•┈┈┈••✾🍃 ﷽ 🍃✾••┈┈┈•
عروسک با سبد😳🤔
مامانای عزیز و مهربونی که میگن بچهمون موقع شونه زدن موهاش
گریه میکنه😢
فرار میکنه🏃♂
غر میزنه و جیغ میکشه😩😬
یا اینکه نمیذاره موهاشو کوتاه کنیم💇♂😭
این پست مخصوص خود خودتون🥰😃
👇وسایل مورد نیاز برای درست کردن این کاردستی ساده🤓
کمی کاموا🧶
یک سبد کوچک که دیگه مورد استفادهتون نباشه😊
یک جفت چشم که هم میتونید با مقوا درست کنید و هم از چشم متحرک استفاده کنید👀
کاموا رو به اندازههای یکسان ببرید✂️📏
بعد کامواهای آماده شده رو یک در میان یا دو در میان یا اینکه از کل سوراخهای سبد آنها را رد کنید و از پشت گره بزنید🙃
در آخر هم دو تا چشم روی اون بچسبونید🤗
حالا کاردستی آماده شده رو به کودک بدهید تا موهاش رو شونه بزنه🥰
با قیچی اونا رو کوتاه کنه😇
با کش مو اونا رو مرتب کنه و کلی وقت باهاش سرگرم باشه و در حین بازی آموزش هم ببینه😉😌
#تولد_تا_هفت_سالگی
#مادرانه
#مادر_خلاق
#شانه_زدن
#مو
#عروسک
#کاردستی
#میوه_ی_دل_من
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
•┈┈┈••✾🍃🌺🍃✾••┈┈┈•
┄━━•●❥-🌹﷽🌹-❥●•━━┄
بادکنک😃
بادکنک🎈 بازی که همه بچه ها دوست دارند.
بادکنک رو گذاشتم بین کمر بچه ها 😃 بدون کمک دست، باید نگه میداشتن و با هم حرکت میکردن و هماهنگ میرفتن،
تا به خط پایان برسند👏👏👏
کوچکترین ناهماهنگی اینجا کار رو خراب می کنه😉
یه بازی دیگه با بادکنک🎈 انجام دادند، باید بادکنک را بین پاهاشون نگه میداشتن و می پریدن تا برسند به خط پایان، 😃
خیلی لذت بخشه👏👏👏
شما هم انجام بدید و هیجان بچه ها را ببینید 👏👏👏
#تولد_تا_هفت_سالگی
#بادکنک
#مادرانه
#مادر_خلاق
#میوه_ی_دل_من
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
┄━━━•●❥-🌹❀🌹-❥●•━━━┄
╔═✿❀🌸❀✿═══════╗
دوستان😍، راهنماییم می کنید؟
از کدوم مسیر برم؟ که هم غذاهاش خوشمزه باشه؟ و هم سالم؟☺️
#تولد_تا_هفت_سالگی
#طبع_و_مزاج
#ماز
#میوه_ی_دل_من
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
╚══════✿❀🌸❀✿══╝
❀ೋ❀💕═ ﷽ ═💕❀ೋ❀
مشخصات و مراقبت های اولیه ی نوزاد:
1-تعریف نوزاد
2-سر، مو، چشمان، گردن، دست ها و پاهای نوزاد
3-وزن و قد نوزاد
1)تعریف نوزاد
منظور از نوزاد 4 هفته بعد از تولد است.
تولد، خود یک تغییر ناگهانی و بزرگ برای کودک محسوب می شود. نوزاد با حرکت متغیر جهان خارج مواجه می گردد و مجبور است عمل تنظیم حرارت بدن را مستقلاً انجام دهد.
نوزاد در هفته ی نخست زندگی دارای خصوصیاتی است که در سنین بعدی مشابه اش را نمی توان یافت. نوزاد در روز اول تمام وقت می خوابد. این یک خواب طبیعی است و نباید مزاحمش شد.
منبع: محمد زاده، راضیه،(1340)، مادر اگر این گونه می بود، تهران: چاپ اول، (1383).
#تولد_تا_هفت_سالگی
#نوزاد
#میوه_ی_دل_من
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
❀ೋ❀💕═══💕❀ೋ❀
┄━━•●❥-🌹﷽🌹-❥●•━━┄
عروسک بادکنکی🤔😊
یک بازی متفاوت و لذت بخش برای میوههای دل دوستداشتنی😘❤️
⏬وسایل مورد نیاز🤓
1⃣ بادکنک🎈
2⃣ آرد😳
3⃣ قیف😊
4⃣ ماژیک یا چشم متحرک👀
5⃣ کاموا🧶
ابتدا یک بادکنک بردارید (بادکنک بهتره خیلی ضخیم نباشه) بعد قیف را لبه بادکنک قرار دهید😊
آرد را توسط قیف داخل بادکنک بریزید تا جایی که خیلی پر نشود🙃
سپس سر بادکنک را گره بزنید و با ماژیک یا چشم متحرک جای چشمها را مشخص کنید👁
یک لب خندان برای عروسک بادکنکی آماده شده بکشید😃
و در آخر با کاموا برای آن مو بگذارید🤗
نرمی عروسک و قابلیت شکلدهی به آن برای بچهها و حتی بزرگترها جذاب هست و مورد استقبال بچههاست😍😌
بازی با این عروسک دست ورزی خوبی برای بچههایی که عادت به مکیدن انگشتان، بچههایی که استرس و اضطراب دارند و همچنین بچههایی که پرخاشگری دارند مناسب است👌👌
#تولد_تا_هفت_سالگی
#مادرانه
#مادر_خلاق
#بادکنک
#بازی_سازی
#میوه_ی_دل_من
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
┄━━━•●❥-🌹❀🌹-❥●•━━━┄
¨‘°ºO✰┈•✦⚘﷽⚘✦•┈✰Oº°‘¨
امروز پسر بزرگم یه کلاژ درست کرد تا داداشیاشو با خیابون،
ماشینا،🚗🚕🚙
چراغ راهنمائی 🚥🚦
و علائم راهنمائی رانندگی 🚏
و آقای پلیس👮♂
بیشتر آشنا کنه.
بچه ها کلی ذوق کردن،
هم تو رنگآمیزی کمک کردند
و هم با ماشینای کاغذی کلی توی
خیابون کاغذی دور دور کردن👏👏👏
#تولد_تا_هفت_سالگی
#ماشین
#مادرانه
#مادر_خلاق
#بازی_سازی
#راهنمایی_رانندگی
#میوه_ی_دل_من
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
¨‘°ºO✰┈•✦⚘⚘✦•┈✰Oº°‘¨
━━━━━━━━━━﷽◯✦━━━
#داستان_کودکانه
#چی_بهتر_است؟
صدای چرخاندن کلید در قفل آمد.
علی و حنانه از جا بلند شدند.
با عجله به طرف در دویدند.
پدر با پاکتی وارد شد.
سلام دادند. پدر جواب سلامشان را داد.
میخواستند مثل همیشه به آغوش پدر بپرند. اما پدر گفت:
- نه نه! فعلا نمیتوانم به شما دست بزنم.
حنانه بغض کرد و به طرف مادر رفت.
مادر او را بغل کرد. حنانه سرش را روی دوش مادر گذاشت. مادر نوازشش کرد و گفت:
-دخترم پدر درست میگوید. فعلا صبر کن.
علی با تعجب به رفتار پدر نگاه کرد.
او پاکت را زمین گذاشت. از داخل آن ظرفی را بیرون آورد.
با لبخند رو به آنها کرد و گفت:
- بچهها، من از صبح بیرون بودم. الان دستهای من آلوده است. اول باید دستهایم را با این مایع بشویم و ضد عفونی کنم.
بعد به طرف دستشویی رفت.
مادر حنانه را بوسید و زمین گذاشت.
و گفت:
-بهتر است ما هم برای پدر دمنوش بیاوریم.
حنانه هنوز ناراحت بود.
علی حوله به دست، منتظر پدر نشست.
مادر چند استکان دمنوش آورد.
پدر از دستشویی بیرون آمد. حوله را از علی گرفت و تشکر کرد.
دستهایش را خشک کرد. به اتاق رفت و لباسهایش را عوض کرد.
با لبخند از اتاق بیرون آمد و
علی و حنانه را بغل گرفت و بوسید.
و گفت:
- خیلی دلم برایتان تنگ شده. ولی برای اینکه شما بیمار نشوید. باید این کار را میکردم.
مادر خندید و گفت:
-ان شاءالله هیچ کس بیمار نشود.
برای آوردن شام به آشپزخانه رفت.
وقتی بیرون آمد، دید،
بچهها حسابی با پدر مشغول بازی و خنده هستند.
مادر گفت:
-خب، حالا ببینید این بهتر است.
❁ فرجام پور
#تولد_تا_هفت_سالگی
#داستان_کودکانه
#میوه_ی_دل_من
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
━━━━━━✦◯◯᪥◯◯✦━━━━━━