⃟♥️ ⃟ ⃟✧✦2⃣────────
لیلی خسته شده بود و احساس می کرد حوصلش سر رفته .. میخواست چیزی بگه که ناگهان مادربزرگ با صدای بلند گفت:” این هم شماره 2!”
یک مزرعه بزرگ با کلی آسیاب بادی درست کنار جاده بود.. لیلی تا حالا اون همه آسیاب بادی کنار هم ندیده بود .. تیغه های آسیاب بادی توی آفتاب صبح می درخشیدند و نور پخش می کردند..✨
لیلی دلش خواست که دوباره بازی رو ادامه بده و تلاش کرد که سومی رو خودش پیدا کنه ! با دقت به اطراف نگاه کرد و چشمش به پرنده سیاه و قرمزی افتاد که روی شاخه های ذرت نشسته بود و با منقار بازش آوازی می خوند.. بالهای سیاه و قرمز پرنده به نظر لیلی واقعا زیبا بود..🐦
کمی جلوتر مادربزرگ وارد یک جاده فرعی کوچکتر شد و گفت:” فقط یه کم دیگه مونده تا برسیم ..” لیلی گرسنه اش بود، یک مشت کرن فلکس رو توی دهانش ریخت و شروع به جویدن کرد . اون شیشه رو پایین کشید تا شاید بتونه چهارمی رو پیدا بکنه .. هوای خنک و تازه وارد ماشین شد.. اونها از روی یک پل که روی یک رودخونه قرار داشت رد شدند.. مادربزرگ گفت:” چهارمی رو من میگم .. صدای شر شر آب رودخونه .. قشنگ نیست؟” لیلی با دقت به صدای حرکت آب گوش داد .. واقعا قشنگ بود.
لیلی در حال چرت زدن بود که مادربزرگ گفت:” لیلی ! اون کلبه چوبی قدیمی رو ببین ..”🏡 لیلی از زیر چشم به کلبه چوبی قدیمی نگاهی کرد و گفت:” ولی اون قشنگ نیست .. اون حساب نمیشه !” مادربزرگ گفت:” زیبایی فقط توی چیزی که میبینیم نیست لیلی.. مهمه که با چه احساسی به اون چیز نگاه می کنیم و نگاهمون چطوری باشه ! اون کلبه قدیمی به نظر من زیبایی خودش رو داره.. پس این هم حسابه و میشه 5 تا ..”
کمی جلوتر مادربزرگ ایستاد تا پیاده بشن و هوایی بخورن! همینطور که مادربزرگ بدنش رو کش و قوسی میداد تا خستگی در کنه لیلی ششمین چیز رو هم پیدا کرد. اون کنار خاک هایی که در اثر بارون خیس شده بودند نشست و در حالیکه بینیش رو می مالید گفت:” بوی گل میاد !” مادربزرگ چشمهاش رو بست و به آرومی سرش رو تکون داد و گفت:” اوووم درسته .. خاک خیس خورده ! چه بوی خوبی ..”
لیلی نفس عمیقی کشید و گفت:” بوی گل خیلی لذت بخشه ..🌺
#میوه_ی_دل_من
#داستان
#تولد_تا_هفت_سالگی
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
⃟♥️ ⃟ ⃟✧✦3⃣────────
”
لیلی و مادربزرگ دوباره سوار ماشین شدند و راه افتادند. لیلی دوست داشت هر چه زودتر به خونه برسند. اون از نشستن توی ماشین خسته شده بود و صدای قار و قور شکمش هم دوباره بلند شده بود. مادربزرگ با خنده گفت :” هنوز 4 تا چیز مونده که پیدا کنیم..”
هفتمی و هشتمی خیلی زود پیدا شدند. یک ابر سفید زیبا توی آسمون که به شکل یک قو بود و یک گوساله کوچولوی قهوه ای که کنار حصارها ایستاده بود و علف می خورد..☁️
کمی جلوتر اونها به سمت جاده کوچکی پیچیدند .. این آخرین جاده بود که به خونه جدید می رسید. ناگهان ابرها تمام آسمان رو پر کردند و آسمان تاریک شد.. زمین غرشی کرد و جرقه های درخشان توی آسمان ظاهر شدند. در کمتر از چند ثانیه رعد و برق های نقره ای کل آسمان رو پر کرده بود.⚡️
لیلی با هیجان فریاد زد :” این هم نهمی ! ”
باد شدیدی شروع به وزیدن کرد و طوفان درست شد.. لیلی با نگرانی به مادربزرگ نگاه می کرد. مادربزرگ گفت :” نگران نباش نزدیک خونه ایم ..” یه کم جلوتر مادربزرگ ترمز کرد و جلوی یک مزرعه پارک کرد.
مادربزرگ گفت:” رسیدیم..” لیلی روی صندلی تکونی خورد و گفت:” ولی هنوز دهمی مونده !” مادربزرگ سرش رو تکون داد و گفت:” ولی دهمی آسونه ..” لیلی از ماشین پیاده شد. مادربزرگ چترش رو باز کرد و کنار لیلی اومد و در حالیکه اون رو در آغوش می گرفت گفت:” دهمی خودمون هستیم.. ” لیلی مادربزرگ رو محکم بغل کرد.. اون درست می گفت عشق و دوست داشتن بین اونها ساده ترین و زیباترین چیز بود.. لیلی گفت:” این بازی رو خیلی دوست داشتم ..”👧🏻
مادربزرگ گفت:” همونطور که دیدی پیدا کردن این 10 تا چیز میتونه هم آسون باشه و هم سخت.. اگر یاد بگیری در هر جایی که هستی دنبال زیبایی ها بگردی کم کم این کار برات آسون و آسونتر میشه .. اونوقت یه روزی میشه که چشمهات فقط می تونه زیبایی ها رو ببینه ..”
لیلی خندید و همینطور که وارد خونه جدید می شدند به حرفهای مادربزرگ فکر کرد..
#میوه_ی_دل_من
#داستان
#تولد_تا_هفت_سالگی
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
تأثیر ظاهری و باطنی قانون وراثت
همانطور که ژنها، صفات ظاهری پدر و مادر را به فرزند منتقل میکنند، روحیات و صفات اخلاقی و روانی آنها را نیز به فرزند انتقال میدهند. مثلاً یک مادر حسود که خود در سراشیبی سقوط اخلاقی است، معمولاً فرزندانی حسود دارد و فرزندان یک پدر متکبّر، مغرور یا خودخواه، بعید است صفات زشت پدر را نداشته باشند.
افراد غیرتمند، عفیف و نجیب و نیز اشخاصی که با حیا هستند و حجاب و پوشش مناسب و اخلاقی را رعایت میکنند، معمولاً در خانوادههایی تربیت شدهاند که از نظر حجاب، عفاف، عفّت و غیرت، وضعیت مطلوبی داشتهاند و در مقابل، افراد بیعفّت، بیغیرت، بیحیا و بیحجاب، در اکثریت قریب به اتفاق موارد، صفات زشت خود را از خانواده و از پدر و مادر به ارث بردهاند.
فرزندانی که ذاتاً مهربان، دلسوز و خیرخواه هستند و گذشت و ایثار و فداکاری دارند، این فضائل نیکوی اخلاقی را از پدر و مادر خود به ارث بردهاند و پدر و مادر قسیّالقلب، خودخواه، ظالم و بیرحم، خواهناخواه صفات ناپسند خود را به فرزندان منتقل میکنند.
بنابراین هنگام تولد فرزند، پدر و مادر، زمینۀ سعادت یا شقاوت او را برای او فراهم کردهاند و کودک نوزاد، از همان لحظۀ تولد، میتواند با زمینه چینی پدر و مادر، سعادتمند یا شقاوتمند باشد.
#تولد_تا_هفت_سالگی
#میوه_ی_دل_من
#تربیت_فرزند
#استاد_مظاهری
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
1.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چند بازی خلاقانه در خانه برای روزهای سرد زمستان🌨❄️
#تولد_تا_هفت_سالگی
#بازی_سازی
#مادر_خلاق
#بازی_و_تحرک
#میوه_ی_دل_من
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
—✧✧🌸✧ 📚 ✧🌸✧✧—
آی قصه قصه قصه📚
این داستان: ببعی چاق و چله👧
#میوه_ی_دل_من
#داستان
#تولد_تا_هفت_سالگی
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
⃟♥️ ⃟ ⃟✧✦1⃣────────
یکی بود یکی نبود. توی یک دهکده کوچک چند تا گوسفند کوچولو🐑 با یک چوپان مهربان زندگی میکردن. بین آنها یک گوسفند کوچکی بود به نام ببعی.
ببعی کوچولو عاشق غذا بود و تنها کاری که در دنیا دوست داشت غذا خوردن بود😋 و اونقدر غذا خورده بود که حسابی چاق و چله شده بود که حتی راه رفتن هم براش سخت شده بود😥
یک روز چوپان از پنجره خونهاش به گوسفندهاش نگاه میکرد و دید ببعی نمیتونه به خوبی راه بره.
فکر کرد موهای گوسفند بلند شده که نمیتونه راه بره، برای همین تصمیم گرفت پشماشو کوتاه کنه.
فردای اون روز چوپان قیچیش رو برداشت و به سمت طویله رفت✂️
ببعی با دیدن قیچی پا به فرار گذاشت. دوید و دوید تا رسید به چاه آب و رفت روی لبه چاه ایستاد🕳 اما نتونست خودش را کنترل کنه و روی دهانه چاه افتاد و همونجا گیر کرد😰
ادامه⬇️
#میوه_ی_دل_من
#داستان
#تولد_تا_هفت_سالگی
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
⃟♥️ ⃟ ⃟✧✦2⃣────────
چوپان که این صحنه رو دید به سمت ببعی دوید. ببعی بیچاره بین زمین و هوا گیر افتاده بود.
چوپان مهربان نزدیک ببعی رفت و برخلاف انتظار گوسفند کوچولو اون رو نوازش کرد😇 و گفت: آخه کوچولو چرا فرار کردی؟ و بعد ببعی را بغل کرد و به سمت طویله برد🐑
در میان گوسفندها یک گوسفند پیری بود که همه از او حرف شنوی داشتن.
نزدیک ببعی اومد و گفت: پسرم تو با این کارت داشتی خودت را از بین می بردی🚫
خوب نیست که تو اینقدر زود قضاوت می کنی و زود تصمیم می گیری. اگر یک اتفاقی می افتاد، همه ما ناراحت می شدیم😔
گوسفندها باید همیشه پشمشون کوتاه باشه تا بدنشون سلامت باشه🍎
چوپان مهربان هم به خاطر ما این کار رو میکنه. وقتی پشمامون کوتاه باشه راحت تر میتونیم بدویم و راه برویم و تابستان گرم رو تحمل کنیم☀️
چند روز بعد چوپان دوباره به طویله اومد تا پشم گوسفنداش رو کوتاه کنه✂️
گوسفندها همه به ترتیب ایستادن تا پشمهاشون رو کوتاه کنن. اما ببعی دوباره میترسید و میلرزید.😬
بالاخره نوبت به ببعی رسید. چوپان مهربون به آرامی اون رو گرفت و پشماش رو کوتاه کرد✂️
بعد از این که کارش تموم شد، تمام پشما رو بستهبندی کرد و گوشهای گذاشت.
ببعی که خیلی تعجب کرده بود از دوستاش پرسید: پشما رو کجا میبرن⁉️
گوسفند پیر گفت: پشمای ما رو میبرن که برای مردم لباس تهیه کنن تا در زمستان بتونن باهاشون خودشون رو گرم نگه دارن🧣
بعد از اینکه پشم های ببعی کوتاه شدن باز هم گوسفند کوچولو نمی توانست به خوبی راه بره😕
چوپان به ببعی گفت که علت این مشکلش چاقی زیادشه.
بهتره که غذاش رو کمتر کنه تا مانند گوسفندان دیگر بتونه به راحتی راه بره و از محیط اطراف خودش همراه با گوسفندان دیگه لذت ببره✅
ببعی تصمیم گرفت که غذای کمتری بخوره تا مانند دیگر گوسفندان چابک و چالاک بشه🐑
پایان❇️
#میوه_ی_دل_من
#داستان
#تولد_تا_هفت_سالگی
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
انسان فطرتاً سعید است یا شقی؟
آنچه در این مبحث توجه جدی میطلبد این است که اگرچه انتقال صفات نیکو یا خصائل ناپسند اخلاقی از پدر و مادر به فرزند، از نظر علمی و تجربی اثبات شده و مورد تأیید و تأکید تعالیم دینی است، امّا باید دانست که نتیجۀ قانون وراثت جبری نیست.
به عبارت روشنتر، آن صفاتی که از والدین به فرزند آنان منتقل میشود، غیرقابل تغییر نیست و عوامل دیگری از جمله تربیت و محیط زندگی قدرت تغییر آن صفات را دارند. مهمترین و کاربردی ترینِ عوامل مؤثر در تغییر و تبدیل صفات، تلاش و همّت خود انسان است که میتواند صفات ذاتی را تغییر دهد و جای فضائل و رذائل اخلاقی را در درون خود عوض کند.
بنابراین کسی نباید تصور کند که اگر پدر و مادری صفات ناپسند داشتند، فرزند آنها محکوم به شقاوت است و در صورت برخورداری پدر و مادر از فضائل و صفات پسندیدۀ اخلاقی، فرزند آنان خواهناخواه و بدون تلاش و کوشش، سعادتمند خواهد شد، بلکه همانطور که بیان شد، عوامل دیگری میتواند بر عامل وراثت فائق آید و تأثیر آن را خنثی کند.
اما در هر صورت باید توجه داشت که قانون وراثت، قانون و عامل بسیار مهمی در تربیت انسان به شمار میرود و محو اثر آن توسط سایر عوامل، مشکل به نظر میرسد.
#تولد_تا_هفت_سالگی
#میوه_ی_دل_من
#تربیت_فرزند
#استاد_مظاهری
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯