eitaa logo
میوه دل من
6.7هزار دنبال‌کننده
5.2هزار عکس
3.5هزار ویدیو
25 فایل
بسم الله النور انجام کارهای روزمره والدین در کنار بچه ها بازی های مناسب طبایع مختلف شعر و قصه های کاربردی بازی و خلاقیت و... ویژه کودکان زیر۷سال👶 ارتباط با ما:👈 @Rahnama_Javaher زیر نظر کانال طبیبِ جان: @Javaher_Alhayat
مشاهده در ایتا
دانلود
•┈┈┈••✾🍃 ﷽ 🍃✾••┈┈┈• کوچولوی ما عاشق چفیه است.😉 خیلی دوست داشت یه دونه برای خودش داشته باشه🦋 تا بالاخره باباجون به عنوان هدیه براش‌‌ خرید👏👏👏 دوست داشت باهاش عکس بندازه😘 می گه: «مامان می شه هر وقت خواستیم بریم مزارشهدا، هیئت و ... با خودم بیارمش؟» منم گفتم: «بله پسرم، حتما، مال خودته» یه کم روی دوشش‌‌ بود و بعد تمییز و خوشگل تاش کرد و گذاشت توی کمدش. گفت: «مامان حاج قاسم هم از همین چفیه ها داشت، مگه نه؟!» گفتم: «آره مامان جون، قربونت برم😊» همین چیزهای کوچیک، بهانه ای هستند تا فرهنگ زیبای شهید و شهادت را به اعماق جان کودکانمان‌‌ بچشانیم❤️ کودکانمان را شجاع، عاشق و سرباز بار بیاوریم.🌸 ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯ •┈┈┈••✾🍃🌺🍃✾••┈┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
╔═✿❀🌸❀✿═══════╗ سلام دوستای گلم! بنظرتون من چی خوردم؟ که به این روز افتادم؟😥😢 تمام بدنم می خاره🤕😭 ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯ ╚══════✿❀🌸❀✿══╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❀ೋ❀💕═ ﷽ ═💕❀ೋ❀ شیر مادر بر طبق نیازهای نوزاد هر روز تغییر می کند. *کودکانی که از شیر مادر تغذیه می کنند، حتی در دوره نوزادی یعنی هفته ی اول زندگی از سایر نوزادان هوشیارترند. مطالعه نشان داده است این دسته از شیرخواران در هفته ی اول و دوم تولد، فعالیت بدنی بیشتری داشته و عکس العمل های آنان نیز از سایر نوزادان بیشتر است. *اصولاً افرادی که از شیر مادر تغذیه نموده اند در سنین بلوغ و بزرگسالی از نظر عاطفی و روانی متعادل تر و پایدارترند. *تعادل و توازن ترکیبات مختلف شیر مادر، بیش تر برای رشد مغز کودک مساعد است.اما شیر گاو بیشتر به رشد ماهیچه ها کمک می کند. منبع: محمد زاده، راضیه،(1340)، مادر اگر این گونه می بود، تهران: چاپ اول، (1383) ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯ ❀ೋ❀💕═══💕❀ೋ❀
هدایت شده از دلبرکده
12.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قهرمانان دنیا را بشناسید 🔹 @delbarkade 🔹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
¨‘°ºO✰┈•✦⚘﷽⚘✦•┈✰Oº°‘¨ کوچولو خیلی برای کاشتن لوبیا ذوق داشت. منم کمکش کردم با مراحل رشد دانه ها مثل لوبیا آشنا بشه😊 تمام مراحل را با حضور خودش انجام می دادم و ایشون هر بار برای دیدن مرحله ی بعدی کلی ذوق داشت و منتظر می موند👏👏👏🌸 اول چند تا لوبیا را داخل یک کاسه آب گذاشتیم. بعد از دو سه روز، گذاشتیمشون، برای یک پارچه ی نم دار و هر روز پارچه را خیس کردیم تا بالاخره لوبیاها ریشه دادن👏👏👏 بعدش از باغچه خاک آوردیم و توی گلدون های کوچیکمون ریختیم، گلدونای انگشتی که فقط یه لوبیا توش جا می شه😅😊 الآنم منتظریم جوونه بزنن و از زیر خاک بیرون بیان🌱🙇‍♀🙇‍♂ کوچولو همش یادآوری می کنه یادم نره آبشون بدم🤗 ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯ ❀ೋ❀💕═══💕❀ೋ❀
━━━━━✤✤﷽✤✤━━━━ توی مسیر برا مسافرت رفتن گل‌پسر نمی‌نشست و می‌خواست بره پیش آقای راننده 😕🤔 منم یهویی یادم اومد که اسباب‌بازیاشو آوردم 😍👌👏👏 نشوندمش کنار خودم و اونم مشغول بازی با لگوها شد 🙂 و سعی کردم سرگرمش کنم مادرجونش هم براش به سطل لگوها می‌زد و شعر می‌خوندیم 😉 فندق هم کلی سرگرم شد و دست می‌زد و باهامون می‌خندید و تا رسیدن به مقصد هم به اون خوش گذشت هم به ما😀👌 ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯ ━━━━━✤✦✤✦✤━━━━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄━━━•●❥-🌹﷽🌹-❥●•━━━┄ 🌹شیرین‌ترین عسل 🌹 در یک دشتِ زیبا و پر گل، زنبورهای عسل بر روی یک درخت‌، کندوی عسل بزرگی ساخته بودند. به ساختنِ عسل‌های خوشمزه مشغول بودند. یک روز یکی از زنبورها به نام وِزوِزی، گفت: - مزه عسل‌های ما تکراری شده. بهتره عسلی خوشمزه‌تر درست کنیم. ولی زنبورهای دیگر قبول نکردند و گفتند: - طعم عسل همین است و از این بهتر نمی‌شود. اما وزوزی قبول نکرد و برای پیدا کردن بهترین گل، راه افتاد. وِزوِزی در دشت به پرواز در آمد. رفت و رفت و رفت تا چشمش به گل‌سرخِ زیبایی افتاد. با خوشحالی به سمتِ گل رفت. اما تا خواست روی آن بنشیند. صدایی شنید: -از اینجا برو زنبور مزاحم. با تعجب به اطراف نگاه کرد که دید بلبلی به روی شاخه گل نشسته. وِزوِزی گفت: -من فقط می‌خواهم شهدش را بنوشم. با کسی کاری ندارم. بلبل سرش را بالا گرفت و گفت: _این گلِ زیبا برای من است. کسی حق ندارد به آن نزدیک شود. زود از اینجا برو. وِزوِزی با ناراحتی از آنجا دور شد. دنبالِ یک گلِ دیگر می‌گشت که غوزه پنبه را دید و به سمتش رفت. کمی آن را بویید ولی بوی خوبی نداشت. می‌خواست برود، که صدایی شنید: _زنبور کوچولو بیا به ما کمک کن. به دنبال صدا گشت. مورچه‌های قرمز می‌خواستند پنبه‌دانه‌ای را به لانه ببرند ولی زورشان نمی‌رسید. وِزوِزی با اینکه خیلی کار داشت و باید تمامِ دشت را می گشت، به کمکِ مورچه‌ها رفت. پنبه دانه را برایشان تا لانه برد. مورچه‌های قرمز از او تشکر کردند و پرسیدند: -تو هم کاری داری که ما کمکت کنیم؟ وِزوِزی گفت: - شما نمی‌توانید به من کمک کنید. چون من دارم دنبال زیباترین وخوشبو‌ترین گل می‌گردم تا خوشمزه‌ترین عسل را بسازم. یکی از مورچه‌ها گفت: - من می‌دانم که زیباترین و خوشبوترین گل کجاست. وزوزی خیلی خوشحال شد. بعد همراه مورچه راه افتاد. تا به کنار دشت رسیدند. لابه لای گل‌ها، گلی زیبا و خوشبو بود. وِزوِزی تشکر کرد. از شهد گل نوشید و به لانه برد. او توانست شیرین‌ترین و خوشمزه‌ترین عسل را بسازد. همه زنبورها از آن عسل نوشیدند و او را تشویق کردند. از آن به بعد همه زنبورها سعی کردند، از آن گل زیبا برای ساختنِ عسل استفاده کنند. وزوزی از آن عسل خوشمزه برای مورچه‌ها برد و از آن‌ها تشکر کرد. مورچه کوچولو گفت: -ما هم از تو تشکر می‌کنیم. اگر به ما کمک نمی‌کردی نمی‌توانستیم برای زمستان ذخیره داشته باشیم. از آن به بعد آن‌ها برای هم دوستان خوبی شدند. (فرجام‌پور) ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯ ┄━━━•●❥-🌹❀🌹-❥●•━━━┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا