eitaa logo
مدافعان حرم 🇮🇷
31.5هزار دنبال‌کننده
33.9هزار عکس
15.1هزار ویدیو
323 فایل
اینجا قراره که فقط از شهدا درس زندگی بگیریم♥ مطمئن باشین شهدا دعوتتون کردن💌 تاسیس 16اسفند96 ارتباط👇 @Soleimaniam5 https://gkite.ir/es/9987697 تبلیغ👇 https://eitaa.com/joinchat/2294677581C1095782f6c عنایات شهدا👇 https://eitaa.com/shahiidaneh
مشاهده در ایتا
دانلود
اولین مراسم گرامیداشت شهید مدافع حرم علی روحانی پنجشنبه ٢٧ آبان ساعت ١۵ قطعه ۵٠ مقبره الشهدای اصحاب رسانه #تهران @Modafeaneharaam
🌹شهید مدافع‌حرم حسین اسداللهی ♻️رسیدگی به مردم آسیب‌دیده 💜کافی بود حس کند که خلق خدا نیاز به کمک دارند؛ آن وقت دیگر نَه برایش مقصد مهم بود و نه دین و مذهبِ کسانی که او برای یاری‌شان سر از پا نمی‌شناخت. روستای «خلصه» در سوریه ، «آق‌قلا» در گلستان و روستای «کوئیک حسن» سرپل‌ذهاب برای او یکی بود؛ وقتی قرار می‌شد مردمش را از زیر بار ظلم و محرومیت و آسیب‌دیدگی نجات دهد، دریغ نمی‌کرد. 💚شهید اسداللهی پس از نابودی داعش، در صحنه‌های مختلف خدمت‌رسانی به ملت شریف ایران به‌ویژه در صحنه‌های امدادرسانی به هنگام زلزله‌ی واقع‌شده در غرب کشور و همچنین وقوع سیل در شهرهای شمال و غرب کشور دوشادوش بسیجیان و گروه‌های جهادی، حضوری شبانه‌روزی داشت. 💜زمان زلزله سرپل‌ذهاب و نیز سیل آق‌قلا، حاج‌حسین حتی گاهی بدون هماهنگی به این مناطق سفر می‌کرد و شبانه‌روز برای کمک به مردم آسیب‌دیده تلاش می‌کرد. با اینکه این حق را داشت تا برای سفرهایش از هواپیما استفاده کند اما حاج‌حسین با اتوبوس رفت‌وآمد می‌کرد تا مبادا بیخود از پول بیت‌المال خرج شود. 🎂#به‌مناسبت_سالروز_ولادت 🎊هدیه به روح مطهر شهید صلوات🎊 @Modafeaneharaam
🔰 حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، صبح امروز در دیدار نخبگان و استعدادهای برتر علمی: در بعضی از دانشگاهها عناصری هستند که #جوان_نخبه را تشویق میکنند به ترک کشور، من صریح میگویم این خیانت است، این خیانت است، این دشمنی با کشور است، دوستی با آن #جوان هم نیست. ۱۴۰۰/۸/۲۶ #دیدار_نخبگان @Modafeaneharaam
10.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 چه ابعاد مبهمی از حادثه سقوط هواپیمای اوکراینی موجب تاخیر در اطلاع‌رسانی قضیه شد؟ 👤 سردار حاجی‌زاده: 🔸آن روز نمی‌توانستیم بگوییم گوشه‌ای از حادثه بر عهده دیگری است، پس همه‌ مسئولیت را پذیرفتیم. 🔸بعد از آن تاریخ، متولی بررسی، قوه قضائیه شده است. @Modafeaneharaam
🎁 ارائه بسته‌های متنوع آموزشی🛍 💠🔶💠🔶💠🔶💠🔶💠🔶 🎬 بخش‌هایی از دوره ۱ 📌 ویژه اولیاء و مربیان 👈 قیمت اصلی: ۲۸۰ تومان 💰 با تخفیف: ۸۰ هزار تومان😍 🚛 ارسال رایگان 📝 جهت سفارش، عبارت «تربیت نوجوان۱» را به همراه کد تخفیف «پ ۱۱۲» به آیدی زیر ارسال نمایید.👇👇👇👇👇 @serateammar1400
📸 تفاوت حضور معاون اول این دولت با معاون اول دولت قبل در میان زلزله‌زدگان کرمانشاه و هرمزگان 🔸آن یکی پس از ۱۵ روز با کفش در چادر زلزله‌زدگان حاضر شد. 🔹این یکی در کمتر از ۱۲ ساعت به دستور رئیس‌جمهور برای پیگیری امور در جمع آنان حضور یافته و این‌گونه امر بدیهی شرط ادب حضور در خانه مردم را انجام داد. @Modafeaneharaam
📣#اطلاع_رسانی 🌷مراسم گرامیداشت شهید ابوالفضلی، مدافع‌حرم شهید حامد جوانی🌷 🎙سخنران:سردار بابازاده(فرمانده قرارگاه مطقه ای عاشورا) 🎤باخاطره گویی:همرزم شهید سرهنگ عبدی 📆پنج شنبه ۲۷ آبان ماه ۱۴۰۰ ⏰ساعت۱۵:۳۰ 🗺#تبریز_بالاتر از چهارراه لاله_به طرف ابوریحان_انتهای خیابان ملت (تاکسیرانی)_مجتمع فرهنگی هنری دکتر مبیّن @Modafeaneharaam
🕊 سه شهید گمنام شناسایی شدند 🌷 "شهید اصغر رستمی شاپورآبادی" که در سال ۱۳۸۵ به‌عنوان شهید گمنام در "حاجی آباد زیرکوه" دفن شده بود. 🌷 "شهید مهدی تحویلیان پایین دروازه" که در سال ۱۳۸۷ به‌عنوان شهید گمنام در "دانشگاه ولیعصر عج رفسنجان" دفن شده بود. 🌷 "شهید ابراهیم پیکار" که در سال ۱۳۹۳ به‌عنوان شهید گمنام در " قروه درجزین" دفن شده بود. http://www.tafahoseshohada.ir/fa/news/3047 @Modafeaneharaam
19.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥قاتل شهیده فاطمه اسدی را بهتر بشناسیم ⛔️مصطفی هجری کیست ؟الان کجاست و چه می کند؟ 📣ادامه ویدیو @Modafeaneharaam
🔺افشا اونا Vs افشای ما ... @Modafeaneharaam
3.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
باید به‌گونه‌ای حرکت کنیم که در آینده‌ای معقول، ایران منبع علم جهانی بشود و هر کس برای دسترسی به جدیدترین یافته‌های علمی، ناچار از یادگیری زبان فارسی شود، همانگونه که در برهه‌هایی از تاریخ، ایرانیان بر قله‌های دانش جهانی قرار داشتند و کتاب های دانشمندان ایران در دانشگاه های غرب و شرق مورد تدریس و استناد اهل علم و دانش بود. بیانات صبح امروز رهبر انقلاب در دیدار با نخبگان و استعدادهای برتر علمی. ۱۴۰۰/۰۸/۲۶ @Modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
✅ادامه داستان واقعی 🌺فرار از جهنم🌺 💠قسمت سیزدهم داستان دنباله دار فرار از جهنم: چطور تشکر کنم؟ . او
✅ادامه داستان واقعی 🌺فرار از جهنم🌺 به قلم شهید سید طه ایمانی🌹 💠قسمت شانزدهم داستان دنباله دار فرار از جهنم: سال نحس . یه مهمونی کوچیک ترتیب داد … بساط مواد و شراب و … . گفت: وقتی می رفتی بچه بودی، حالا دیگه مرد شدی … حال کن، امشب شب توئه … . حس می کردم دارم خیانت می کنم … به کی؟ نمی دونستم … مهمونی شون که پا گرفت با یه بطری آبجو رفتم توی حیاط پشتی … دیگه آدم اون فضاها نبودم … . . یکی از اون دخترها دنبالم اومد … یه مرد جوون، این موقع شب، تنها … اینو گفت و با خنده خاصی اومد طرفم … دختر جذابی بود اما یه لحظه یاد مادرم افتادم … خودم رو کشیدم کنار و گفتم: من پولی ندارم بهت بدم … . کی حرف پول زد؟ … امشب مهمون یکی دیگه ای … دوباره اومد سمتم … برای چند لحظه بدجور دلم لرزید … هلش دادم عقب و گفتم: پس برو سراغ همون … و از مهمونی زدم بیرون … . . تا صبح توی خیابون ها راه می رفتم … هنوز با خودم کنار نیومده بودم … وقتی برگشتم، ویل بهم تیکه انداخت … تو بعد از ۹ سال برگشتی که زندگی کنی، حال کنی … ولی ول می کنی میری. نکنه از اون مدلشی و … . حوصله اش رو نداشتم … عشق و حال، مال خودت … من واسه کار اینجام … پولم رو که گرفتم فکر می کنم باهاش چه کار کنم … . با حالت خاصی سر تکون داد و زد روی شونه ام … و دوباره کار من اونجا شروع شد … . . با شروع کار، دوباره کابوس ها و فشارهای قدیم برگشت … زود عصبی می شدم و کنترلم رو از دست می دادم … شراب و سیگار … کم کم بساط مواد هم دوباره باز شد … حالا دیگه یه اسلحه هم همیشه سر کمرم بود … هر چی جلوتر میومدم خراب تر می شد … ترس، وحشت، اضطراب … زیاد با بقیه قاطی نمی شدم … توی درگیری ها شرکت نمی کردم اما روز به روز بیشتر غرق می شدم … کل ۳۶۵ روز یک سال … سال نحس … 🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷 💠قسمت هفدهم داستان دنباله دار فرار از جهنم: وصیت . داشتم موادها رو تقسیم می کردم که یکی از بچه ها اومد و با خنده عجیبی صدام کرد … هی استنلی، یه خانم دم در باهات کار داره … . یه خانم؟ کی هست؟ … . هیچی مرد … و با خنده های خاصی ادامه داد … نمی دونستم سلیقه ات این مدلیه … . . پله ها رو دو تا یکی از زیر زمین اومدم بالا و رفتم دم در … چشمم که بهش افتاد نفسم بند اومد … زن حنیف بود … یه گوشه ایستاده بود … اولش باور نمی کردم … . . یه زن محجبه، اون نقطه شهر، برای همه جلب توجه کرده بود … کم کم حواس ها داشت جمع می شد … با عجله رفتم سمتش … هنوز توی شوک بودم … . شما اینجا چه کار می کنید؟ … . چشم هاش قرمز بود … دست کرد توی کیفش و یه پاکت در آورد گرفت سمتم … بغض سنگینی توی گلوش بود … آخرین خواسته حنیفه … خواسته بود اینها رو برسونم به شما … خیلی گشتم تا پیداتون کردم … . . نفسم به شماره افتاد … زبونم بند اومده بود … آخرین … خواسته … ؟ دو هفته قبل از اینکه … . . بغضش ترکید … میگن رگش رو زده و خودکشی کرده … حنیف، چنین آدمی نبود … گریه نذاشت حرفش رو ادامه بده … . . مغزم داشت می سوخت … همه صورتم گر گرفته بود … چند نفر با فاصله کمی ایستاده بودن و زیر چشمی به زن حنیف نگاه می کردن … تعادلم رو از دست دادم و اسلحه رو از سر کمرم کشیدم … . 🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷 💠قسمت هجدهم داستان دنباله دار فرار از جهنم: باور نمی کنم اسلحه به دست رفتم سمت شون … داد زدم با اون چشم های کثیف تون به کی نگاه می کنید کثافت ها؟ … و اسلحه رو آوردم بالا … نمی فهمیدن چطور فرار می کنن … . . سوئیچ ماشین رو برداشتم و سرش داد زدم … سوار شو … شوکه شده بود … با عصبانیت رفتم سمتش و مانتوش رو گرفتم و کشیدمش سمت ماشین … در رو باز کردم و دوباره داد زدم: سوار شو … . . مغزم کار نمی کرد … با سرعت توی خیابون ویراژ می دادم … آخرین درخواست حنیف … آخرین درخواست حنیف؟ … چند بار اینو زیر لب تکرار کردم … تمام بدنم می لرزید … . با عصبانیت چند تا مشت روی فرمون کوبیدم و دوباره سرش داد زدم … تو عقل داری؟ اصلا می فهمی چی کار می کنی؟ … اصلا می فهمی کجا اومدی؟ … فکر کردی همه جای شهر عین همه که سرت رو انداختی پایین؟ … . . پشت سر هم سرش داد می زدم ولی اون فقط با چشم های سرخ، آروم نگاهم می کرد … دیگه نمی تونستم خودم رو کنترل کنم … فکر مرگ حنیف راحتم نمیذاشت … کشیدم کنار و زدم روی ترمز … . . چند دقیقه که گذشت خیلی آروم گفت … من نمی دونستم اونجا کجاست … اما شما واقعا دوست حنیفی؟ … شما چرا اونجا زندگی می کنی؟ … . . گریه ام گرفته بود … نمی خواستم جلوی یه زن گریه کنم … استارت زدم و راه افتادم … توی همون حال گفتم از بدبختی، چون هیچ چاره دیگه ای نداشتم … . . رسوندمش در خونه … وقتی پیاده می شد ازم تشکر کرد و گفت: اگر واقعا نمی خوای، برات دعا می کنم … . دعا؟ … اگر به دعا بود، الان حنیف زنده بود … اینو تو دلم گفتم و راه افتادم … 🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷 💠قسمت نوزدهم داستان دنباله دار فرار از جهنم: فاصله ای به وسعت ابد. ب