مدافعان حرم 🇮🇷
🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷 🥀 #قرار_بیقرار 🌹 خاطرات شهید مدافع حرم #مصطفی_صدرزاده قسمت 4
🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷
🥀 #قرار_بیقرار
🌹 خاطرات شهید مدافع حرم #مصطفی_صدرزاده
قسمت 5⃣4⃣
قبل از اینکه کسی بتواند جلویم را بگیرد راهی خانه مصطفی شدم. وارد خانه اش که شدم، از جمعیت زیادی که آنجا بود تعجب کردم. مادر همسر مصطفی گوشه ای گریه میکرد. مامان هم روی مبل نشسته بود و دستانش می لرزید، ولی باز من نمیخواستم به چیزی فراتر از مجروحیت فکر کنم.
به اصرار همسرم رفتیم تهران تا برای بچه ها وسیله جمع کنم همین طور که لباسها را داخل ساک میگذاشتم گفتم:
« این قدر ناراحت نباش همه برای مصطفی دعا می کنیم، انشاءالله زود خوب میشه! »
تا این را گفتم، دیدم یکهو نشست روی زمین و زانوهایش را بغل کرد و با صدای بلند زد زیر گریه و گفت:
« عزیزم، مصطفی شهید شده! »
لباسها از دستم افتاد و با عصبانیت گفتم:
« تو هم مثل محمد حسین شدی؟ »
سری تکان داد و گریه اش شدت گرفت. بالأخره کم کم باورم شد که دیگر مصطفای عزیزم میان ما نیست. روزهای بعدی خیلی سخت گذشت. همان شب، خانه مامان و بابا از صدای گریه پدر و مادرم کسی نخوابید. هر روز در خانه مصطفی عاشورا بود. بچههای هیئتش هر شب در کوچه سینه زنی و روضه خوانی برپا می کردند و ما در خانه بی قرارتر می شدیم.
روز بعد از عاشورا میخواستم فاطمه و سارا را ببرم مدرسه. بین راه همین طور که باهم صحبت می کردیم فاطمه گفت:
« عمه من میدونم بابا مصطفام شهید شده. بار آخری که اومد تهران من رو با خودش برد بهشت زهرا سر مزار شهدا. بهم گفت فاطمه، یادت باشه شهدا همیشه زنده اند. وقتی که چشمات رو ببندی میتونی اونا رو ببینی و باهاشون حرف بزنی. »
فاطمه کمی مکث کرد و گفت:
« ولی همیشه عمو امیرحسین میگفت فاطمه بابات خیلی قویه، اصلا بابات ضدگلوله س، زخمی ممکنه بشه ولی شهید نمیشه! »
قدری ایستاد و در چشمانم نگاه کرد و گفت:
« عمه ولی بابام شهید شد! »
دست و پایم یخ شده بود و هیچ جوابی نداشتم. بالأخره بعد از یک هفته پیکرش را آوردند. روز معراج هم سخت بود و هم شیرین. سختی اش بدان سبب بود که بالاخره با گوشت و پوست و استخوان به این باور رسیدم که مصطفی دیگر بینمان نیست و شیرینی اش هم به خاطر وداع آخر بود. روز معراج با مادر شهید صابری آشنا شدم. با صورت پر از آرامش، آمد کنارم ایستاد و خودش را معرفی کرد. بعد دستی به چشمان پر از اشکم کشید و گفت:
« عزیز دلم گریه نکن تا بتونی صورت ماه برادرت رو واضح و روشن ببینی. »
به حرفش گوش کردم و اشکهایم را پاک کردم. وارد سالن که شدیم دست و پایم با من همراه نبودند. بالأخره بالای سرش رسیدم. صورتم را روی صورتش گذاشتم بعد گونه های قرمزش را بوسیدم. انگار تمام آرامش دنیا را در دلم ریختند.
⬅️ ادامه دارد....
@Modafeaneharaam
1.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ اینم از سوریه آزاد...
مرگ بر آمریکا و اسراییل نگفت
و دست دوستی هم دراز کرد...
تزویر به شما امان میدهد تامقاومتتان رابشکند...
@Modafeaneharaam
@Modafeaneharaam
🔴 معجزه شهدا رو دیده ای⁉️
https://eitaa.com/joinchat/16449734C323bd61cd4
⭕️اثری که رفیق شهیدت روی زندگیت میزاره⁉️
🤝 شهیدی که قرائت زیارت عاشورا به نیت او گره گشاست و معجزه میکنه 😍👌
السلام علیک یا اباعبدللهـــــــ【ع】
عشقحسین
تربیتطفل میکند
ما رابه این طریق
پدرسربهراه ڪرد
#بیرنجگنجبهمادادهاےحسینـــ♥️
@Modafeaneharaam
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ ﴿١﴾
وَرَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجًا ﴿٢﴾
فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَاسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ کَانَ تَوَّابًا ﴿٣﴾
الحمدلله رب العالمین
اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
اللهم احفظ قائدنا الامام الخامنه ای الی ظهور الحجه...
اللهم اجعل سیدنا و قائدنا الامام الخامنه ای فی درعک الحصینه التی تجعل فیها من ترید
اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
@Modafeaneharaam
12.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یمن: با موشک فلسطین ۲ به فرودگاه بنگوریون حمله کردیم
سخنگوی نیروهای مسلح یمن:
🔹نیروی موشکی در نیروهای مسلح یمن عملیاتی نظامی ویژهای را انجام داد که فرودگاه اللد در منطقه یافا اشغالی را هدف قرار داد.
🔹این عملیات با موشک بالستیک فراصوتی نوع «فلسطین۲» انجام شد و این عملیات با موفقیت به هدف خود رسید، به فضل خدا، و باعث فرار میلیونها نفر از گلههای صهیونیستهای غاصب به پناهگاهها و توقف فعالیت فرودگاه شد.
@Modafeaneharaam
دیوارنگار جدید میدان انقلاب، تصویر ۲۷ کودک شهید ایرانی در جنگ ۱۲ روزه با اسرائیل
@Modafeaneharaam