eitaa logo
میوه دل من
6.7هزار دنبال‌کننده
5.2هزار عکس
3.5هزار ویدیو
25 فایل
بسم الله النور انجام کارهای روزمره والدین در کنار بچه ها بازی های مناسب طبایع مختلف شعر و قصه های کاربردی بازی و خلاقیت و... ویژه کودکان زیر۷سال👶 ارتباط با ما:👈 @Rahnama_Javaher زیر نظر کانال طبیبِ جان: @Javaher_Alhayat
مشاهده در ایتا
دانلود
✤ ⃟♥️ ⃟⃟ ⃟❀ ﷽ ❀ ⃟⃟ ⃟♥️ ⃟✤ تفاوت تصاویر را پیدا کنید😍👌 ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯ ✤ ⃟♥️ ⃟⃟ ⃟❀❤️❤️❤️❀ ⃟⃟ ⃟♥️ ⃟✤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❀ೋ❀💕═ ﷽ ═💕❀ೋ❀ مزایای شیر مادر: کار شیردادن تنها تغذیه نیست، بلکه تبادل عاطفی و تقویت روحی است. کودک به هنگام مکیدن پستان، صدای قلب مادر را می شنود و آرامش نصبی می یابد. این گونه کودکان از نظر روانی و جسمی سالم ترند، شیر مادر کودکان را شاد و خرسند نگه می دارد و حتی از نظر اخلاقی در کودک اثر مثبتی دارد. *شیر مادر، شیری است تمیز و عاری از میکروب های بیماری زا. *شیر مادر شامل تمام مواد مغذی است که شیرخوار در 4 تا 6 ماهه ی اول زندگی به آنها احتیاج دارد و سریع و راحت هضم می شود. منبع: محمد زاده، راضیه،(1340)، مادر اگر این گونه می بود، تهران: چاپ اول، (1383) ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯ ❀ೋ❀💕═══💕❀ೋ❀
هدایت شده از طبع و مزاج غذاها
غذای کودک سوپ لوبیا 🔹طبع غذا: 🔸مواد لازم: کدو حلوایی ۲ تکه‌ی کوچک/هویج ۱ عدد/لوبیا پخته شده ۱/۲ فنجان/سینه مرغ پخته شده ۷۵ گرم/آب مرغ ۱ فنجان 🔹طرز تهیه: در تابه‌ای کوچک، ابتدا هویج و کدو حلوایی را بپزید تا کاملا نرم شوند. سپس مواد پخته شده را داخل قابلمه مناسب بریزید و به آن‌ها آب مرغ را اضافه کنید و اجازه دهید به آرامی بپزند. پس از حدود ۳۰ دقیقه که سوپ کاملا پخته شد، می‌توانید آن را با مخلوط‌ کن پوره کنید. https://eitaa.com/joinchat/1793851412C5eae7704ff ═════●⃟ 🍲 ⃟●᪥᪥᪥════
میوه دل من
غذای کودک سوپ لوبیا 🔹طبع غذا: 🔸مواد لازم: کدو حلوایی ۲ تکه‌ی کوچک/هویج ۱ عدد/لوبیا پخته شده ۱/۲ ف
سلام به همگی☺️ ماشاالله به شما مادران خلاق و دغدغه مند👌 حالا که زحمت می کشید و با بچه ها بازی می کنید👏 بخصوص برای بازی های پرتحرک، هم شما و هم کودک نیاز به انرژی بیشتری دارید پس تشریف بیارید کانال طبع و مزاج غذاها @Taghzieh_tabaie_amzaj جهت استفاده از دستورات تغذیه ای مفید و مغذی برای خانواده👌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
¨‘°ºO✰┈•✦⚘﷽⚘✦•┈✰Oº°‘¨ اینم ترازوی⚖ دست ساز گل پسر🧒 همیشه دوست داره با لیوان یه بار مصرف یه کاردستی ای درست کنه😁 منم بهش گفتم بیا با هم یه ترازو⚖ بسازیم. اول به دوتا لیوان🥛 یکبار مصرف نخ🧶 بستیم و بعد هم آویزان کردیم به یه چوب لباسی و گذاشتیم به دست در کابینت😁، توی هر کدام از لیوان ها مقدار متفاوتی حبوبات ریختیم تا اینجوری وزن کم و زیاد را به گل پسر🧒 یاد بدم، براش خیلی جالب بود وقتی سنگین میشد میرفت پایین وقتی هم وزن بود رو به روی هم😁👌 خیلی دوست داشت و خیلی باهاش سرگرم بود، گل پسر شده بود مثلا فروشنده که من رفته بودم مغازه کمی حبوبات بخرم👌😍😃 ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯ ¨‘°ºO✰┈•✦⚘⚘✦•┈✰Oº°‘¨
سلام خداقوت ممنون از کانال خوبتون من با بچه ها این دوتا بازی رو زیاد انجام میدیم واقعا بچه ها دوست دارند و کلی ذوق میکنن😊😊😍 😍👌 ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯
اینم بازی امروز ما ی سری ماکارونی رنگ کردم و چسبوندم حالا از پسرم خواستم ک هر کدوم ک همرنگ اون روی هم قرار بده 😍👌 ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄━━•●❥-☀️﷽☀️-❥●•━━┄ نام قصه: باد شدیدی می وزید. آسمان، تاریک شده بود. انگار درختان داشتند از جایشان کنده می شدند. دم قرمزی خیلی ترسیده بود. آن شب نتوانست در اتاقش تنها بخوابد به اتاق مادرش رفت. و کنار او خوابید. صبح که شد جنگل دیگر آرام شده بود. دم قرمزی، با صدای آواز گنجشک ها از خواب بیدار شد. صبحانه اش را خورد و از مادرش اجازه گرفت تا برای بازی، به جنگل برود. آن روز صبح، جنگل مثل همیشه نبود. باد شدید شب قبل، خیلی از درختان و شاخه ها را شکسته بود. دم قرمزی، همینطور که در جنگل، درحال قدم زدن بود یک دفعه، صدای ناله ای شنید. دنبال صدا رفت تا ببیند صدا از کجا می آید. ناگهان دید که، یک بچه آهو در زیر درخت گیر کرده و از پاهایش، خون زیادی می رود. دم قرمزی، خیلی ناراحت شد. با خودش گفت: "من الان تنهایی اینجا چه کاری می تونم بکنم." پس بهتره، به خونه برم و کمک بیارم تا آهو کوچولو رو، نجات بدم. همینطور که با عجله، در حال دویدن به طرف خانه بود. یک دفعه، پایش سُر خورد و در داخل چاله ای افتاد. نزدیک ظهر شده بود. مادر دم قرمزی، خیلی نگران شد. تصمیم گرفت به سمت خانه ی خانم خرگوشه برود تا از دم قرمزی، خبری بگیرد. اما خانم خرگوشه، از دم قرمزی، خبری نداشت. مادر دم قرمزی، بیشتر نگران شد. خانم خرگوشه، او را دلداری داد و گفت: "نگران نباش، بیا با هم بریم دنبال دم قرمزی بگردیم." آنها به طرف جنگل به راه افتادند و دم قرمزی را صدا زدند. اما، فایده نداشت. خانم موشه، از خانه اش بیرون آمد و با سر و صدای آنها، حیوانات جنگل، یکی یکی، از خانه‌ هایشان بیرون آمدند و نگران شدند. آنها تصمیم گرفتند که، همراه خانم سنجاب و خانم خرگوشه، به دنبال دم قرمزی بروند. حالا حیوانات جنگل، همه با هم صدا می‌زدند .دم قرمزی... دم قرمزی... کجایی ؟؟... دم قرمزی، بی حال وسط چاه افتاده بود. صدایی به گوشش رسید. فریاد زد من اینجا هستم. کمکم کنید.. کمکم کنید... خانم روباهه، که در آن اطراف بود. صدای دم قرمزی را شنید. بقیه را صدا زد و گفت: "بیاید اینجا پیداش کردم." همه حیوانات، باعجله به کنار چاه آمدند و با کمک یکدیگر، طنابی به داخل چاه انداختند و دم قرمزی را، بیرون آوردند. دم قرمزی، وقتی آنها را دید. خیلی خوشحال شد. اما یک دفعه، یادش آمد که، باید به آهو کوچولو، که زخمی زیر درخت افتاده بود کمک کند. به مادرش گفت: "آهو کوچولو زخمی شده و باید اونو نجات بدیم." همه ی اهالی جنگل، به سمت آهوی قصه ما رفتند و دیدند که، از درد بیهوش شده و با کمک هم، درخت را از زیر پایش، کنار زدند و او را، نجات دادند. اما آهو کوچولو، همچنان بی حال و بی جان بود. دم قرمزی و مادرش، آهو کوچولو را به خانه ی شان بردند و از او مراقبت کردند. حال آهو کوچولو، خوب خوب شد و دم قرمزی خیلی خوشحال شد. آهو کوچولو، از دم قرمزی و مادرش به خاطر کمکی که به او کرده بودند تشکر کرد‌ و به سمت خانه اش به راه افتاد. ❁م.احمدزاده «مجنون الزهرا» ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯ ┄━━•●❥-☀️🌼☀️-❥●•━━┄