─━━⊱⋆🍂✦❄️✦🍂⋆⊰━━─
صفحه1⃣
یکی بود یکی نبود، غیر از خدا هیچکس نبود. یه جنگلی بود🌳 که درختاش داشتن خشک🍁 میشدن و آب چشمه هاش کمتر و کمتر میشد🏜
توی این جنگل، موشی🐭 بود که خیلی جاها سفرکرده بود و چون خیلی باهوش بود💡 هر چی رو میدید سعی میکرد یاد بگیره و جایی که لازمه ازش استفاده کنه✅
بخاطر همین، اطلاعات و دانستههاش از همه حیوانات جنگل بیشتر بود😎
این موش بین حیوانات به موش دانا🐭 شناخته شده بود و همه اونو موش دانا صدامیزدن.
موش دانا به دوستان خودش گفت که بهتره به فکر ترک این جنگل باشیم🎒 و به جنگل دیگهای بریم🐾 دوستاشم چون میدونستن موش دانا حرف بیربط و اشتباهی نمیزنه، حرفش رو قبول کردن✅ و به دستور موش خودشونو آماده ترک اون جنگل خشک🍁 کردن.
ادامه⬇️
#میوه_ی_دل_من
#داستان
#تولد_تا_هفت_سالگی
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
─━━⊱⋆🍂✦❄️✦🍂⋆⊰━━─
صفحه2⃣
همه حیوانات با هم رفتن تا جایی جدید برای زندگی پیدا کنن🌲 و چون هدفشون معلوم بود اتفاقا به جایی رسیدن که خیلی جای خوبی بود🌿
موش از اونا خواست که در این جا برای خودشون لونه بسازن💯
دوستان موش دانا که خاله پروانه🦋 عنکبوت سیاه🕷 هزارپا🐛 و مارمولک🦎 بودن به حرف موش دانا زیاد اهمیت ندادن و مشغول بازی و تفریح شدن، ولی موش🐭 بلافاصله شروع به کندن زمین کرد و یکی دو روزی با زحمت زیاد این کار طاقت فرسا رو ادامه داد و بلاخره تونست لانه خودشو آماده کنه✅
دوستان بازیگوش او همیشه در حال تفریح بودن و صدای قهقهه اونا هر روز شنیده میشد👂
موش دانا بعد از تمام شدن کار ساخت لانه، بفکر جمع کردن غذا🧀 افتاد و رفت دنبال آذوقه و یکی دو روزی هر چقدر که میتونست غذا جمع کرد و دوستان خودش رو به میهمانی دعوت کرد📝
اون روز اونا دور هم خیلی خوش گذروندن و در آخر موش دانا به اونا توصیه کرد که: دوستان من بفکر فردا هم باشید، وضعیت هوا همیشه همینجوری آفتابی🌤 نخواهد بود، سعی کنید لونهای محکم برای خودتون درست کنید💯
ادامه⬇️
#میوه_ی_دل_من
#داستان
#تولد_تا_هفت_سالگی
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
─━━⊱⋆🍂✦❄️✦🍂⋆⊰━━─
صفحه3⃣
اونا از هم خداحافظی کردن و رفتن و چند روزی به همین روال گذشت، اما هنوز هیچ کدوم از دوستای موش لونهای نساخته بودن و بعد چند چند روزی هوا بطور ناگهانی سرد شد🌨
دوستان موش دانا🐭 به فکر لونه ساختن افتادن. چون هوا سرد❄️ بود، خیلی سریع یه لونه درست کردن که خیلی هم محکم نبود😕
بعد از یک ساعت هوا طوفانی🌪 شد و در اولین ساعات شروع طوفان همه دوستان موش دانا لونه خودشون رو از دست دادن و همگی بی پناه شدن🙁
تحمل این وضعیت برای همه اونا خیلی سخت بود و همشون در صحبتاشون، متوجه شدن که باید به سراغ موش دانا🐭 برن و از اون کمک بگیرن.
اونا با هم به موش دانا مشکل خودشون رو گفتن. موش دانا به اونا گفت که به لونه او بیان و چند روزی را با هم زندگی کنن و بعد از پایان طوفان🌬 و خوب شدن هوا☀️ بفکر سرپناهی محکم و دائمی برای خود باشن. اونا هم قبول کردن و چند روزی رو با هم به خوبی و خوشی سپری کردن و از خاطرات شیرین گذشته تعریف کردن😇
خیلی به همشون خوش گذشت و بعد از اینکه طوفان تموم شد و آفتاب دراومد⛅️ همگی با همفکری هم و کمک به هم برای ساخت لونهای محکم برای هم کار رو شروع کردن و پایه های دوستیشونو محکم کردن✅
پایان❇️
#میوه_ی_دل_من
#داستان
#تولد_تا_هفت_سالگی
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
علیرضا پناهیان1401.01.28-Panahian-EmamzadeSaleh-Chegune-Be-Khoda-Va-EmamZaman-Moqarab-Shavim-J15-High.mp3
زمان:
حجم:
46.9M
══❀﷽❀══
#تقرّب5⃣1⃣
💠چگونه به خدا و امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه الشّریف) مقرّب شویم؟
⬅️ جلسه پانزدهم
🎙 #استاد_پناهیان
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
هدایت شده از طبیبِ جان 🇮🇷
مثل همیشه ایران گرم و پْرمهر... ❤️
سرود ملی خوندن، 2 تا گل زدن
شلیک موشک روزبه رو داشتین؟! 🔥💪
ان شاءالله مقابل آمریکا، #سلام_فرمانده میخونیم و با ده تا گل نابودشون میکنیم 😎
با افتخار :
🇮🇷ایران قوی، سرود ملی 2 _ ولز 0
#ایران_قوی
#دعای_مردم
به طبیبِ جان بپیوندید:👇
https://eitaa.com/joinchat/3658612752C778c1803ba
🍃🌸✿●•۰▬▬▬▬▬▬▬▬▬
—✧✧🌸✧ 📚 ✧🌸✧✧—
آی قصه قصه قصه📚
این داستان: قورباغه های پرتلاش🐸
#میوه_ی_دل_من
#داستان
#تولد_تا_هفت_سالگی
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
─━━⊱⋆🍂✦❄️✦🍂⋆⊰━━─
صفحه1⃣
یه روز آفتابی☀️ و قشنگ، تعدادی از قورباغهها🐸 که خیلی وقت بود شنا نکرده بودن، میرن تو جنگل تا دنبال یه تالاب بگردن برای آببازی🏖
دو تا از قورباغهها وقتی داشتن دنبال تالاب میگشتن، افتادن توی یه چاله خیلی بزرگ🕳
قورباغههای دیگه وقتی فهمیدن دوستاشون نیستن، شروع کردن به دنبال اونا گشتن تا اینکه یکی از غورباغهها اونا رو در گودال بزرگ پیدا میکنه و فریاد میزنه: پیداشون کردم، اینجان و همه غورباغهها میرن دم گودال⭕️
دو تا قورباغهای که توی گودال بودن، خیلی سعی می کنن بپرن بیرون💪 اما قورباغههای دیگه میگفتن که گودال خیلی عمیقه و تلاشتون بیفایده هست😏 هر کاری کنین نمیتونین بیاین بیرون، این گودال🕳خیلی بزرگه.
ولی قورباغهها به اونا توجه نمیکردن و مدام میپریدن.
ادامه⬇️
#میوه_ی_دل_من
#داستان
#تولد_تا_هفت_سالگی
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
─━━⊱⋆🍂✦❄️✦🍂⋆⊰━━─
صفحه2⃣
اونا خیلی سخت تلاش کردن تا خودشونو از گودال بیرون بیارن، ولی قورباغههایی🐸 که بالا بودن، همش میگفتن بسه دیگه، شماها اینجا میمونین و دیگه نمیتونین خارج بشین😤
یه دفعه یکی از قورباغهها به حرف اونایی که بالا هستن گوش کرد و دیگه نپرید و ناراحت و غمگین نشست یه گوشه گودال😔 اما قورباغه دیگ تمام قدرت و توانشو جمع کرد و بعد یه پرش بلند زد و از گودال رفت بیرون✅
قورباغههای دیگ شگفتزده شدن و پرسیدن که چطوری پریدی بیرون⁉️ ما حتی فکرشم نمیکردیم که بتونی بپری. اما قورباغه بهشون گفت که حرفای اونارو نشنیده گرفت و امید رو توی دلش زنده نگه داشت و تصمیم گرفته بوده درس بزرگی بهشون بده😇
قورباغهها که از رفتارشون پشیمون شده بودن، حالا همگی یکصدا قورباغه توی گودال رو تشویق میکردن👏 و اونم دوباره با امید خیلی زیادی که پیدا کرد، بلندترین پرش عمرش رو زد و از گودال خارج شد✅
بله بچهها، امید به همراه تلاش درست و مستمر، همیشه جواب میده☺️ ما همیشه باید امیدوار باشیم و اگه ناامیدی اومد تو دلمون، سریع بیرونش کنیم❌
پایان❇️
#میوه_ی_دل_من
#داستان
#تولد_تا_هفت_سالگی
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯