eitaa logo
مدافعان حرم 🇮🇷
31.5هزار دنبال‌کننده
33.9هزار عکس
15.1هزار ویدیو
323 فایل
اینجا قراره که فقط از شهدا درس زندگی بگیریم♥ مطمئن باشین شهدا دعوتتون کردن💌 تاسیس 16اسفند96 ارتباط👇 @Soleimaniam5 https://gkite.ir/es/9987697 تبلیغ👇 https://eitaa.com/joinchat/2294677581C1095782f6c عنایات شهدا👇 https://eitaa.com/shahiidaneh
مشاهده در ایتا
دانلود
نامه یک معلم به اداره فرهنگ شهرستان کهگیلویه در سال ۱۳۴۱ “با کمال ادب چون روز چهارشنبه بعلت کسالت شدید و نداشتن دسترسی به پزشک نتوانستم تدریس کنم و کلاس بوسیله دانش آموزان اداره شد، آن اداره حق دارد یک روز حقوق اینجانب را کسر نماید.” لقمه حلال یعنی این @Modafeaneharaam
🌹 عده‌ای میگن ، اگر معجزه و کرامت درسته پس چرا در عصر حاضر نمی‌بینم این هم کرامت معتبر که در همین زمان ما اتفاق افتاد... راوي : مادرشهيدمحمد معماريان محرم حدود 20 سال پيش بود كه تو يه اتفاق، پام ضربه ي شديدي خورد؛ به طوري كه قدرت حركت نداشتم. پام رو آتل بسته بودند. ناراحت بودم كه نمي تونستم تو اين ايام كمك كنم. نذر كرده بودم كه اگه پام تا عاشورا خوب بشه، با بقيه ي دوستانم، ديگ هاي مسجد را بشورم و كمكشون كنم. شب عاشورا رسيده بود و هنوز پام همون طور بود. از مسجد كه به خونه رفتم، حال خوشي نداشتم. زيارت را خوندم و كلي دعا كردم. نزديك هاي صبح بود كه گفتم يه مقدار بخوابم، تا صبح با دوستان به مسجد بِرَم. تو خواب ديدم تو مسجد ( المهدي ) جمعيت زيادي جمع هستند و منم با دو تا عصا زير بغل رفته بودم. يه دسته ي عزاداري منظم، داشت وارد مسجد مي شد. جلوي دسته، شهيد سعيد آل طه داشت نوحه مي خوند. با خودم گفتم: اين كه شهيد شده بود! پس اين جا چيكار مي كنه؟! يه دفعه ديدم پسرم محمد هم در كنارش هست. عصا زنان رفتم قسمت زنونه و داشتم اين ها رو نگاه مي كردم كه ديدم محمد سراغم اومد و دستش را انداخت دور گردنم. بهش گفتم: مامان، چه قدر بزرگ شدي! گفت: آره از موقعي كه اومديم اين جان، كلي بزرگ شديم. ديدم كنارش شهيد آزاديان هم وايساده. آزاديان به من گفت: حاج خانوم! خدا بد نده. محمد برگشت و گفت: مادرم چيزيش نيست. بعد رو كرد به خودم و گفت: مامان! چيه؟ گفتم: چيزي نيست؛ پاهام يه كم درد مي كرد، با عصا اومدم. محمد گفت: ما چند روز پيش رفتيم كربلا. از ضريح برات يه شال سبز آوردم. مي خواستم زودتر بيام كه آزاديان گفت: صبر كن با هم بريم. بعد تو راه رفته بوديم مرقد امام (ره). گفتيم امروز كه روز عاشوراست، اول بريم مسجد، زيارت بخونيم بعد بيايم پيش شما. بعد دستاشو باز كرد و كشيد از سر تا مچ پاهام. بعد آتل و باندها رو باز كرد و شال سبز را بست به پام و بعدش هم گفت: از استخونت نيست؛ يه كم به خاطر عضله ات است كه او هم خوب مي شه. از خواب بيدار شدم ديدم واقعيت داره؛ باندها همه باز شده بودند و شال سبزي به پاهام بسته شده بود. آروم بلند شدم و يواش يواش راه رفتم. من كه كف پام را نمي تونستم رو زمين بذارم، حالا داشتم بدون عصا راه مي رفتم. رفتم پايين و شروع به كار كردم كه ديدم پدر محمد از خواب بيدار شده؛ به من گفت: چرا بلند شدي؟ چيزي نمي تونستم بگم. زبونم بند اومده بود، فقط گفتم: حاجي! محمد اومده بود. اونم اومد پاهام رو كه ديد، زد زير گريه. بعد بچه ها رو صدا كرد. اونا هم گريه شون گرفته بود. اين شال يه بويي داشت كه كلّ فضاي خونه رو پر كرده بود. مسجد هم كه رفتيم، كلّ مسجد پر شده بود از اين بو. رفتم پيش بقيه ي خانوم ها و گفتم: يادتونه گفته بودم اگه پاهام به زمينه برسه، صبح مي آم. اونا هم منقلب شده بودند. يه خانومي بود كه ميگرن داشت. شال رو از دست من گرفت و يه لحظه به سرش بست و بعد هم باز كرد. از اون به بعد ديگه ميگرن اذيتش نكرده. مسجدي ها هم موضوع را فهميده بودند. واقعاً عاشورايي به پا شده بود. بعدها اين جريان به گوش آيت الله العظمي گلپايگاني (ره) رسيد. ايشون هم فرموده بودند: كه اين ها رو پيش من بياريد. پيش ايشون رفتم، كنار تختشون نشستم و شال رو بهشون دادم. شال رو روي دو چشم و قلبشون گذاشتند و گفتند: به جدّم قسم، بوي حسين (ع) رو مي ده. بعد به آقازاده شون فرمودند: اون تربت رو بياريد، مي خوام با هم مقايسه شون كنم. وقتي تربت رو كنار شال گذاشتند، گفتند كه اين شال و تربت از يك جا اومده. بعد آقا فرمودند: فكر نكنيد اين يه تربت معموليه. اين تربت از زير بدن امام حسين (ع) برداشته شده، مال قتل گاه ست؛ دست به دستِ علما گشته تا به دست ما رسيده. بعد ادامه دادند: شما نيم سانت از اين شال رو به ما بديد، من هم به جاش بهتون از اين تربت مي دهم. بهشون گفتم: آقا بفرماييد تمام شال براي خودتان. ايشون فرمودند: اگه قرار بود اين شال به من برسه، خدا شما رو انتخاب نمي كرد؛ خداوند خانواده ي شهدا رو انتخاب كرد تا مقامشون رو به همه يادآور بشه ... اگه روزي ارزش خون شهداي كربلا از بين رفت، ارزش خون شهداي شما هم از بين مي ره. بعد هم نيم سانت از شال بهشون دادم و يه مقدار از اون تربت ازشون گرفتم." @Modafeaneharaam
میگفت ؛ وقتی جای شلوغی باشه مادر گوشه‌ی چادرشو میده دستِ بچه‌اش که گم نشه... این دُنیا خیلی شلوغه ، گوشه‌ی چادرِ حضرت زهرارو بگیرید گم‌نشید (:😭😭😭😭 @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
وضعیت دردناک آوارگان و حمل پیکر بی‌جان کودکان در میانه باران و سیلابی که خیابان‌های غزه را فرا گرفته است @Modafeaneharaam
✍خواهر مسلمانم 🖌به دخترت چگونه رقصیدن را یاد نده بلکه به او یاده بده چگونه نماز بخواند!✅ 🖍به او تلقین نکن چگونه ترانه بخواند بلکه به او یاد بده چگونه قرآن را تلاوت کند!✅ 🖌او را با لباس‌های ناشایست و عریان زینت نده بلکه او را با حجاب زیبا کن!✅ 👈زیرا که از آن سوال خواهی شد! در حالی که در برابر الله بزرگ‌مرتبه قرار گرفته‌ای! ✅فرزندت را به گونه‌ای تربیت کن که برایت حُجت و دلیل باشد و نه حُجت و دلیل بر علیه‌ ات! @Modafeaneharaam
مردان بی سر ...❗️ برگرفته از کتاب کرامات نبرد الوعد الصادق : با پایان یافتن جنگ 33 روزه، حدود 300 سرباز اسرائیلی برای درمان و نقاهت به بیمارستانهای اروپایی فرستاده شدند. چند نفر ازاین سربازان دریک برنامه تلویزیونی شرکت کردند : دانی : ما اشباحی را می دیدیم که با ما می جنگیدند. 😟 مجری : چگونه ممکن است؟ بیشتر توضیح دهید. دانی : بارها به فرماندهی گفته ام که صحبتهایم عین حقیقت است. آنها ما را متهم کردند که ما مواد مخدر یا قرصهای روانگردان استفاده کرده ایم. به همین منظور، معاینات پزشکی متعددی روی ما انجام دادند. مجری : دانی، تو می دانی اشباح وجود ندارند. تو می توانی ازمهارت نیروهای حزب الله دراختفا و سرعت عمل صحبت کنی. اما ازاشباح نه. دانی : من مطمئنم آنها اشباح بودند. شما می توانی برای من بگویی آنها چگونه درآسمان پرواز می کردند؟ 😳 ( مجری و حاضران می خندند) (مجری ازیک سرباز دیگر سؤال می کند.) : رافی تو درگزارش خودت آورده بودی که جنگ آورانی را دیده ای که بدون سر بودند. که با شما می جنگیدند. این موضوع را چطور تفسیر می کنی؟ 😟 رافی : من تنها کسی نبودم که آن موجودات را دیده ام. بلکه همه افراد یگان ما شاهد آن بودند. مجری : خوب درآن موقع شما چه کردید؟! رافی : هیچ! ازمواضعمان پا به فرار گذاشتیم. مجری : آیا قبول داری که صحنه هایی که دیدی، درنتیجه استرس و ترس و وحشت جنگ بوده؟! رافی: من به شما اطمینان می دهم که تمام افراد گروه ، این رزمندگان بی سر را دیده اند و خیلی واضح بود که آنها بدون سر هستند. @Modafeaneharaam
نوای حاج‌ محمود کریمی در کیش به مناسبت ایام فاطمیه و شهادت دختر رسول‌الله(ص)، مراسم تجمع دختران فاطمی در جزیره‌ی زیبای کیش برگزار می‌شود و جاج محمود کریمی در کنار آب‌های نیلگون خلیج فارس به مدیحه‌سرایی می‌پردازد. @Modafeaneharaam
2.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 سرو مشروب در رستوران‌های شمال شهر تهران! 🔸 «به همین راحتی! در یکی از کافه‌‌رستوران‌های تهران و بدون اینکه به اطراف چشم بیندازیم که کسی نبیند و نگران باشیم مشکلی پیش بیاد، مشروب سفارش دادیم!» 🔸 پیدا کردن مشروب در کافه‌رستوران‌های تهران برخلاق تصورمان چندان سخت نبود. با اینکه چندباری این موضوع را شنیده بودیم، اما همه‌چیز در حد شنیده‌ها بود و تصمیم گرفتیم خودمان آستین بالا بزنیم. 🔸 خبرنگار تبیان با تعدادی پیگیری ساده به نام چند رستوران رسید. اولین رستوران را در خیابان بلوار نلسون ماندلا (جردن) سر زدیم که وقتی چنین درخواستی داشتیم، به ما گفت دیر شده، اگر یک ساعت زودتر آمده بودید، برایتان سرو میکردم، الان نداریم! و آدرس رستوران دیگری را به ما داد. 🔸 به کافه‌‌رستوران بعدی در خیابان اندرزگو رفتیم و خیلی راحت و بی‌دردسر و بدون نگرانی سفارش «درینک» را از ما گرفت و کمی بعد دو موکتل با ترکیب مشروبات الکی سر میزمان آماده بود که بوی محتویاتش تا ته بینی‌مان رفت! در آخر برای‌مان ۲۵۰ هزار تومان فاکتور کردند و سرانجام دو لیوان روی میز هم به گلدان کنار دستمان ختم شد! @Modafeaneharaam
🔷 اوضاع غزه چقدر بد است؟ 🔹یک مطالعه جدید نشان می‌دهد که "نسبت مرگ غیرنظامیان بیشتر از تمام درگیری های جهان در قرن بیستم است." 🔹قرن بیستم … همون قرنی که دو جنگ جهانی داشت. @Modafeaneharaam
🚨خطر بزرگی که از آن غافلیم : گسترش روزافزون شعب سرای ایرانی ، شهر لوازم خانگی ، آقای فرش ، شهر فرش ، فروشگاه‌های افق کوروش ، رفاه ، هفت و سایر فروشگاه‌های بزرگ ، همچنین انواع مال ها مانند ایران مال که عمدتا متعلق به آقازاده ها و ابرسرمایه داران هستند ، مغازه ها و کسب و کارهای کوچک را بی‌رونق و تعطیل می کنند . دوقدم مانده به صبح نه هرگز بلکه دوقدم مانده است تا همه مردم برده سرمایه داری وحشی در ایران شوند زیرا اگر بسرعت شرایط تغییر نکند در ماه‌ها و سالهای آینده دیگر از مغازه ها و کسب و کارهای کوچک خبری نیست چون هر روز بیش از پیش در حال تعطیلی و خانه نشینی هستند . انگار در یک حرکت هماهنگ مردم ، مسوولین و صدا وسیما دست به دست هم داده اند تا اقشار ضعیف و متوسط را حذف کنند و همه درآمدها نصیب مافیاهای اقتصادی پشت پرده ای شوند که با گسترش مال ها ، فروشگاه‌های بزرگ ، سرای ایرانی به میدان آمده اند زیرا مردم بیشتر خرید خود را از فروشگاههای بزرگ انجام می دهند ، دولت هم از یکسو به کارمندان خود بن خرید از فروشگاههای بزرگ را می دهد و از سوی دیگر بایک تصمیم اشتباه و غیر کارشناسی مردم را تشویق می کند اگر با مبلغ یارانه ، اجناس و کالاهای خود را از فروشگاههای بزرگ بخرند یارانه بیشتری دریافت می کنند و صدا و سیما هم شبانه روز خرید از سرای ایرانی ، شهر لوازم خانگی را از همه شبکه ها تبلیغ می کند . در تبلیغ سرای ایرانی یک نفر به خیابان می آید و می گوید پس مردم کجاهستند ؟ چرا هیچکس در شهر نیست ؟ بله درست می گوید چون هدف سرمایه داری وحشی این است که همه جا تعطیل باشد بجز سرای ایرانی . 🔴اگر امروز این خطر بزرگ را دفع نکنیم روزبه روز فاصله طبقاتی افزایش می یابد . فردا که همه جا تعطیل شد بجز سراها ، مالها و فروشگاه‌های آقازاده ها جز بردگی از ما کاری برنمی آید زیرا بخش اعظم ثروت جامعه در دست آنها قرار خواهد گرفت . 🟢راه‌حل این معضل بزرگ این است : 1- شما مردم عزیز ایران فقط از مغازه ها و کسب و کارهای کوچک خرید کنید . آگاهی مردم بزرگترین خطر برای مافیاهای اقتصادی است . اگر مردم از آنها خرید نکنند کم کم شعبه های منحوس خود را جمع می کنند . 2- با شماره تلفن 162 صدا و سیما تماس گرفته به این حجم عظیم تبلیغات سرای ایرانی ، شهر لوازم خانگی و...اعتراض کنید . 3- با شماره تلفن‌های 111 و 0216133 دفتر رئیس جمهور تماس گرفته اعتراض کنید تا بن خرید کالا از فروشگاههای بزرگ به کارمندان دولت ندهند و شرایطی ایجاد نکنند که مردم برای افزایش مبلغ یارانه از فروشگاههای بزرگ خرید کنند . همانطور که می بینید قدرت اصلی برای حل همه مشکلات در سه بخش فوق باز هم شما مردم عزیز هستید . @Modafeaneharaam
پارسال میخواستن با تمبون پاره براندازی کنن 😄 @Modafeaneharaam