شهيد مدافع حرم عمر ملازهی در پنجم فروردین ماه ۱۳۶۳ در شهرستان نیکشهر به دنيا آمد و در آذرماه ۹۴ در راه دفاع از اسلام به شهادت رسيد.💔
شهید عمر ملازهی🌹
نام:عمر
نام خانوادگی:ملازهی
نام پدر:اسماعیل
محل تولد:نیکشهر
تاریخ تولد:۱۳۶۳/۱/۵
تاریخ شهادت:۱۳۹۴/۹/۳
محل شهادت:سوریه
سمت:بسیجی
دین:اسلام
مذهب:سنی
رده اعزام کننده:سپاه پاسداران
شرح در عکس👆
@Modafeaneharaam
💐پیکر مطهر شهید والامقام محمد کوشمقانی شناسایی شد
💠لحظاتی پیش پدر و مادر شهید بزرگوار خبر تفحص و شناسایی فرزند خود را دریافت نمودند
💐شهید محمد کوشمقانی جمعی لشکر ۲۷ محمد رسول الله ص در جریان عملیات والفجر ۹ به درجه رفیع شهادت نائل گردید و پیکر مطهرش در منطقه برجای مانده بود
💠لحظاتی قبل مسئولین محترم سپاه با حضور در منزل شهید به چشم انتظاری این پدر و مادر صبور پایان دادند
💠 اطلاعات تکمیلی در خصوص مراسم وداع و تشییع و تدفین پس از هماهنگی با خانواده معظم شهید متعاقبا اعلام خواهد شد.
http://www.tafahoseshohada.ir/fa/news/3067
@Modafeaneharaam
برگزاری دومین مسابقه کتابخوانی «مکتب سلیمانی»
🔺علیاکبر روحی، مدیر موسسه و کانون فرهنگی هنری شهید روحی مشهد در گفتوگو با ایبنا:
🔸مسابقه بزرگ کتابخوانی با عنوان «مکتب سلیمانی» برای دومین سال متوالی توسط جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی خراسان رضوی در دو بخش کودکان _ نوجوانان و بزرگسالان و باهدف ایجاد ترویج و ارتقاء فرهنگ مطالعه و کتابخوانی در سطح کشور برگزار میشود.
🔸کتاب «مکتب سلیمانی» به قلم محسن صدیق به عنوان منبع بخش بزرگسالان و کتاب «قهرمان من» منبع بخش کودکان و نوجوانان میباشد.
🔸علاقهمندان برای شرکت در این مسابقه به این نشانی مراجعه نمایند.
http://www.m-ketab.ir/
@Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حُرمتش واجب است در دو جهان
هرکه در فکر احترام علیست ...
@Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خیانتهایی که بابای روح الله زم در حق شهید آوینی کرد
عجیبه که چنین موجوداتی سال های سال در پستهای کلیدی فرهنگی در جمهوری اسلامی رخنه کرده اند
@Modafeaneharaam
CQACAgQAAx0CUyYOlAACJyFhugpqwoN7_mOgDY1UeacBk0TCnQACbQsAAiZlyVEJUOSQ7QojoCME.mp3
3.46M
🔊 #صوت_مهدوی
📝 #پادکست «خدایا ما این زندگی رو دوست نداریم»
👤 استاد #شجاعی
🔅 رضایت و خشنودی امام زمان رو اولویت اول زندگیمون قرار بدیم.
@Modafeaneharaam
📢#اطلاع_رسانی
🌹مراسم ششمین سالگرد شهادت پاسدار مدافع حرم شیرمرد الحاضر قهرمان لاذقیه،حماسه ساز رحبه،مدافع حرم حضرت زینب(س)شهید اسماعیل خانزاده🌹
🎙سخنران:سردار دکتر مسلمی(فرمانده سپاه کربلا استان مازندران)
🎤مداح:کربلایی علی کلهر
📆پنج شنبه ۲۵ آذر ماه ۱۴۰۰
⏰از ساعت ۲ الی ۴ بعدازظهر
🗺#مازندران_محمودآباد_روستای زنگی کلاعلیا_مسجد علوی روستای زنگی کلاعلیا
@Modafeaneharaam
زیارت+عاشورا+با+صدای+علی+فانی.mp3
28.44M
قرائت زیارت عاشورا با صدای علی فانی
#چله_زیارت_عاشورا🌹
تقدیم به محضر آقا صاحب الزمان (عج) و شهید حاج قاسم سلیمانی و جمیع شهدای مدافع حرم🕊
19 روز مانده💔
تا سالگرد شهادت#حاج_قاسم🕊
پیشنهاد ویژه👌
#چله_شب_بیست_و_یکم
@Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#تلنگر / به اهل بیت توهین شد خون هممون به جوش اومد، ولی مرجع بزرگ شیعه پشت تریبون گفت بانکهامون ربویه و به جنگ با خدا رفتیم، ولی انگار اهمیتی برامون نداشت!
@Modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
🌺🌿🌺🌿🌺🌿 🌿🌺🌿 🌺🌿 🌿 ⚡️ادامه داستان واقعی ✅🌺#بدون_تو_هرگز🌺✅ 💠قسمت بیست و سوم: آمدی جانم به قربانت ...
🌺🌿🌺🌿🌺🌿
🌿🌺🌿
🌺🌿
🌿
ادامه #داستان واقعی ✅🌺 #بدون_تو_هرگز🌺✅
💠قسمت بیست و پنجم: بدون تو هرگز
با اون پای مشکل دارش، پا به پای همه کار می کرد ... برمی گشت خونه اما چه برگشتنی ... گاهی از شدت خستگی، نشسته خوابش می برد ... می رفتم براش چای بیارم، وقتی برمی گشتم خواب خواب بود ... نیم ساعت، یه ساعت همون طوری می خوابید و دوباره می رفت بیرون ...
هر چند زمان اندکی توی خونه بود ... ولی توی همون زمان کم هم دل بچه ها رو برد ... عاشقش شده بودن ... مخصوصا زینب ... هر چند خاطره ای ازش نداشت اما حسش نسبت به علی ... قوی تر از محبتش نسبت به من بود ...
توی التهاب حکومت نوپایی که هنوز دولتش موقت بود ... آتش درگیری و جنگ شروع شد ... کشوری که بنیان و اساسش نابود شده بود ... ثروتش به تاراج رفته بود ... ارتشش از هم پاشیده شده بود ... حالا داشت طعم جنگ و بی خانمان شدن مردم رو هم می چشید ... و علی مردی نبود که فقط نگاه کنه ... و منم کسی نبودم که از علی جدا بشم ...
سریع رفتم دنبال کارهای درسیم ... تنها شانسم این بود که درسم قبل از انقلاب فرهنگی و تعطیل شدن دانشگاه ها تموم شد ... بلافاصله پیگیر کارهای طرحم شدم ... اون روزها کمبود نیروی پزشکی و پرستاری غوغا می کرد ..
🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷
💠قسمت بیست و ششم: رگ یاب
اون شب علی مثل همیشه دیر وقت و خسته اومد خونه ... رفتم جلوی در استقبالش ... بعد هم سریع رفتم براش شام بیارم ... دنبالم اومد توی آشپزخونه ...
- چرا اینقدر گرفته ای؟
حسابی جا خوردم ... من که با لبخند و خوشحالی رفته بودم استقبال!! ... با تعجب، چشم هام رو ریز کردم و زل زدم بهش... خنده اش گرفت ...
- این بار دیگه چرا اینطوری نگام می کنی؟ ...
- علی ... جون من رو قسم بخور ... تو ذهن آدم ها رو می خونی؟ ...
صدای خنده اش بلندتر شد ... نیشگونش گرفتم ...
- ساکت باش بچه ها خوابن ...
صداش رو آورد پایین تر ... هنوز می خندید ...
- قسم خوردن که خوب نیست ... ولی بخوای قسمم می خورم ... نیازی به ذهن خونی نیست
... روی پیشونیت نوشته ...
رفت توی حال و همون جا ولو شد ...
- دیگه جون ندارم روی پا بایستم ...
با چایی رفتم کنارش نشستم ...
- راستش امروز هر کار کردم نتونستم رگ پیدا کنم ... آخر سر، گریه همه در اومد ... دیگه هیچکی نذاشت ازش رگ بگیرم ...
تا بهشون نگاه می کردم مثل صاعقه در می رفتن...
- اینکه ناراحتی نداره ... بیا روی رگ های من تمرین کن ...
- جدی؟
لای چشمش رو باز کرد ...
- رگ مفته ... جایی هم که برای در رفتن ندارم ...
و دوباره خندید ... منم با خنده سرم رو بردم دم گوشش ...
- پیشنهاد خودت بود ها ... وسط کار جا زدی، نزدی ...
و با خنده مرموزانه ای رفتم توی اتاق و وسایلم رو آوردم ...
⬅️ادامه دارد ....
@Modafeaneharaam