد و قشنگ که اگر امشب بهش فکر کنی فقط رویاهای شیرین به سراغت میان و فقط خواب های خوب میبینی” باتو از بابا خرسی پرسید:” اون روز چه روزی بود بابا؟” بابا خرسی پیشونی باتو رو بوسید و با مهربانی گفت:” روزی که توبه دنیا اومدی،… ادامه⬇️ ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯
صفحه 9⃣ 💠 یکی از اون روزهایی که هوا مه الود بود ولی من میدونستم که یک روز گرم و آفتابی همین نزدیکیاست و شروع میشه” باتو پرسید:” درست مثل امروز؟ وقتی صبح زود بیدار شدم حتی نمیتونستم اون طرف بوته ها رو ببینم” ادامه⬇️ ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯
صفحه0⃣1⃣ 💠 بابا خرسی لبخندی زد و گفت:” بله، درست مثل امروز،و روزی که تو متولد شدی من خوشمزه ترین و آبدارترین توت ها و شیرین ترین عسل رو جمع آوری کردم” باتو در حالی که داشت به یاد میاورد که زیر نور گرم آفتاب دراز کشیده بود و انواع توت های خوشمزه رو به عنوان صبحانه میخورد پرسید:” یه کم شبیه امروز بابا؟” بابا خرسی گفت:” بله اما خوشمزه تر” ادامه⬇️ ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯
صفحه 1⃣1⃣ 💠 بعد ادامه داد :” روزی که تو به دنیا اومدی خواهرهای بزرگترت خیلی خوشحال و هیجان زده بودن که تونسته بودن برای تو هدیه های خاص و زیبایی رو پیدا کنن” باتو با خوشحالی گفت:” مثل میوه ی درخت کاجم و قایق چوبی کوچولوم،آیا اونا هم می خواستن که با من بازی کنن بابا؟” ادامه⬇️ ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯
صفحه 2⃣1⃣ 💠 باباخرسی خندید و گفت:” اوه بله ، اونا میخواستن از همون موقع که تو به دنیا اومدی باهات بازی کنن اما مامان خرسی بهشون گفت که تو اول باید یه کم بزرگتر بشی و رشد کنی” باتو گفت:” و حالا من بزرگ شدم،ما امروز انقدر بازی کردیم که برای خنک شدن مجبور شدیم تو برکه ی وسط جنگل بپریم و آب تنی کنیم” ادامه⬇️ ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯
صفحه 3⃣1⃣ 💠 بابا خرسی ادامه داد :” وقتی که عصر شد من تو رو در آغوش گرفتم تا اولین غروب خورشیدت رو تماشا کنی و منم برات لالایی بخونم” باتو در حالی که خمیازه میکشید گفت:” درست مثل هر روز عصر” عزیزای دلم اون عاشق تماشا کردن غروب آفتاب به همراه پدرش بود و با همدیگه آهنگ هایی رو میخوندن که باعث خندشون میشد. ادامه⬇️ ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯
صفحه 4⃣1⃣ 💠 بعد بابا خرسی آروم و ملایم گفت:” و در اولین شب زندگیت انقدر خسته بودی که به سرعت خوابیدی.من و مامان خرسی مراقبت بودیم،و هیچ خرس درختی ترسناک و خواب بدی مزاحم توله خرس کوچولوی ما نشد” باتو گفت:” درست مثل امشب؟” بابا خرسی گفت:” بله، درست مثل امشب” ادامه⬇️ ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯
صفحه5⃣1⃣ 💠 و بابا خرسی راست می گفت بچه ها ، اون شب فقط رویاهای شیرین و خواب های خوش به سراغ باتو کوچولو اومدن. پایان❇️ ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
5.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
¨‘°ºO✰┈•✦⚘⚘✦•┈✰Oº°‘¨ دعوای بچه‌ها در خانه🌪 پیشنهاد دانلود⏯ ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
═════ ♥️ ⃟⃟ ⃟❀❀ ⃟⃟ ⃟♥️ ═════ لی لی لی لی حوضک پیر و جوان و کودک به دورِ حاج قاسمِ ما جمع می‌شدن بزرگ و کوچک اولی گفت: چه سردارِ شجاعی! هنوزم اسمش که میاد، دشمن می‌شه فراری دومی گفت: چه مرد با خدایی! نمازش اول وقت، تو هرجا و مکانی سومی گفت که یار رهبر ماست حرفاش همه، چراغِ راه فرداست چهارمی گفت دشمن خبر نداره به یاری امام زمان راهش ادامه داره پنجمی گفت: تو این راهی که می‌ریم از خود حاج قاسم مدد می‌گیریم 🖤🖤🖤🖤 ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯