8.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌هدف شما از دینداری چیه؟
➕یک پاسخ دقیق کمتر شنیده شده
👈🏻 این کلیپ از مبحث «تنهامسیر برای رسیدن به لذت های برتر» تهیه شده است.
#تصویری
@Modafeaneharaam
هدایت شده از مدافعان حرم 🇮🇷
🔴حادثه ای تکان دهنده 😳
جلوی حرم امام رضا جمعیت شوکه شدند !😱
❗http://eitaa.com/joinchat/2157117470C4d7200778f
❗️http://eitaa.com/joinchat/2157117470C4d7200778f
توصیه میکنم از دست ندید 🚫👆
هدایت شده از مدافعان حرم 🇮🇷
🚫عکسی عجیب داخل اتاق رهبری 😳
🚯نکته ای در این عکس است ک خود رهبر هم از آن مطلع نبود 😳📛📛
🔴 برای دیدن عکس و خواندن ماجرا روی لینک زیر کلیک کنید
👇🏼👇🏼👇🏼👇🏼
http://eitaa.com/joinchat/2157117470C4d7200778f
http://eitaa.com/joinchat/2157117470C4d7200778f
🌸 #شهید_محمدرضا_تورجی_زاده از عاشقان حضرت زهرا بود.
اون فرمانده گردان #یا_زهرا بود.
اغلب گردان از سادات بودند و اون نیز فرمانده آنها.
🌸🍃درست در موقع شهادتش خمپاره روی سنگر خورد و #ترکش_بزرگی به #پهلوی_ چپ_محمد اصابت میکند و ترکشی هم به #بازوی_راستش.
محمد به صاحب نام گردانش اقتدا کرد و مثل #حضرت_زهرا سلام الله علیها به شهادت رسید.💔
🌸🍃او به شدت علاقه ای که به #حضرت_زهرا داشت وصیت کرده بود که روی سنگ قبرش بنویسید #یا_زهرا
🌸🍃در روز تشییع جنازه شهید تورجی خدا صبر عجیبی به مادر محمد داده بود.
مادر شهید در اون روز با صلابت سخنرانی کرد.
شهید تورجی زاده توسط پدر و مادرش به خاک سپرده شد.
🌸🍃#شهید_تورجی_زاده خیلی دوست داشتند بعد از شهادتش زیاد برایش #فاتحه بخوانند
#شهید_میگفت 👇👇👇
🔰من دوست دارم هر کاری می توانم برای #مردم انجام بدم...
حتی بعد از #شهادت!💔
اِن شاءالله که شفیع همگی ما در قیامت باشد.
@Modafeaneharaam
4.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فیلم خاطراتی از حاج قاسم سلیمانی بمناسبت جمعه شهادت سردار
#به_نیت_حاج_قاسم
#مرد_میدان
#سرداردلها_اقتدار_امنیت_آرامش
@Modafeaneharaam
3.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⃟♥️ ⃟ ⃟✧✦➅─────────────
اثرات فوق العاده #نماز بر ژن های بدن از زبان جراح سرطان
@Modafeaneharaam
بـِسـم ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ 🕊🌺🌿
پرسیدند: حرفی باشهدا داری؟
گفت :شهدا شرمنده ایم
اما #نگفت...
شهدا شرمنده ایم که به #وصیت شما عمل نمی کنیم .....
شهدا شرمنده ایم که در برابر #بد_حجابی ها بی تفاوت هستیم.....
شهدا شرمنده ایم که بعضی ها #غیرتشان را ازدست داده اند....
شهدا شرمنده ایم که دیگر فرقی میان آقا و خانم نمانده.....
شهدا شرمنده ایم که از شما مینویسیم اما در عمل عاجزیم....
شهدا شرمنده ایم که فقط ادعا داریم....
شهدا شرمنده ایم که به جز شرمندگی خیلی ازکارها ازدستمان بر می آید اما انجام نمی دهیم
شهدا شرمنده ایم که بعد ازشما #فقـــــط شرمنده ایم.....
شهدا واقعا شرمنده ایم
شهدا آنقدر شرمنده ایم که حتی از گفتن این جمله شرمنده میشویم....
شهدا ما شرمنده ایم که #فقــــــــــط شرمنده ایم......
شهداااااااااا
صدایمان را دارید؟ ما #فقـــــط شرمنده ایم #همـــــین
والسلام
@Modafeaneharaam
6.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نقشه آمریکا برای نفت خاورمیانه
#به_نیت_حاج_قاسم
#مرد_میدان
#سرداردلها_اقتدار_امنیت_آرامش
@Modafeaneharaam
Ali Faniزیارت+عاشورا+با+صدای+علی+فانی.mp3
زمان:
حجم:
28.44M
قرائت زیارت عاشورا با صدای علی فانی
#چله_زیارت_عاشورا🌹
تقدیم به محضر آقا صاحب الزمان (عج) و شهید حاج قاسم سلیمانی و جمیع شهدای مدافع حرم🕊
10 روز مانده💔
تا سالگرد شهادت#حاج_قاسم🕊
پیشنهاد ویژه👌
#چله_شب_سی_و_یکم
@Modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
🌺🌿🌺🌿🌺🌿 🌿🌺🌿 🌺🌿 🌿 ⚡️ادامه داستان واقعی ✅🌺 #بدون_تو_هرگز🌺✅ 💠قسمت چهل و هفتم: سومین پیشنهاد علی اومد
🌺🌿🌺🌿🌺🌿
🌿🌺🌿
🌺🌿
🌿
💠قسمت چهل و نهم: خداحافظ زینب
تازه می فهمیدم چرا علی گفت ... من تنها کسی هستم که می تونه زینب رو به رفتن راضی کنه ... اشک توی چشم هام حلقه زد ... پارچ رو برداشتم و گذاشتم توی یخچال ...
دیگه نتونستم خودم رو کنترل کنم ...
- بی انصاف ... خودت از پس دخترت برنیومدی ... من رو انداختی جلو؟ ... چطور راضیش کنم وقتی خودم دلم نمی خواد بره؟ ...
برای اذان از اتاق اومد بیرون که وضو بگیره ... دنبالش راه افتادم سمت دستشویی ... پشت در ایستادم تا اومد بیرون... زل زدم توی چشم هاش ... با حالت ملتمسانه ای بهم نگاه کرد ... التماس می کرد حرفت رو نگو ... چشم هام رو بستم و یه نفس عمیق کشیدم ...
- یادته 9 سالت بود تب کردی ...
سرش رو انداخت پایین ... منتظر جوابش نشدم ...
- پدرت چه شرطی گذاشت؟ ... هر چی من میگم، میگی چشم ...
التماس چشم هاش بیشتر شد ... گریه اش گرفته بود ...
- خوب پس نگو ... هیچی نگو ... حرفی نگو که عمل کردنش سخت باشه ...
پرده اشک جلویدیدم رو گرفته بود ...
- برو زینب جان ... حرف پدرت رو گوش کن ... علی گفت باید بری ...
و صورتم رو چرخوندم ... قطرات اشک از چشمم فرو ریخت
خب ... نمی خواستم زینب اشکم رو ببینه ...
تمام مقدمات سفر رو مامور دانشگاه از طریق سفارت انجام داد ... براش یه خونه مبله گرفتن ... حتی گفتن اگر راضی نبودید بگید براتون عوضش می کنیم ... هزینه زندگی و رفت و آمدش رو هم دانشگاه تقبل کرده بود ...
پای پرواز ... به زحمت جلوی خودم رو گرفتم ... نمی خواستم دلش بلرزه ... با بلند شدن پرواز، اشک های من بی وقفه سرازیر شد ... تمام چادر و مقنعه ام خیس شده بود ...
بچه ها، حریف آرام کردن من نمی شدن ...
🔷🔷🔷🔷
💠قسمت پنجاه: سرزمین غریب
نماینده دانشگاه برای استقبالم به فرودگاه اومد ... وقتی چشمش بهم افتاد، تحیر و تعجب... نگاهش رو پر کرد ... چند لحظه موند ... نمی دونست چطور باید باهام برخورد کنه...
سوار ماشین که شدیم ... این تحیر رو به زبان آورد ...
- شما اولین دانشجوی جهان سومی بودید که دانشگاه برای به دست آوردن شما اینقدر زحمت کشید ...
زیرچشمی نیم نگاهی بهم انداخت ...
- و اولین دانشجویی که از طرف دانشگاه ما ... با چنین حجابی وارد خاک انگلستان شده ...
نمی دونستم باید این حرف رو پای افتخار و تمجید بگذارم ... یا از شنیدن کلمه اولین دانشجوی مسلمان محجبه، شرمنده باشم که بقیه اینطوری نیومدن ...ولی یه چیزی رو می دونستم ... به شدت از شنیدن کلمه جهان سوم عصبانی بودم ...
هزار تا جواب مودبانه در جواب این اهانتش توی نظرم می چرخید ... اما سکوت کردم ... باید پیش از هر حرفی همه چیز رو می سنجیدم ... و من هیچی در مورد اون شخص نمی دونستم ...
من رو به خونه ای که گرفته بودن برد ... یه خونه دوبلکس ... بزرگ و دلباز ... با یه باغچه کوچیک جلوی در و حیاط پشتی... ترکیبی از سبک مدرن و معماری خانه های سنتی انگلیسی ... تمام وسایلش شیک و مرتب ...
فضای دانشگاه و تمام شرایط هم عالی بود ... همه چیز رو طوری مرتب کرده بودن که هرگز ... حتی فکر برگشتن به ذهنم خطور نکنه ... اما به شدت اشتباه می کردن ...
هنوز نیومده دلم برای ایران تنگ شده بود ... برای مادرم ... خواهر و برادرهام ... من تا همون جا رو هم فقط به حرمت حرف پدرم اومده بودم ... قبل از رفتن ... توی فرودگاه از مادرم قول گرفتم هر خبری از بابا شد بلافاصله بهم خبر بده ... خودم اینجا بودم ... دلم جا مونده بود ... با یه علامت سوال بزرگ ...
- بابا ... چرا من رو فرستادی اینجا؟ ...
⬅️ادامه دارد ....
@Modafeaneharaam