eitaa logo
میوه دل من
6.7هزار دنبال‌کننده
5.2هزار عکس
3.5هزار ویدیو
25 فایل
بسم الله النور انجام کارهای روزمره والدین در کنار بچه ها بازی های مناسب طبایع مختلف شعر و قصه های کاربردی بازی و خلاقیت و... ویژه کودکان زیر۷سال👶 ارتباط با ما:👈 @Rahnama_Javaher زیر نظر کانال طبیبِ جان: @Javaher_Alhayat
مشاهده در ایتا
دانلود
صفحه3⃣ وای وای خیلی بد شد😱 مگه تو وسایلتو جمع نمی‌کردی و سرجاش نمی‌ذاشتی⁉️ میمون کوچولو با خجالت سرش رو پایین انداخت و گفت🙈 نه من فکر نمی‌کردم که اینطور بشه. اصلا دلم نمی‌خواست که مدادرنگیای قشنگمو گم کنم🙁 همون موقع جغد دانا🦉 صداشو صاف کرد و گفت: بچه حیوونای عزیز، همه شما باید یه نقاشی از جنگل سبز ما بکشید🏕 ما به بهترین نقاشی جایزه میدیم🎁 زود باشید. حالا همه با هم شروع کنید🎈 بله گلای قشنگم خیلی زود همه شروع کردن به نقاشی کشیدن🖍 میمون کوچولو هم غمگین بود ولی شروع کرد به کشیدن نقاشی✏️ یه آسمون کشید و اونو با مداد آبی رنگ کرد🌠 بعد هم یه گل قرمز قشنگ کشید🌹 اون رنگ سبز نداشت که برگ‌ها و درختای جنگل رو بکشه😞 وقتی نقاشی همه تموم شد، جغد دانا🦉 یکی یکی همه نقاشیارو نگاه کرد. همه بچه‌ها، جنگل رو خیلی قشنگ کشیده بودن😍 جنگل با درختای سبز و زیبا🌲 با رودخونه‌ها و ماهی‌ها🐟 با پرنده‌ها🐧 و گلای رنگارنگ و زیبا💐 وقتی جغد دانا رسید به نقاشی میمون کوچولو، دید که وای😨 فقط آسمون آبی و یه گل سرخ کشیده🌹 جغد دانا گفت: توی جنگل سرسبز ما، خیلی چیزا هست. چرا نکشیدی⁉️ میمون کوچولو سرشو پایین انداخت و گفت: آخه من مدادرنگی نداشتم و اونارو گم کردم😔 من بچه نامنظمی هستم و حالا نمی‌تونم توی این مسابقه برنده بشم😭 بله گلای نازنینم جغد🦉 هم ناراحت شد و بالای شاخه درخت نشست و گفت: عزیزان من، نقاشیای شما خیلی خیلی قشنگن😇 ما به همه نقاشیا جایزه می‌دیم🎁 اما میمون کوچولو مدادرنگی نداشت و نتونست جنگل قشنگ ما رو نقاشی کنه🤨 ولی میمون کوچولو متوجه اشتباهش شده و قول داده که میمون منظم و عاقلی باشه👌 حالا ما به میمون کوچولو هم جایزه می‌دیم😉 بله گلای زیبای من، اگه گفتین جایزه اون چی بود❓ جایزه‌اش یه جعبه مدادرنگی بود🤩 مدادرنگیایی که میمون کوچولو ازونا خوب باید مراقبت می‌کرد و قول داده بود که دیگه اونا رو گم نکنه✅ آفرین به میمون کوچولوی قصه ما و به شما بچه‌های منظم و مرتب توی خونه👏👏 💠پایان ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚠️مشغله زیاد برای خودمان درست کردیم به بچه‌ نمی‌رسیم❗️ در خانه باید به بچه رسید. این شش سال اول برای تربیت خیلی مهم است. با بچه باید بچه شد. حدیث داریم هرکس بچه دارد، خودش هم بچه شود. پایین بیاییم که این بچه رشد کند🍃 یکبار حضرت امیر، خانه یک بچه یتیم آمد و گفت: عزیز! آقا زاده! هرچه گفت این بچه یتیم همینطور نگاه کرد. امیرالمؤمنین علیه‌السلام هی گفت و بچه هیچ نگفت. حضرت خیلی ناراحت شد که چرا این بچه نمی‌خندد. با زانوهایش راه رفت و بع بع کرد. این یتیم خندید. یک کسی گفت: آقا شما امیرالمؤمنین هستی. صدای بز درمی‌آوری⁉️ گفت: می‌خواهم این یتیم بخندد😊 پدر و مادر یک مقدار مشغله‌اش را کم کند و به بچه برسد. مسأله‌ دیگر اینکه خیلی دنبال رفاه مادی هستیم. فکر روح بچه نیستیم. فکر کمبودهای معنوی روح بچه نیستیم. بیشتر به لباس بچه می‌رسیم🧣برای خرید یک کفش غصه نمی‌خورند. اما اگر برای بچه یک کتاب بخرند و گران باشد ناراحت می‌شوند❌ گاهی هم در خانه یک گفتگوهایی می‌شود در ذهن بچه می‌ماند. روبروی بچه از گرانی جامعه می‌گوید. بچه نمی‌داند گرانی یعنی چه❗️ یا اینکه پدر و مادر با هم بد حرف می‌زنند🤬 "نخیر نمی‌خواهم! به شما ربطی ندارد" این بچه یاد می‌گیرد. اگر بچه در گهواره هست پدر و مادر با هم رابطه نداشته باشند. مقابل بچه نباشند. چون اگر دختر باشد زناکار می‌شود. پسر باشد زنا کننده می‌شود. بچه‌ها را بچه ندانیم. گفتن اذان و اقامه در گوش بچه برای این است که بچه از همان ساعت اول می‌فهمد. عصبانی نشویم. اگر عصبانی شدیم حرف نزنیم. اگر خواستیم بروز بدهیم مقابل بچه نباشد✅ ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
10.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ماشاءالله به این دختر گل و ولایی😍 ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
2.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هم کاردستی هم بازی 🤩 با کارتن، یذره نقاشی و خلاقیت می‌تونیم انواع اشکال هندسی رو همراه بازی آموزش بدیم☺️ ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯
—✧✧🌸✧ 📚 ✧🌸✧✧— آی قصه قصه قصه📚 این داستان: زرافه قهرمان🦒 ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯
صفحه1⃣ به نام خداوند بخشنده و مهربان✨ گلای قشنگ توی خونه سلام🖐 امیدوارم که حالتون خوبِ خوب باشه❤️ بریم سراغ قصه امشب⬇️ یکی بود یکی نبود، غیر از خدای مهربون هیچ کس نبود توی یه جنگل قشنگ🌳 که پر بود از درختای رنگارنگ و حیوونای مختلف، زرافه‌ای🦒 زندگی می‌کرد. حیوونای جنگل همیشه زرافه رو بخاطر گردن بلند مسخره می‌کردن❌ وای وای وای وای، چه کار بدی بچه‌ها، شما هم بگین وای وای وای وای😳 روباها🦊 می‌گفتن: نگاه کن گردنش از شاخه‌های درختا هم بلندتره😆 خرسا🐻 می‌گفتن: چقدر لاغره، هیچ حیوونی به این لاغری نیست😄 سنجابا🐿 می‌گفتن: دست و پاش خیلی درازه😀 و با این حرفا زرافه رو از خودشون ناراحت می‌کردن😔 زرافه حیوان آروم و مهربونی بود. بدون اینکه به حرف‌های آنها جواب بده، توی جنگل برای خودش می‌رفت و از برگ‌های سبز و تازه درختا☘ که دست هیچ حیوونی به اونا نمی‌رسید، می‌خورد😋 یکی از روزهای قشنگ پاییزی🍂 وقتی زرافه مشغول غذا خوردن بود، ناگهان چشمش به پلنگ قوی هیکل افتاد👀 که آهسته آهسته داره وارد جنگل میشه😰 🔰ادامه ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯
صفحه2⃣ زرافه🦒 از دیدن پلنگ خیلی ترسید. اون می‌دونست پلنگ🐆 دشمن حیوونای کوچک و ضعیفه. به سرعت سرشو پایین آورد و با صدای بلند گفت: همه گوش کنید، گوش کنید، یه پلنگ بزرگ داره به این طرف میاد😱 سنجابای کوچولو🐿 که مشغول بازی کردن و خندیدن بودن، با شنیدن این حرف به سرعت به لونه‌هاشون رفتن🎍 خرگوشا🐇 که می‌خواستن برای پیدا کردن هویج🥕 برن، فورا به سوراخ‌هایی که توی زمین کنده بودن پناه آوردن🕳 آهوها و گوزن‌ها🦌 دوان دوان دور شدن و به گوشه‌ی امنی رفتن و پشت بوته‌ها قایم شدن🍀 جنگل توی مدت کوتاهی، خالی از همه حیوانات و ساکت شد🤫 پلنگ🐆 مدتی توی جنگل چرخید و پشت علف‌های بلند🌿 کمین کرد، روی درختا رفت🌳 و از اون بالا با دقت به همه جای جنگل نگاه کرد👀 تا شاید حیوونی رو پیدا کنه. اما جنگل خلوت و ساکت بود، انگار که مدتها بود هیچ حیوونی اونجا زندگی نمی‌کنه😶 پلنگ که خیلی گرسنه بود، با خودش فکر کرد🤔 و گفت: ای بابا این دیگه چه جنگلیه🙁 هیچ شکاری اینجا پیدا نمیشه، بهتره زودتر از اینجا برم یه جای دیگه و خلاصه به سرعت از جنگل بیرون رفت و دور شد🐾 🔰ادامه ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯
صفحه3⃣ با رفتن پلنگ🐯 همه حیوونا نفس راحتی کشیدن و از خونه‌هاشون بیرون اومدن🐾 همه اونا از اینکه به موقع متوجه اومدن پلنگ شده بودن و سالم مونده بودن شاد و خوشحال بودن😀 در همین موقع، گوزن بزرگی🦌 که تازه از راه رسیده بود نفس نفس زنان گفت: این زرافه🦒 بود که همه ما رو از اومدن پلنگ با خبر کرد. اگه اون پلنگ🐆 رو ندیده بود، هیچ کدوم از ما نمی‌تونستیم به موقع فرار کنیم و خودمونو به لونه‌هامون برسونیم😰 بله بچه‌ها، گوزن راست می‌گفت. بعد از کمی سکوت، همه حیوونا به همدیگه نگاه👀 کردن و سر تکون دادن و پیش زرافه رفتن🐾 گوزن بزرگ از طرف همه اون‌ها از زرافه تشکر کرد😇 زرافه مهربون سرشو به آرومی تکون داد و لبخندزنان گفت: خوشحالم که تونستم به شما دوستای عزیزم کمک کنم☺️ و بعدش هم مشغول خوردن برگای تازه و خوشمزه شد😋 ازون روز به بعد همه حیوونا از بودن زرافه توی جنگل خیلی خوشحال بودن😃 چون می‌دونستن تمام جنگل رو زیر نظر داره و از هر خطری خیلی زود، هم خودش باخبر میشه و هم بقیه حیوونا رو خبردار می‌کنه😊 حالا دیگه وقتی زرافه🦒 توی جنگل راه می‌رفت، روباها🦊 می‌گفتن نگاش کنین با این قد بلندش داره از همه چی مراقبت می‌کنه😉 خرسا🐻 می‌گفتن خوش به حالش که می‌تونه همه چیز رو ببینه😌 و سنجابا🐿 هم می‌گفتن وای چقد ما خوشبختیم که یه زرافه توی جنگل ما زندگی می‌کنه😍 بله گلای نازنینم حالا همه اونا با زرافه دوست بودن و از بودن کنار اون خوشحال و راضی بودن✅ قصه قشنگ امشب ما هم تموم شد و حالا دیگه وقت خوابه😴 چشای قشنگتونو ببیندین👀 و به جنگل مهربون زرافه برید و خوابای خوب ببینید🍃🌺 شبتون بخیر کوچولوهای قشنگ💤 💠پایان ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا