eitaa logo
میوه دل من
6.8هزار دنبال‌کننده
5.2هزار عکس
3.5هزار ویدیو
25 فایل
بسم الله النور انجام کارهای روزمره والدین در کنار بچه ها بازی های مناسب طبایع مختلف شعر و قصه های کاربردی بازی و خلاقیت و... ویژه کودکان زیر۷سال👶 ارتباط با ما:👈 @Rahnama_Javaher زیر نظر کانال طبیبِ جان: @Javaher_Alhayat
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
2.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قیام حسینی، تبیین زینبی🏴 خیز و ای خفته به صحرا بنگر محشر زینبـ... 🥀 ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯
—✧✧🌸✧ 📚 ✧🌸✧✧— آی قصه قصه قصه📚 این داستان: گربه پشمالو🐈 ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯
صفحه1⃣ در یک باغ زیبا و بزرگ، گربه پشمالویی زندگی می کرد. او تنها بود. همیشه با حسرت به گنجشک ها که روی درخت با هم بازی می کردند نگاه می کرد یکبار سعی کرد به پرندگان نزدیک شود و با آنها بازی کند ولی پرنده ها پرواز کردند و رفتند. ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯
صفحه2⃣ پیش خودش گفت: کاش من هم بال داشتم و می توانستم پرواز کنم و در آسمان با آنها بازی کنم. دیگر از آن روز به بعد، تنها آرزوی گربه پشمالو پرواز کردن بود. آرزوی گربه پشمالو را فرشته ای کوچک شنید شب به کنار گربه آمد و با عصای جادوئی خود به شانه های گربه زد. ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯
صفحه3⃣ صبح که گربه کوچولو از خواب بیدار شد احساس کرد چیزی روی شانه هایش سنگینی می کند وقتی دو بال قشنگ در دو طرف بدنش دید خیلی تعجب کرد ولی خوشحال شد. ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯
صفحه4⃣ خواست پرواز کند ولی بلد نبود. از آن روز به بعد گربه پشمالو روزهای زیادی تمرین کرد تا پرواز کردن را یاد گرفت البته خیلی هم زمین خورد. روزی که حسابی پرواز کردن را یاد گرفته بود، ‌در آسمان چرخی زد و روی درختی کنار پرنده ها نشست. وقتی پرنده ها متوجه این تازه وارد شدند، از وحشت جیغ کشیدند و بر سر گربه ریختند و تا آنجا که می توانستند به او نوک زدند. ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯
صفحه5⃣ گربه که جا خورده بود و فکر چنین روزی را نمی کرد از بالای درخت محکم به زمین خورد. یکی از بالهایش در اثر این افتادن شکسته بود و خیلی درد می کرد. شب شده بود ولی گربه پشمالو از درد خوابش نمی برد و مرتب ناله می کرد.   فرشته کوچولو دیگر طاقت نیاورد، خودش را به گربه رساند. فرشته به او گفت: آخه عزیز دلم هر کسی باید همانطور که خلق شده، زندگی کند. معلوم است که این پرنده ها از دیدن تو وحشت می کنند و به تو آزار می رسانند.   پرواز کردن کار گربه نیست تو باید بگردی و دوستانی روی زمین برای خودت پیدا کنی. بعد با عصای خود به بال گربه پشمالو زد و رفت. صبح که گربه پشمالو از خواب بیدار شد دیگر از بالها خبری نبود اما ناراحت نشد. یاد حرف فرشته کوچک افتاد به راه افتاد تا دوستی مناسب برای خود پیدا کند. به انتهای باغ رسید. ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯
صفحه6⃣ خانه قشنگی در آن گوشه باغ قرار داشت. خودش را به خانه رساند و کنار پنجره نشست. دختر کوچکی در اتاق وقتی صدای میو میوی گربه را شنید، با خوشحالی کنار پنجره آمد. دختر کوچولو گربه را بغل کرد و گفت: گربه پشمالو دلت می خواد پیش من بمانی؟ من هم مثل تو تنها هستم و هم بازی ندارم. اگر پیشم بمانی هر روز شیر خوشمزه بهت می دهم. گربه پشمالو که از دوستی با این دختر مهربان خوشحال بود میو میوی کرد و خودش را به دخترک چسباند. ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حضرت علی علیه‌السلام🌹 وقت‌های زندگی تو جزءجزء عمر تو است، پس بکوش که هیچ وقای از عمر تو جز در اموری که عامل نجاتت است تلف نشود. ـــــــــــــــــــــــــــــــــ غررالحکم، ج۲، ص۳۵۲. ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا