eitaa logo
مدافعان حرم 🇮🇷
31.6هزار دنبال‌کننده
33.8هزار عکس
15.1هزار ویدیو
323 فایل
اینجا قراره که فقط از شهدا درس زندگی بگیریم♥ مطمئن باشین شهدا دعوتتون کردن💌 تاسیس 16اسفند96 ارتباط👇 @Soleimaniam5 https://gkite.ir/es/9987697 تبلیغ👇 https://eitaa.com/joinchat/2294677581C1095782f6c عنایات شهدا👇 https://eitaa.com/shahiidaneh
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از ذاکر اهلبیت
دلنوشته ای از زبان دخترشهید: نمی دانم چرا امروزهم چشم هایم دو دومی زند.مثل همان روزعقدکنان.وقتی صدای عاقد درگوشم می پیچید نازنمیکردم که جواب نمیدادم،دوست داشتم یک دفعه در رابازکنی وبیایی😍 آن روزهمه بودند،مهربان وصمیمی😊اما من تو رامیخواستم.آرزومیکردم ازقاب چوبی ات بیرون می آمدی،باهمان لبخندروی لب هایت.اصلالبخندهم نمیزدی،اخم میکردی😢اماکنارم بودی😔شنیده ام مراخیلی دوست داشتی،مادرم می گفت بغلم می کردی ودور اتاق می چرخیدی!آنقدرکه سرت گیج می رفت😰بعدمی ایستادی وسرت راروی قلبم می گذاشتی.یک باربه مادرم گفته بودی این بچه چراقلبش اینطوری میزنه😳اوهراسان پرسیده بود،چطوری می زنه😱گفته بودی؛قلبش تاپ-تاپ نمیکندمی گویدبابا-بابا😍 مادرمی گفت وقتی تومی رفتی یک ماه طول می کشیدتاهوای شما ازسرم بیافتد.چه ساده بودمادر،فکرمی کردهوای توبعدازیک ماه ازسرم می افتد...مگرمیشودبه توفکرنکنم وفراموشت کنم😔یادت هس عهدی که درکلاس پنجم باتوبستم.آن وقت هاکه باهمه لج بودم ومشق هایم رانمی نوشتمتویک شب به خوابم آمدی وحرف زدی😍حرف هایت یادم نیست.فقط یادم هست که گفتی خوب درس بخوان دخترم ومن هم به توقول دادم وتاالان سرقولم هستم😊نشان به نشان20هایی که بعدازآن پای دفترم می نشست وهمه تعجب کرده بودندکه چطوریک شبه درسخوان شدم😅 کاش نشانی ازتوبود...آه که توچه ساده رفتی😔پدرم توهمانندعلی اکبرحسین(ع)رفتی وهمانندعلی اصغرش برگشتی...امیدوارم باشهدای کربلامحشورباشی @zakerahlebait
هدایت شده از Mohammad Reza
به وقت عشق... زمانی برای عاشقی و همراهی با شهدا... به کانال ما بپیوندید @bevaghte_eshgh
هدایت شده از استاد رائفی پور
با نام و یاد خدا کانال استاد رائفی پور 🇮🇷 در برنامه پیام رسان ملی (ایتا) فایل صوتی 🎧 فایل تصویری 🎬 لینک کانال: 📲 @raefi_pour
دل بسپار ... به آتشی که نمی سوزاند "ابراهیم" را و دریایی که غرق نمی کند "موسی" را نهنگی که نمی خورد "یونس" را کودکی که مادرش اورا به دست "موجهای نیل" می سپارد تا برسد به خانه ی تشنه به خونش دیگری را برادرانش به چاه می اندازند سر از خانه ی عزیز مصر در می آورد آیا هنوز هم نیاموختی؟ که اگر همه ی عالم قصد ضرر رساندن به تو را داشته باشند و خدا نخواهد"نمی توانند" پس به تدبیرش اعتماد کن به حکمتش دل بسپار و او "توکل"کن و به سمت او "قدمی بردار"...
وصیت نامه شهید حمید رستمی
شهید مدافع حرم محمد اسدی
هدایت شده از یا صاحب الزمان
✅ کانالــ شهید #مصطفی_صدرزاده (با نام جهادی #سید_ابراهیم ) #فرمانده گردان عمار لشگر #فاطمیون شما به موقعیت #شهـ_صدرزاده_ید دعوتــ شده ایـد ⬇️عضویت⬇️ ✅ @zxozxo
لاکچری های عاشق آقا ... ❤️❤️❤️
هدایت شده از M
🔴جنگ نرم🔴 💢 امام خامنه ای 💢 فتنه هارابایدبا #روشنگری خاموش کرد٬هرجاروشنگری باشد فتنه انگیز دستش کوتاه است ✅این کانال صرفابرای روشنگری واقعیات٬شایعات وبصیرافزایی ایجاد شده است. ارتباط با ادمین: @montazer12 ای دی کانال: @jangenarm لینک کانال: http://eitaa.com/joinchat/1279459328Caf55bf5ff9
شهید کمیل (مصطفی) صفر تبار
چهار پنج ماهی هست که مصطفی رو میشناسم  جوان خوش چهره و مهربان ، با یه ته ریش زیبا و چفیه دور گردنش که خیلی معصومیت چهره اش رو بیشتر کرده  زن و زندگی رو رها کرده و برای دفاع از مقدساتش به جهاد اومده ... این یکی دو ماه آخر خیلی روزا با همیم و صفا میکنیم دیشب رفته بود آرایشگاه ؛ وقتی برگشت خیلی خوشگل شده بود ، با بچه ها حسابی اذیتش کردیم که چیه ؟! زیر سرت بلند شده وسط جبهه ؟! و از این حرفا  خواستیم بخوابیم دیدم دراز کشیده و داره با موبایلش یواش و آروم حرف میزنه ، دوباره شروع کردیم به دست انداختنش که دیدی گفتیم ، امروز سر و صورت رو صفا دادی خبراییه و ... گفت : بابا اذیت نکنید 25 روزه خونه نرفتم و خانمم رو ندیدم و دلم براش تنگ شده . ما هم دل داریم خوب تا ساعت 3 صبح توی رختخواب داشت با همسرش حرف میزد و نخوابید  ساعت 5 صبح درگیری و آتش بالا گرفت  صدای اذان داره میاد ... حي على خير العمل ... و مصطفى با خون خود وضو گرفت ه بود......
خاطره ای عجیییب از زبان دوست شهید احمد علی نیّری: زندگی‌او مانند یک فرد عادی بود، اما اگر مدتی با او رفاقت داشتی متوجه میشدی که او یکی از بندگان خالص درگاه خداست. یکبار برنامه ی بسیج تا ساعت سه بلمداد طول کشید، بعد از آن احمد آهسته به شبستان مسجد رفت و مشغول نمازشب شد. من از دور او را نگاه میکردم. خالت او تغییر کرده بود‌‌. گویی خداوند در مقابلش ایستاده و او مانند یک بنده‌ی ضعیف مشغول تکلم با پروردگار است. قنوت نماز او طولانی شد. آنقدر گه برایم سوال ایجاد کرد. بعداز نماز از او پرسیدم:احمد آقا توی قنوت نماز چیزی شده بود؟ گفت: نه، چیز خاصی نبود. اما آنقدر اصرار کردم که مجبور شد حرف بزند: (در قنوت نماز بودم که‌‌ گویی از فضای مسجد خارج شدم. نمیدانی چه خبر بود! آنچه که از زیبایی‌های بهشت و عذاب‌های جهنم گفته شده همه را دیدم! انبیا را دیدم که در کنار هم بودند‌‌‌‌...)