┄━━•●❥-☀️🌼☀️-❥●•━━┄
در این دنیا دین به عنوان یک منجی انسان را از مشکلات نجات می دهد🕋
دین می گوید که این دنیا سخت بوده و محدودیت در آن زیاد است؛ اما من به شما یک برنامه میدهم که بتوانید از این محدودیتها به خوبی عبور کنید📋
دین به انسان محدودیت نمیدهد؛ بلکه دنیا محدودیت میدهد. این تفکر اشتباه است که خیلی از افراد فکر میکنند دین به ما محدودیت میدهد و ما محدودیتهای دینی را چطور به فرزند خود منتقل کنیم🌏
دین راه لذت بردن از میان این همه محدودیت های موجود در دنیا را به ما یاد میدهد. مثلاً یکی از مسائل انسان خواب و بیداری است و دوست دارد از خواب خود لذت برده و آرام بخوابد😴 و در طول روز نیز با نشاط باشد😇
برای این مسئله دین به ما می گوید که باید صبح بینالطلوعین نخوابیم زیرا این خواب مکروه است❌
یعنی اگر عادت کنید که بینالطلوعین نخوابید، در طول روز با نشاط خواهید بود. محدودیت و مشکل ما مسئلهی خواب و بیداری است. اینکه خوب بخوابیم و خوب بیدار شویم. دین به ما یک برنامه میدهد که لذتبخشترین خواب و بیداری را داشتهباشیم. دین می گوید که 1⃣اول شب بخوابید 2⃣با شکم پر نخوابید. 3⃣بین روز اگر توانستید یک ساعت بخوابید. این برنامه ی دین است، برای اینکه شما از خواب وبیداری لذت ببرید😊
اگر این مسائل را بدون نشان دادن محدودیت زندگی به کسی آموزش بدهید، فکر خواهد کرد که دین حتی به خواب ما هم کار دارد و میخواهد جلوی آن را بگیرد. در این صورت از دین زده می شود❌
#میوه_ی_دل_من
#تولد_تا_هفت_سالگی
#تربیت_اسلامی
#استاد_پناهیان
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
هم کاردستی هم بازی 🤩
یه جوجه بانمک😍
بعدش هم میتونین نمایش عروسکی اجرا کنین☺️
#تولد_تا_هفت_سالگی
#میوه_ی_دل_من
#کاردستی
#مادر_خلاق
#بازی_سازی
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
34.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
══❀﷽❀══
#تقرّب8⃣2⃣
💠چگونه به خدا و امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه الشّریف) مقرّب شویم؟
⬅️ جلسه بیست و هشتم
🎙 #استاد_پناهیان
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
—✧✧🌸✧ 📚 ✧🌸✧✧—
آی قصه قصه قصه📚
این داستان: مسابقه نقاشی🎨
#میوه_ی_دل_من
#داستان
#تولد_تا_هفت_سالگی
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
صفحه 1⃣
به نام خداوند بخشنده و مهربان✨
سلام بچههای قشنگم😊
امیدوارم هر جا که هستین حالتون خوب باشه🍎
امشب هم با یه قصه قشنگ اومدم پیشتون😇
بریم که قصه رو واستون تعریف کنم☺️
یکی بود یکی نبود. غیر از خدای مهربون هیچ کس نبود.
جنگلی بود سرسبز🍃 توی این جنگل بچه میمون🐵 زرنگی زندگی میکرد.
میمون کوچولوی قصه ما انقدر شلوغ و نامرتب بود که مامانش همیشه از دستش ناراحت بود☹️
هر وقت میمون کوچولو با اسباببازیاش بازی میکرد، بعد از بازی اونا رو جمع نمیکرد❌ یا وقتی نقاشی میکشید تمام اتاق پر میشد از مداد رنگیها و کاغذای جورواجور📚
با اینکه مامانش همیشه بهش میگفت این طور نامنظم بودن اصلا خوب نیست🚫 اما میمون کوچولو اصلا توجه نمیکرد😕
یه روز صبح توی جنگل خبرایی شد🧐
همه بچههای حیوونا خبر از یک مسابقه میدادن، مسابقه نقاشی🤩
همه خوشحال بودن و خبر رو به بقیه میدادن😄
میمون کوچولوهم بالا و پایین میپرید و آواز میخوند و میگفت:
من برنده میشم، من برنده میشم🙉
جغد دانای جنگل🦉 اسم همه بچههای حیوونایی که قرار بود توی مسابقه نقاشی شرکت کنن رو روی کاغذ نوشت و بالاخره اسم میمون کوچولوی ما رو هم برای مسابقه نوشت📋
قرار شد که فردا صبح همه بچهها جلوی درخت گردو🌳 جمع بشن و مدادرنگیا و وسایل نقاشیشونو بیارن🖍
🔰ادامه
#میوه_ی_دل_من
#داستان
#تولد_تا_هفت_سالگی
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
صفحه2⃣
اون شب میمون کوچولو خیلی زود خوابید و تا صبح خواب مسابقه رو میدید💤
صبح خوشحال و سرحال شروع کرد به آماده کردن وسایل نقاشی🙃
اما بچهها فقط دو تا مدادرنگی براش باقی مونده بود😕 فقط آبی🔵 و قرمز🔴
هی گشت و گشت، زیر میز🍱 بالای تخت🛏 پشت تلویزیون📺 این طرف▶️ و اون طرف◀️ ولی نه، بی فایده بود😞
مدادرنگیاش پیدا نشد که نشد☹️
مامان میمون کوچولو بهش گفت:
دیدی پسرم اگه تو بچه مرتب و منظمی بودی هیچوقت وسایلاتو گم نمیکردی✅
میمون کوچولو خیلی ناراحت شد و گریه کرد😢 و گفت:
وای من نمیتونم با دو تا مداد رنگی توی مسابقه شرکت کنم، نمیتونم برنده بشم😔
مامان میمون کوچولو هم هر چی گشت مداد رنگیارو پیدا نکرد‼️ شاید همه مدادرنگیا از نامرتبی میمون کوچولو عصبانی بودن😤 و رفته بودن یه گوشهای قایم شده بودن👀
مامان میمون کوچولو گفت:
عجله کن، عجله کن که داره دیرت میشه😮 اگه دیر برسی نمیتونی توی مسابقه شرکت کنی😥
میمون کوچولو هم با چشای گریون😢 مداد قرمز🖍 و آبی🖌 رو برداشت و رفت به طرف درخت گردو🌳
وقتی رسید، دید همه دوستاش خیلی زودتر از اون اومدن و آماده مسابقه هستن🐾
میمون کوچولو اشکاشو پاک کرد و گوشهای ساکت و آروم نشست🐒
دوستاش از اینکه اون ساکته وبازی نمیکنه خیلی تعجب کردن و ازش پرسیدن:
چی شده چرا انقدر ناراحتی⁉️
میمون کوچولو گفت:
آخه من مدادرنگیامو گم کردم. حالا فقط دوتا رنگ دارم. آبی و قرمز😞
دوستاش همه با تعجب سرشونو تکون دادن و گفتن:
🔰ادامه
#میوه_ی_دل_من
#داستان
#تولد_تا_هفت_سالگی
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
صفحه3⃣
وای وای خیلی بد شد😱 مگه تو وسایلتو جمع نمیکردی و سرجاش نمیذاشتی⁉️
میمون کوچولو با خجالت سرش رو پایین انداخت و گفت🙈
نه من فکر نمیکردم که اینطور بشه. اصلا دلم نمیخواست که مدادرنگیای قشنگمو گم کنم🙁 همون موقع جغد دانا🦉 صداشو صاف کرد و گفت:
بچه حیوونای عزیز، همه شما باید یه نقاشی از جنگل سبز ما بکشید🏕
ما به بهترین نقاشی جایزه میدیم🎁 زود باشید. حالا همه با هم شروع کنید🎈
بله گلای قشنگم
خیلی زود همه شروع کردن به نقاشی کشیدن🖍
میمون کوچولو هم غمگین بود ولی شروع کرد به کشیدن نقاشی✏️
یه آسمون کشید و اونو با مداد آبی رنگ کرد🌠 بعد هم یه گل قرمز قشنگ کشید🌹
اون رنگ سبز نداشت که برگها و درختای جنگل رو بکشه😞
وقتی نقاشی همه تموم شد، جغد دانا🦉 یکی یکی همه نقاشیارو نگاه کرد. همه بچهها، جنگل رو خیلی قشنگ کشیده بودن😍
جنگل با درختای سبز و زیبا🌲 با رودخونهها و ماهیها🐟 با پرندهها🐧 و گلای رنگارنگ و زیبا💐
وقتی جغد دانا رسید به نقاشی میمون کوچولو، دید که وای😨
فقط آسمون آبی و یه گل سرخ کشیده🌹
جغد دانا گفت:
توی جنگل سرسبز ما، خیلی چیزا هست. چرا نکشیدی⁉️
میمون کوچولو سرشو پایین انداخت و گفت: آخه من مدادرنگی نداشتم و اونارو گم کردم😔
من بچه نامنظمی هستم و حالا نمیتونم توی این مسابقه برنده بشم😭
بله گلای نازنینم
جغد🦉 هم ناراحت شد و بالای شاخه درخت نشست و گفت:
عزیزان من، نقاشیای شما خیلی خیلی قشنگن😇
ما به همه نقاشیا جایزه میدیم🎁
اما میمون کوچولو مدادرنگی نداشت و نتونست جنگل قشنگ ما رو نقاشی کنه🤨 ولی میمون کوچولو متوجه اشتباهش شده و قول داده که میمون منظم و عاقلی باشه👌 حالا ما به میمون کوچولو هم جایزه میدیم😉
بله گلای زیبای من، اگه گفتین جایزه اون چی بود❓ جایزهاش یه جعبه مدادرنگی بود🤩 مدادرنگیایی که میمون کوچولو ازونا خوب باید مراقبت میکرد و قول داده بود که دیگه اونا رو گم نکنه✅
آفرین به میمون کوچولوی قصه ما و به شما بچههای منظم و مرتب توی خونه👏👏
💠پایان
#میوه_ی_دل_من
#داستان
#تولد_تا_هفت_سالگی
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯