نماز صبح را با حاج قاسم خواندم
گفت برو ببین حسین پورجعفری آمده یا نه؟
پشت در ایستاده بود به نماز،
گفتم چرا اینجا؟ چرا نیامدی داخل؟
گفت: من سالهاست نماز صبحم را اینجا میخوانم.💔
#شهید_حسین_پورجعفری
@Modafeaneharaam
2.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 گرامیداشت سالگرد شهادت فرماندهان مقاومت در بصره
🔸اهالی بصره، مراسم مختلفی به مناسبت دومین سالگرد شهادت فرماندهان پیروزی شهیدان سلیمانی و ابومهدی برگزار کردند.
🔸شمار زیادی از زنان بصره با شرکت در مراسمی نمادین، یاد و خاطره فداکاریهای فرماندهان شهید مقاومت را گرامی داشتند.
#سالگرد_دوم_حاج_قاسم
@Modafeaneharaam
4.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠#_دعوت_مهران_رجبی_به_پویش_فاطمیه
🔺بمناسبت ایام فاطمیه و به عشق حضرت زهرا (س) شما می توانید با هر توان مالی در تهیه های بسته های مواد غذایی و اطعام ۳۰۰ هزار نیازمند در ظهر شهادت آنحضرت در مناطق محروم کشور مشارکت نمایید.
🔺️جهت کسب اطلاعات بیشتر به سایت:
🌐https://fatemiehrazavi.com/
🔺️شماره کارت به نام فاطمیه رضوی:
6037997750004062
🔺️درگاه پرداخت آنلاین:
https://me.sizpay.ir/fatemieh
@Modafeaneharaam
طنین آهم بر پاست مادر
تنفگم بر زمین تنهاست مادر
غریبانه نمردم دراین بیابان
سرم بر دامن زهراست مادر
#شهید_محمد_سخندان
@Modafeaneharaam
9.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌ویژه
🎥 ببینید | روایتی از معرفت و دغدغهمندی حاج قاسم در رفع گرفتاری مردم
🔸شما را فراموش نمیکنم، همیشه در ذهنم هستید...
🏳 بخشی از مستند #خاطرات_آن_مرد
@Modafeaneharaam
🌷شهـادت ....
اجر کسانی است که در زندگی خود
مدام در حال درگیری با نفساند
و زمانی ڪه نفس سرڪش خود
را رام نمودند،
خداوند به مزد این جهاد_اڪبر،
شهادت را روزی آنان خواهد کرد
#شهیدحجتاللهرحیمی🌷
🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸
@Modafeaneharaam
📌سلیمانی نیوز | وحشت رژیم صهیونیستی از تصویر حاج قاسم
🔸افیخای ادرعی، سخنگوی عربزبان ارتش رژیم صهیونیستی در صفحات خود در شبکههای اجتماعی نسبت به برافراشتهشدن بیلبورد شهدای مقاومت حاج قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس در خیابانهای بیروت اعتراض کرد.
🔸این سخنگوی ارتش صهیونیست که نمیتوانست وحشت و ناراحتی خود را کتمان کند، با انتشار تصویری از یک بیلبورد نوشت، تصور کنید این بیلبورد در کجا برافراشته شده است؟ متاسفانه اینجا بیروت است.
🔸او در پایان پیام خود از مخالفان خطمشی مقاومت خواست تا (همسو با اسرائیل) به اعتراض علیه چنین رفتاری بپردازند.
#سالگرد_دوم_حاج_قاسم
@Modafeaneharaam
⚠️ #تــنگـــر
بعضی از آیات هستند ڪه وقتۍ
اونا رو میخـونم شـرمنده ی خدا
میــــشم مـثل همـــــین آیه ⇩⇩
«أَلَیْــسَ اللَّهُ بِـــڪَافٍـــ »
آیاخدا برای بندهاش کافۍنیست؟
@Modafeaneharaam
8.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 نماهنگ ویژه مراحل ساخت و بهرهبرداری از دیوارنگاره عظیم ویژه حاج قاسم در شهر کرمان
@Modafeaneharaam
🔰برشی از وصیتنامه سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی❤️
✍️خدایا! تو را سپاس که مرا صلب به صلب، قرن به قرن، از صلبی به صلبی منتقل کردی و در زمانی اجازه ظهور و وجود دادی که امکان درک یکی از برجستهترین اولیائت را که قرین و قریب معصومین است، عبد صالحت خمینی کبیر را درک کنم و سرباز رکاب او شوم.
🔹اگر توفیق صحابه رسول اعظمت محمد مصطفی را نداشتم و اگر بیبهره بودم از دوره مظلومیت علیبنابیطالب و فرزندان معصوم و مظلومش، مرا در همان راهی قرار دادی که آنها در همان مسیر، جان خود را که جان جهان و خلقت بود، تقدیم کردند.
#مرد_میدان
#سردار_دلها
@Modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
🌺🌿🌺🌿🌺🌿 🌿🌺🌿 🌺🌿 🌿 ⚡️ادامه داستان واقعی ✅🌺 #بدون_تو_هرگز🌺✅ 💠قسمت شصت و سوم : خدای تو کیست؟ . خنده اش
🌺🌿🌺🌿🌺🌿
🌿🌺🌿
🌺🌿
🌿
⚡️ادامه داستان واقعی ✅🌺 #بدون_تو_هرگز🌺✅
💠قسمت شصت و پنج : برو دایسون
یکی از بچه ها موقع خوردن نهار ... رسما من رو خطاب قرار داد ...
- واقعا نمی فهمم چرا اینقدر برای دکتر دایسون ناز می کنی... اون یه مرد جذاب و نابغه است ... و با وجود این سنی که داره تونسته رئیس تیم جراحی بشه ...
همین طور از دکتر دایسون تعریف می کرد ... و من فقط نگاه می کردم ... واقعا نمی دونستم چی باید بگم ... یا دیگه به چی فکر کنم ... برنامه فشرده و سنگین بیمارستان ... فشار دو برابر عمل های جراحی ... تحمل رفتار دکتر دایسون که واقعا نمی تونست سختی و فشار زندگی رو روی من درک کنه ... حالا هم که ...
چند لحظه بهش نگاه کردم ... با دیدن نگاه خسته من ساکت شد ...از جا بلند شدم و بدون اینکه چیزی بگم از سالن رفتم بیرون ... خسته تر از اون بودم که حتی بخوام چیزی بگم ...
سرمای سختی خورده بودم ... با بیمارستان تماس گرفتم و خواستم برنامه ام رو عوض کنن ...
تب بالا، سر درد و سرگیجه ... حالم خیلی خراب بود ... توی تخت دراز کشیده بودم که گوشیم زنگ زد ...
چشم هام می سوخت و به سختی باز شد ... پرده اشک جلوی چشمم ... نگذاشت اسم رو درست ببینم ... فکر کردم شاید از بیمارستانه ... اما دایسون بود ... تا گوشی رو برداشتم بدون مقدمه شروع کرد به حرف زدن ...
- چه اتفاقی افتاده؟ گفتن حالتون اصلا خوب نیست ...
گریه ام گرفت ... حس کردم دیگه واقعا الان میمیرم ... با اون حال ... حالا باید ...
حالم خراب تر از این بود که قدرتی برای کنترل خودم داشته باشم ...
- حتی اگر در حال مرگ هم باشم ... اصلا به شما مربوط نیست ...
و تلفن رو قطع کردم ... به زحمت صدام در می اومد ... صورتم گر گرفته بود و چشمم از شدت سوزش، خیس از اشک شده بود.
🔷🔷🔷🔷
💠قسمت شصت و شش : با پدرم حرف بزن
پشت سر هم زنگ می زد ... توان جواب دادن نداشتم ... اونقدر حالم بد بود که اصلا مغزم کار نمی کرد که می تونستم خیلی راحت صدای گوشی رو ببندم یا خاموشش کنم ... توی حال خودم نبودم ... دایسون هم پشت سر هم زنگ می زد ...
- چرا دست از سرم برنمی داری؟ ... برو پی کارت ...
- در رو باز کن زینب ... من پشت در خونه ات هستم ... تو تنهایی و یک نفر باید توی این شرایط ازت مراقبت کنه ...
- دارو خوردم ... اگر به مراقبت نیاز پیدا کنم میرم بیمارستان...
یهو گریه ام گرفت ... لحظاتی بود که با تمام وجود به مادرم احتیاج داشتم ... حتی بدون اینکه کاری بکنه ... وجودش برام آرامش بخش بود ... تب، تنهایی، غربت ... دیگه نمی تونستم بغضم رو کنترل کنم ...
- دست از سرم بردار ... چرا دست از سرم برنمی داری؟ ... اصلا کی بهت اجازه داده، من رو با اسم کوچیک صدا کنی؟...
اشک می ریختم و سرش داد می زدم ...
- واقعا ... داری گریه می کنی؟ ... من واقعا بهت علاقه دارم... توی این شرایط هم دست از سرسختی برنمی داری؟ ...
پریدم توی حرفش ...
- باشه ... واقعا بهم علاقه داری؟ ... با پدرم حرف بزن ... این رسم ماست ... رضایت پدرم رو بگیری قبولت می کنم ...
چند لحظه ساکت شد ... حسابی جا خورده بود ...
- توی این شرایط هم باید از پدرت اجازه بگیرم؟ ...
آخرین ذره های انرژیم رو هم از دست داده بودم ... دیگه توان حرف زدن نداشتم ...
- باشه ... شماره پدرت رو بده ... پدرت می تونه انگلیسی صحبت کنه؟ ... من فارسی بلد نیستم ...
- پدرم شهید شده ... تو هم که به خدا ... و این چیزها اعتقاد نداری ... به زحمت، دوباره تمام قدرتم رو جمع کردم ... از اینجا برو ... برو ...
و دیگه نفهمیدم چی شد ... از حال رفتم ...
⬅️ادامه دارد ....
@Modafeaneharaam