eitaa logo
مدافعان حرم 🇮🇷
31.5هزار دنبال‌کننده
33.9هزار عکس
15.2هزار ویدیو
323 فایل
اینجا قراره که فقط از شهدا درس زندگی بگیریم♥ مطمئن باشین شهدا دعوتتون کردن💌 تاسیس 16اسفند96 ارتباط👇 @Soleimaniam5 https://gkite.ir/es/9987697 تبلیغ👇 https://eitaa.com/joinchat/2294677581C1095782f6c عنایات شهدا👇 https://eitaa.com/shahiidaneh
مشاهده در ایتا
دانلود
📸شهادت سرباز وظیفه مرزبانی در مرز سردشت 🔹فرمانده مرزبانی آذربایجان غربی از شهادت یکی از سربازان وظیفه هنگ مرزی سردشت حین کنترل و پایش نوار مرزی خبر داد. @Modafeaneharaam
9.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 سقط جنین، جاهلیت مدرن 🔸️ اتفاقی نامبارک به نام سقط جنین که روزانه ۱۰۰۰ بار درکشور انجام می‌شود و کسی مانع آن نیست. 🔺 سقط جنین از لحظه تشکیل نطفه حرام شرعی است و پس از چهارماهگی قتل انسانی کامل است. #سقط_جنین @Modafeaneharaam
7.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ پسربچه‌ای که برای عشقش خودشو تیکه تیکه کرد‼️ @Modafeaneharaam
🔰شهیده مریم فرهانیان دختری که هر روز اعضای بدن خود را مواخذه می کرد 🌹مریم سعی می کرد علاوه بر تربیت مذهبی اش که در خانه شکل گرفته بود خود نیز روحش را به سمت سیر الی الله سوق دهد. یکی از دوستانش خاطره ای از او را اینگونه روایت می کند: «روزی وارد خانه شان شدم. مریم را رو به قبله؛ در حالی که به پشت دست خود می‌کوبید، دیدم. با تعجب پرسیدم: چه شده مریم؟! مشکلی پیش آمده؟!😥 آن لحظه جوابم را نداد، اما مدتی بعد گفت: من هر روز اعضای بدنم را مواخذه می‌کنم و از آن‌ها می‌پرسم که امروز برای خدا چه کاری انجام داده‌اید؟»😓 @Modafeaneharaam
🌐 #توییت به مرحله جدیدی از آخرالزمان خوش آمدید... فعلا به همین مقدار از توضیحات اکتفا میکنم، تا ان شاءالله بعدا توضیحات مفصل تری ارائه خواهم نمود... #12monkeys @Modafeaneharaam
12.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📺 نماهنگ *«آئین وصال»|روایتی از لحظات تاریخی وصال عاشقانه یک مادر بیقرار پس از ۳۹ سال انتظار* 💢 برشی از مستند درحال ساخت شهید شکرائیان 💢 *پیشکش به محضر نورانی شهید والامقام مهندس حسین شکرائیان، پدر صبور و مادر مقاوم ایشان* @Modafeaneharaam
CQACAgQAAx0CUyYOlAACJD9hiUKDOJsSeC-Zq7WHBoORWiXMxQACchUAAqaHQVC4ypJs2AAB138iBA.mp3
زمان: حجم: 8.11M
#تلنگری #استاد_شجاعی 🎤 #استاد_پناهیان 🔺 اشتباه‌ترین تفکر ؛ عدم لذت‌جویی از دنیاست! اساساً انسان برای لذّت بردن آفریده شده! ✖️ پس چرا دین با بعضی لذّتها مخالف است؟ ✖️چطور می‌شود هم دین را داشت، هم لذّت دنیا را؟ #انسان_شناسی #سبک_زندگی_شاد @Modafeaneharaam
میگن مریضی اردوغان شدت گرفته ملکه الیزابت هم که بین کاخ و ‌درمونگاه در رفت و آمده ملک سلمان هم که قاچاقی زنده‌ست بایدن هم که نیاز به توضیح نیست سابقه نداشته این همه بدخواهان ایران به طور همزمان رو به موت باشن! ماشالله به قد و بالای آقا❤️ @Modafeaneharaam
💢شهید مدافع حرم فاطمیون: وقتی برایم زاری می‌کنید، انگار به سمتم تیر می‌اندازید! حمید احسانی بیرون رفت و وقتی برگشت چند قطعه عکس آورد. یکی از عکس‌ها را روی قاب دیوار گذاشت و گفت: این آخرین عکس من است و به زودی روبری حرم حضرت زینب (س) شهید خواهم شد. گفتگوی فارس با همسر شهید حمید احسانی بمناسبت سالروز شهادت: http://fna.ir/4uwjv @Modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
✅ادامه داستان 🌺امیر حسین🌺 💠(قسمت دوازدهم: با من بمان ) . این زمان، به سرعت گذشت ... با همه فراز و ن
✅ادامه داستان 🌺امیر حسین🌺 💠قسمت سیزدهم: بی تو هرگز . برگشتم خونه ... اوایل تمام روز رو توی تخت می خوابیدم ... حس بیرون رفتن نداشتم ... همه نگرانم بودن ... با همه قطع ارتباط کردم ... حتی دلم نمی خواست مندلی رو ببینم ... . مهمانی ها و لباس های مارکدار به نظرم زشت شده بودن ... دلم برای امیرحسین تنگ شده بود ... یادگاری هاش رو بغل می کردم و گریه می کردم ... خودم رو لعنت می کردم که چرا اون روز باهاش نرفتم ... . . چند ماه طول کشید ... کم کم آروم تر شدم ... به خودم می گفتم فراموش می کنی اما فایده ای نداشت ... . مندلی به پدرم گفته بود که من ضربه روحی خوردم و اونم توی مهمانی ها، من رو به پسرهای مختلفی معرفی می کرد ... همه شون شبیه مدل ها، زشت بودن ... دلم برای امیرحسین گندم گون و لاغر خودم تنگ شده بود ... هر چند دیگه امیرحسین من نبود ... . . بالاخره یک روز تصمیم رو گرفتم ... امیرحسین از اول هم مال من بود ... اگر بی خیال اونجا می موندم ممکن بود توی ایران با دختر دیگه ای ازدواج کنه ... . از سفارت ایران خواستم برام دنبال آدرس امیرحسین توی ایران بگرده ... خودم هم شروع به مطالعه درباره اسلام کردم ... امیرحسین من مسلمان بود و از من می خواست مسلمان بشم ... . 🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷 @Modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
✅ادامه داستان 🌺امیر حسین🌺 💠قسمت سیزدهم: بی تو هرگز . برگشتم خونه ... اوایل تمام روز رو توی تخت می
✅ادامه داستان 🌺امیر حسین🌺 💠قسمت چهاردهم: من و خدای امیرحسین . من مسلمان شدم و به خدای امیرحسین ایمان آوردم ... آدرس امیرحسین رو هم پیدا کرده بودم ... راهی ایران شدم ... مشهد ... ولی آدرس قدیمی بود ... چند ماهی بود که رفته بودن ... و خبری هم از آدرس جدید نبود ... یا بود ولی نمی خواستن به یه خارجی بدن ... به هر حال این تنها چیزی بود که از انگلیسی حرف زدن های دست و پا شکسته شون می فهمیدم ... . . دوباره سوار تاکسی شدم و بهش گفتم منو ببره حرم ... دلم می خواست برای اولین بار حرم رو ببینم ... ساکم رو توی ماشین گذاشتم و رفتم داخل حرم ... . . زیارت کردن برام مفهوم غریبی بود ... شاید تازه مسلمان شده بودم اما فقط با خواندن قرآن ... و خدای محمد، خدای امیرحسین بود ... اسلام برای من فقط مساوی با امیرحسین بود ... . . داخل حرم، حال و هوای خاصی داشت ... دیدن آدم هایی که زیارت می کردند و من اصلا هیچ چیز از حرف هاشون نمی فهمیدم ... . بیشتر از همه، کفشدار پزشکی که اونجا بود توجهم رو جلب کرد ... از اینکه می تونستم با یکی انگلیسی صحبت کنم خیلی ذوق کرده بودم ... اون کمی در مورد امام رضا و سرنوشت و شهادت ایشون صحبت کرد ... فوق العاده جالب بود ... . . برگشتم و سوار تاکسی شدم ... دم در هتل که رسیدیم دست کردم توی کیفم اما کیف مدارکم نبود ... پاسپورت و پولم داخل کیف مدارک بود ... و حالا همه با هم گم شده بود ... . بدتر از این نمی شد ... توی یک کشور غریب، بدون بلد بودن زبان، بدون پول و جایی برای رفتن ... پاسپورت هم دیگه نداشتم ... . هتل پذیرشم نکرد ... نمی دونم پذیرش هتل با راننده تاکسی بهم چی گفتن ... سوار ماشین شدم ... فکر می کردم قراره منو اداره پلیس یا سفارت ببره اما به اون کوچه ها و خیابان ها اصلا چنین چیزی نمی اومد ... . کوچه پس کوچه ها قدیمی بود ... گریه ام گرفته بود ... خدایا! این چه غلطی بود که کردم ... یاد امام رضا و حرف های اون پزشک کفشدار افتادم ... یا امام رضا، به دادم برس ... . 🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷 @Modafeaneharaam