eitaa logo
مدافعان حرم 🇮🇷
32.2هزار دنبال‌کننده
32.1هزار عکس
13.6هزار ویدیو
304 فایل
اینجا قراره که فقط از شهدا درس زندگی بگیریم♥ مطمئن باشین شهدا دعوتتون کردن💌 تاسیس 16اسفند96 ارتباط👇 @Soleimaniam5 https://gkite.ir/es/9987697 تبلیغ👇 https://eitaa.com/joinchat/2294677581C1095782f6c عنایات شهدا👇 https://eitaa.com/shahiidaneh
مشاهده در ایتا
دانلود
7.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 لحظه وصال مادر شهید علیرضا مرتضوی با فرزندش 🔹پیکر این شهید از طریق آزمایش DNA شناسایی شد. @Modafeaneharaam
🔹 به‌یادم دارم هروقت بیرون بودیم، اذان که می‌گفت، همانجا نزدیک‌ترین مسجد را پیدا می‌کرد و ما را می‌برد نماز. 🔹 یک شب جایی بودیم و مسجد هم پیدا نکردیم. رفت در یک اتاقک در بیمارستان تقاضا کرد که اجازه بدهند دو تایی نماز بخوانیم. 🔹 من هرموقع خسته بودم، می‌گفتم بروم نماز را بخوانم راحت بشوم. اما محمدحسین مواقعی که به ندرت می‌شد که نتواند نماز اول وقت بخواند، می‌گفت: یک کم استراحت می‌کنم تا سرحال نمازم را بخوانم. 🔸 «راوی همسر شهید (محمد حسین مرادی) #سالروز_شهادت @Modafeaneharaam
6.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 انتشار برای نخستین بار | تصاویری از تست موتور فوق سنگین ماهواره‌بر در سال ۱۳۸۹ توسط شهید طهرانی مقدم @Modafeaneharaam
📸 تصویر خدمتکار نفوذی در خانه وزیر جنگ ارتش اسرائیل 🔺فرد نفوذی در خانه وزیر جنگ اسرائیل سرپرست کارکنان امور نظافت و خانه‌داری خانواده "بنی گانتز" وزیر جنگ اسرائیل بوده است. 👤 مسئول ارشد شاباک (سازمان اطلاعات و امنیت داخلی اسرائیل): 🔸در تامین امنیت خانه وزیر جنگ شکست خوردیم و نباید به چنین شخصی اجازه کار در آنجا داده می‌شد. @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رهبر انقلاب: باید جزو ۱۰ کشور برتر هوش مصنوعی باشیم 🔹رهبر انقلاب: «هوش مصنوعی» به‌عنوان یک مسئله مهم و آینده‌ساز است، این مسئله در اداره آینده دنیا نقش دارد و باید به‌گونه‌ای عمل کنیم که ایران جزو ۱۰ کشور برتر هوش مصنوعی در دنیا قرار بگیرد. @Modafeaneharaam
📖 لوح | کتابخوانی؛ عادت به کتاب 🔻رهبر انقلاب: «به فرزندانمان هم از کودکی عادت بدهیم کتاب بخوانند؛ ... وقتی ایام فراغتی هست، روز جمعه‌ای هست که تفریح می‌کنند، حتما بخشی از آن روزها را به کتاب خواندن اختصاص دهند.» ۱۳۷۲/۲/۲۱ 🔁 #بازنشر به مناسبت هفته کتاب‌خوانی @Modafeaneharaam
بنام خدا🌹 یکی از زیباترین مظاهر تجلی و مبانی معنوی، مشارکت مردمی در ساخت و تکمیل اماکن فرهنگی است. این گونه فعالیت ها علاوه بر تاثیرگذاری در فکر و فرهنگ و دین و ایمان و اعتقادات مذهبی، باعث کاهش تعلقات مادی و مجازی می گردد و در تربیت نسل های آینده ی کشور موثر بوده و موجب رشد معنوی و مذهبی جامعه خصوصا نسل جوان می گردد👌👌 👈بدین وسیله، از شما هم وطن گرامی دعوت می گردد، تا با مشارکت در ساخت و تکمیل پایگاه فرهنگی امام محمد باقر علیه السلام ما را یاری فرمایید. نیاز فووووری برای ساخت اسکلت هست🔴🔴 شماره کارت👇 6037697604930633 بنام زارع 🔴دوستان لطفا و حتما فیش واریزی رو به این ایدی ارسال فرمایید👇 @Modafeaneharaam_ad باتشکرازشماخوبان اجرتون با امام حسین🤲
مدافعان حرم 🇮🇷
✅ادامه داستان واقعی 🌺فرار از جهنم🌺 💠قسمت بیستم داستان دنباله دار فرار از جهنم: انتخاب . برگشتم … ام
✅ادامه داستان واقعی 🌺فرار از جهنم🌺 💠قسمت بیست و سوم داستان دنباله دار فرار از جهنم: خانه من رئیس تعمیرگاه حقوقم رو بیشتر کرد … از کار و پشتکارم خیلی راضی بود … می گفت خیلی زود ماهر شدم … دیگه حقوق بخور و نمیر کارگری نبود … خیلی کمتر از پول مواد بود اما حس فوق العاده ای داشتم … . . زیاد نبود اما هر دفعه یه مبلغی رو جدا می کردم … می گذاشتم توی پاکت و یواشکی از ورودی صندوق پست، می انداختم توی خونه حنیف … بقیه اش رو هم تقسیم بندی می کردم … به خودم خیلی سخت می گرفتم و بیشترین قسمتش رو ذخیره می کردم … . . هدف گذاری و برنامه ریزی رو از مسلمان ها یاد گرفته بودم … اونها برای انجام هر کاری برنامه ریزی می کردند و حساب شده و دقیق عمل می کردند … . . بالاخره پولم به اندازه کرایه یه آپارتمان کوچیک مبله رسید … . اولین بار که پام رو توی خونه خودم گذاشتم رو هرگز فراموش نمی کنم … خونه ای که با پول زحمت خودم گرفته بودم … مثل خونه قبلی، یه اتاق کوچیک نبود که دستشوییش گوشه اتاق، با یه پرده نصفه جدا شده باشه … خونه ای که آب گرم داشت … توی تخت خودم دراز کشیده بودم … شاید تخت فوق العاده ای نبود اما دیگه مجبور نبودم روی زمین سفت یا کاناپه و مبل بخوابم … برای اولین بار توی زندگیم حس می کردم زندگیم داره به آرامش میرسه … . . توی تختم دراز کشیدم و گوشی رو گذاشتم روی گوشم … چشم هام رو بستم و دکمه پخش رو زدم … و اون کلمات عربی دوباره توی گوشم پیچید … اون شب تا صبح، اصلا خوابم نبرد … . . کم کم رمضان هم از راه رسید … رمضانی که فصل جدیدی در زندگی من باز کرد … 🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷 💠قسمت بیست و چهارم داستان دنباله دار فرار از جهنم: رمضان . زندگی سراسر ترس و وحشت من تموم شده بود … یه آدم عادی بین آدم های عادی دیگه شده بودم … . . کم کم رمضان سال ۲۰۱۰ میلادی از راه رسید … مسلمان ها برای استقبالش جشن گرفتن … برای من عجیب بود که برای شروع یک ماه گرسنگی و تشنگی خوشحال بودند … . . توی فضای مسجد میز و صندلی چیده بودن … چند نوع غذای ساده و پرانرژی درست می کردن … بعد از نماز درها رو باز می کردن … بدون اینکه از کسی دینش رو بپرسن از هر کسی که میومد استقبال می کردن … . . من رو یاد مراسم اطعام و شکرگزاری کلیسا می انداخت … بچه که بودم چندباری برای گرفتن غذا به اونجا رفته بودم … تنها تفاوتش این بود که اینجا فقیر و غنی سر یک سفره می نشستن و غذا می خوردن … آدم هایی با لباس های پاره و مندرس که مشخص بود خیابان خواب هستند کنار افرادی می نشستند و غذا می خوردند که لباس هاشون واقعا شیک بود … بدون تکلف … سیاه و سفید … این برام تازگی داشت … و من برای اولین بار به عنوان یک انسان عادی و محترم بین اونها پذیرفته شده بودم … این چیزی بود که من رو اونجا نگه می داشت و به سمت مسجد می کشید … . . بودن در اون جمع و کار کردن با اونها لذت بخش بود … من مدام به مسجد می رفتم … توی تمام کارها کمک می کردم … با وجود اینکه به خدا اعتقادی نداشتم و باور داشتم خدا قرن هاست که مرده … بودن در کنار اونها برام جالب بود … . . مسلمان ها برای هر کاری، قانون و آداب خاصی داشتند … و منم سعی می کردم از تمام اون آداب و رفتار تبعیت کنم … 🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷 💠قسمت بیست و پنجم داستان دنباله دار فرار از جهنم: بودن یا نبودن . رمضان از نیمه گذشته بود … اونها شروع به برنامه ریزی، تبلیغ و هماهنگی کردن … . پای بعضی از گروه های صلیب سرخ و فعالان حقوق بشر به مسجد باز شده بود … توی سالن جلسات می نشستند و صبحت می کردند … . یکی از این دفعات، گروهی از یهودی ها با لباس ها و کلاه های عجیب اومده بودند … . . به شدت حس کنجکاویم تحریک شده بود … رفتم سراغ سعید … سعید پسر جوانی بود که توی مسجد با هم آشنا شده بودیم … خیلی خونگرم و مهربان بود و خیلی زود و راحت با همه ارتباط برقرار می کرد … به خاطر اخلاقش محبوب بود و من بیشتر رفتارهام رو از روی اون تقلید می کردم … . . رفتم سراغش … اینجا چه خبره سعید؟ … . همون طور که مشغول کار بود … هماهنگی های روز قدسه… و با هیجان ادامه داد … امسال مجمع یهودی های ضد صهیون هم میان … چی هست؟ … چی؟ … همین روز قدس که گفتی. چیه؟ … با تعجب سرش رو آورد بالا … شوخی می کنی؟ … . . . … بعد از کلی توضیح، با اشتیاق تمام گفت: تو هم میای؟ … سر تکان دادم و گفتم: نه … ⬅️ادامه دارد... @Modafeaneharaam
ختم به نیت🔰 🕊شهیدمدافع حرم محمدحسین مرادی 🕊شهیدمدافع حرم محمدسخندان 🕊شهیدمدافع حرم علیرضاجیلان 🕊شهید مدافع حرم علیرضانظری 💔 هدیه به حضرت زهرا (سلام الله علیها) و مولا امیرالمومنین علیه السلام و برای سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)🌺 مهلت: تا فردا شب ساعت۲۱ تعداد صلواتهای خود را به آیدی زیر بفرستید👇 @Ahmad_mashlab1115