━━━━━━━━﷽◯✦━━━
توپ رو از زیر پل رد کن🙃
ساخت این پل ها فقط یکم مقوا میخواد و چسب کاغذی
میتونین فاصله هاش رو با توجه به سن بچه تغییر بدین👶👦🧑
حتی میتونین خودتونم بچه بشین و نشونه گیریتونو محک بزنین😅
البته خوبه که با بچه هامون بازی کنیم. اونا از اینکه ما دربازیشون شرکت کنیم خیلی خوشحال میشن😃
#تولد_تا_هفت_سالگی
#بازی_سازی
#مادر_خلاق
#بازی_و_تحرک
#میوه_ی_دل_من
╭┅🍂—🍂—🍂—🍂┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅🍂—🍂—🍂—🍂┅╯
━━━━━━◯◯◯◯━━━━━━
﷽❈••⚘ ⃟ ⃟❈ ⃟ ⃟ ⃟ ⃟⚘ ⃟ ⃟ ⃟⚘☆☆☆
پیغمبر خوب ما 🕋
نور خدا محمد (ص) ✨
چراغ راه مردم 💡
رهبر ما محمد (ص) 😍
ما کودکان همیشه 👦
گوییم یا محمد (ص) 🗣
ما پیرو تو هستیم 🖐
صل علی محمد 🌹
ای پیرو محمد 👦
ای کودک مسلمان 🧒
قلب تو پاک و روشن 💖
از نور دین و ایمان ☀️
یار و نگهدار تو 😇
باشد خدا و قرآن 🤲
بگو تو، یا محمد 🗣
صل علی محمد 🌹
صلوات بر محمد🌹🌹🌹
❣اّللّٰهُــمَّ صَـــلِّ عَــلیٰ مُــحَــمَّــدٍ وَ آلِ مُــحَــمَّــد وَ عَــجِّــلْ فَــرَجَــهُــمْ❣
عیدتان مبارک ✨💐✨
#میوه_ی_دل_من
#هفته_وحدت
#پیامبر_مهربانی_ها
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
🦁🍃🦁🍃🦁🍃
صفحه 1⃣
🦁شیر کوچولوی خوابالو🦁
یکی بود یکی نبود، غیر از خدای خوب و مهربون، هیشکی نبود. ✨زیر گنبود کبود، یه شیر کوچولو بود. شیر کوچولو خیلی خسته شده بود ولی هر کاری میکرد نمیتونست بخوابه.🦁😴
به خاطر همین رفت پیش دوستش فیل کوچولو🐘 و گفت:
ـ سلام فیل کوچولو.✋
ـ سلام شیر کوچولو.🤚
ـ من خیلی خوابم میاد، الان هم وقت خوابه، ولی هر کاری میکنم نمیتونم بخوابم، میتونی بهم یاد بدی چه جوری باید بخوابم؟😥😴
ـ خب برا اینکه خوابت ببره، باید بری خونتون و سرت رو بذاری روی بالشِت تا خوابت ببره.🛏
شیر کوچولو از دوستش تشکر کرد و بعد خداحافظی کرد و رفت خونشون تا سرش رو بذاره روی بالش و بخوابه.🌺
ادامه⬇️⬇️
#میوه_ی_دل_من
#داستان
#تولد_تا_هفت_سالگی
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
🦁🍃🦁🍃🦁🍃
صفحه2⃣
رفت توی اتاقش و سرش رو گذاشت روی بالشتش، از این ور شد، از اون ور شد، ولی هر کاری کرد خوابش نبرد.😞
به خاطر همین از جاش بلند شد و رفت پیش دوستش زرافه کوچولو🦒 و بهش گفت:
ـ سلام زرافه کوچولو.✋
ـ سلام شیر کوچولو.🤚
ـ من خیلی خوابم میاد، الان هم وقت خوابه، ولی هر کاری میکنم نمیتونم بخوابم، میتونی بهم یاد بدی چه جوری باید بخوابم؟😟
ـ وقتی میخوای بخوابی، سرت رو میذاری روی بالش تا خوابت ببره؟🤔
ـ بله زرافه کوچولو، این کار رو کردم ولی خوابم نبرد.😔
ـ خب ببینم، وقتی سرت رو گذاشتی روی بالش، چشاتو بسته بودی؟
ـ نه.👀
ـ خب اگه میخوای خوابت ببره باید چشاتو ببندی تا خوابت ببره.😴
شیر کوچولو🦁 از دوستش تشکر کرد و بعد هم ازش خداحافظی کرد و رفت خونشون تا سرش رو بذاره روی بالش و چشاش رو ببنده تا خوابش ببره.
ادامه⬇️⬇️
#میوه_ی_دل_من
#داستان
#تولد_تا_هفت_سالگی
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
🦁🍃🦁🍃🦁🍃
صفحه 3⃣
این کار رو کرد، ولی هر چی این ور شد و اون ور شد، خوابش نبرد.
از جاش بلند شد و رفت پیش دوستش خرسی کوچولو 🐻و گفت:
ـ سلام خرسی کوچولو.✋
ـ سلام شیر کوچولو.🤚
ـ من خیلی خوابم میاد، الان هم وقت خوابه، ولی هر کاری میکنم نمیتونم بخوابم، میتونی بهم یاد بدی چه جوری باید بخوابم؟🙁
ـ بله دوست خوبم، ببینم برا اینکه خوابت ببره، سرت رو گذاشتی روی بالش؟🛏
ـ بله گذاشتم.
ـ خب چشات رو هم بستی؟👀
ـ بله بستم. ولی هر کاری کردم خوابم نبرد.
ـ خب بگو ببینم، وقتی چشات رو بستی به خواب فکر کردی؟
ـ نه، چه جوری باید به خواب فکر کنم؟🤔
ـ این کار خیلی راحته، کافیه که به این فکر کنی که الان داره خوابت میبره و همه دوستات هم الان خوابیدند. اینطوری خیلی زودتر خوابت میبره.😊
شیر کوچولو از دوستش تشکر کرد و بعد هم خداحافظی کرد و رفت خونشون تا سرش رو بذاره روی بالش و چشاش رو ببنده و به خواب فکر کنه تا خوابش ببره.🦁
ادامه⬇️⬇️
#میوه_ی_دل_من
#داستان
#تولد_تا_هفت_سالگی
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
🦁🍃🦁🍃🦁🍃
صفحه 4⃣
این کار رو کرد، هی این ور شد و اون ور شد، ولی خوابش نبرد.😔
به خاطر همین از جاش پا شد و رفت پیش دوستش ببر کوچولو🐯 و بهش گفت:
ـ سلام ببر کوچولو.✋
ـ سلام شیر کوچولو. 🤚اع! چی شده، چرا اینقدر چشات قرمز شده؟😱
ـ آخه من خیلی خوابم میاد، الان هم وقت خوابه، ولی هر کاری میکنم نمیتونم بخوابم، میتونی بهم یاد بدی چه جوری باید بخوابم؟😰
ـ بله، خب این کار، خیلی راحته. باید سرت رو بذاری روی بالش.
ـ من این کار رو کردم ولی خوابم نبرد.
ـ خب چشات رو بسته بودی؟👀
ـ بله بسته بودم.
ـ به خواب فکر کردی؟🤔
ـ بله، فقط به خواب فکر کردم و هی این ور شدم و اون ور شدم، ولی خوابم نبرد.
ـ آهان! حالا فهمیدم چرا خوابت نمیبره، آخه وقتی میخوای بخوابی، باید سرت رو بذاری روی بالش و چشات رو ببندی و به خواب فکر کنی و از جات تکون نخوری، اینطوری خیلی زود خوابت میبره. اگر هم از مامانت خواهش کنی که برات یه قصه و یه لالایی خوشگل بخونه، خیلی زودتر خوابت میبره.😍
ادامه⬇️⬇️
#میوه_ی_دل_من
#داستان
#تولد_تا_هفت_سالگی
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
🦁🍃🦁🍃🦁🍃
صفحه5⃣
شیر کوچولو خیلی خوشحال شده بود، آخه فهمید مشکل کارش از کجا بود و چرا خوابش نمیبرد، آخه اون هی تکون میخورد و از جاش بلند میشد، به خاطر همین بود که خوابش نمیبرد.
از دوستش خیلی تشکر کرد و بعد هم خداحافظی کرد و رفت خونشون و برا مامانش همه ماجرا رو تعریف کرد.❤️
بعد هم به مامانش گفت:
ـ مامان جونم! من دارم میرم توی اتاقم تا سرم رو بذارم روی بالشم و چشام رو ببندم و به خواب فکر کنم و تکون نخورم تا خوابم ببره. میشه ازتون خواهش کنم که برام یه قصه و لالایی بخونی تا زودتر خوابم ببره؟😴
ـ بله! شیر کوچولوی ناز من! حتما این کار رو میکنم.😍
ادامه⬇️⬇️
#میوه_ی_دل_من
#داستان
#تولد_تا_هفت_سالگی
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
🦁🍃🦁🍃🦁🍃
صفحه 6⃣
بعد هم شیر کوچولو رفت توی اتاقش🚪 سرش رو گذاشت روی بالشش🛌 و چشاش رو بست و به خواب فکر کرد😴
به اینکه الان خوابش میبره،
به اینکه الان دوستاش همه خوابن و سرشون رو گذاشتن روی بالششون و چشاشون رو هم بستن
شیر کوچولو تکون نخورد و از جاش بلند نشد و مامانش هم براش قصه شیرکوچولو رو تعریف کرد و بعد گفت:
لالا لالا گل…..
ادامه ماجرا میشه همون لالایی و یا زمزمههایی که بچهها بهشون عادت دارند تا باهاشون زودتر خوابشون ببره.😍
پایان❇️
#میوه_ی_دل_من
#داستان
#تولد_تا_هفت_سالگی
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯