مدافعان حرم 🇮🇷
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت* * #براساس_زندگینامه_شهید_عبدالمجید_سپاسی* * #نویسنده_غلامرضا_کاف
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت*
* #براساس_زندگینامه_شهید_عبدالمجید_سپاسی*
* #نویسنده_غلامرضا_کافی*
* #قسمت_دوازدهم*
ماشین حاضر، به کار رفتن و رسیدن،نمیخورد .
چشم می دوانند. خط گرد و غبار نزدیک میشود .جای تعارف نیست .تا شهر رضا، زحمت به ناشناس مهربان می دهند .در بیمارستان شب را به صبح می رسانند و بالاخره راهی شیراز می شوند.
عاطفه پرستار بیمارستان نمازی طبق معمول که هر وقت مریضی سر میرسد به کمکش می رود, این بار نیز به طرف آمبولانس میدود. پیش چشمش سیاه میشود هول برش می دارد .نفسش بند می آید .شاپور است با سر باندپیچی شده! با داداش مهدی و دایی! یعنی چه اتفاقی افتاده؟!
دختر بابایی باشد یا نباشد احساسش به پدر متفاوت است نوع پسران است. بدن بی تحرک جعفر آقا روی تخت قرار میگیرد و بانوی سفید پوش دورش پر میزند معاینه و درمان شروع میشود. احترام پرستار بخش نیز به کار سرعت بخشیده است .نخاع بر اثر شی تیز قطع شده است .کاری نمیشود کرد. باید تا آخر عمر با همین حالت فلج باقی بماند.
شاپور پس از بستری شدن پدر به سراغ مغازه میرود. تعمیر پمپ و اینجور چیزها .کاری که پس از سالها شاگردی امروز برای خودش ارباب شده. حالا یک ماه از مریضی پدر میگذرد و هیچ وقت نتوانسته است در ساعت ملاقات به دیدنش برود .هر شب بعد از ساعت ۸ که مغازه را بسته به عنوان برادر خانم پرستار، دزدکی وارد بخش شده است و با پدر خوش و بش کرده سر به سرش گذاشته و بعد به خانه آمده است.
روز یازدهم آبان بود ساعت ۱۰ و نیم صبح که مهدی در آستانه در ظاهر شد. حاجت به دیدن لباس های سیاه و چشم های سرخ شده و لب های آویزان برادر نبود. همین حاضر شدن همه چیز را بر قلب بی تاب شاپور ریخت. بی اختیار رنج پدر را برای دقایقی با صدای بلند گریست.
مجید مدرسه است و هم باید بیاید ساعتی بعد دست شاپور پشت سرش می افتد و از مدرسه دور می شوند. پلکهای مجید حالت متفاوتی ندارد شره آبی که از لبه حوض سر ریز کرده است از حیاط خانه هم سر ریز کرده است ویل و شیون زنان.
#ادامه دارد....
•┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
@Modafeaneharaam
9.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 نقش حاج قاسم بعد از جنگ در رفع ناامنیهای ایران، بهروایت سردار عزیزجعفری
@Modafeaneharaam
❤️ #سلام_امام_زمانم❤️
🍃🌸دیریست که آواره ی دشتی آقا
🌸🍃رفتی و دوباره برنگشتی آقا ...
🍃🌸شاید که تو آمدی و دیدی خوابیم
🌸🍃از خیر تماممان گذشتی آقا...
💚 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج💚
🌹تعجیل درفرج #پنج صلوات🌹
@Modafeaneharaam
11.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امام على عليه السلام:
العَجَبُ مِمَّن يَدعو ويَستَبطِئُ الإِجابَةَ، وقَد سَدَّ طَريقَها بِالمَعاصي
تعجّب است از كسى كه دعا مى كند و اجابتِ آن را كُند مى شمارد، در حالى كه راه اجابت را با گناهان، بسته است
تذكرة الخواص صفحه137
@Modafeaneharaam
🔸هجدهمین فراز از وصیتنامه شهید حاج قاسم سلیمانی:
🔹بدانید که میدانید مهمترین هنر خمینی عزیز این بود که اول اسلام را به پشتوانه ایران آورد و سپس ایران را در خدمت اسلام قرار داد. اگر اسلام نبود و اگر روح اسلامی بر این ملت حاکم نبود، صدام چون گرگ درندهای این کشور را میدرید؛ آمریکا چون سگ هاری همین عمل را میکرد، اما هنر امام این بود که اسلام را پشتوانه آورد؛ عاشورا و محرّم، صفر و فاطمیه را به پشتوانه این ملت آورد، انقلابهایی در انقلاب ایجاد کرد، به این دلیل در هر دوره هزاران فداکار جان خود را سپر شما و ملت ایران و خاک ایران و اسلام نمودهاند و بزرگترین قدرتهای مادی را ذلیل خود نمودهاند. عزیزانم، در اصول اختلاف نکنید.
#چهل_چراغ
#حاج_قاسم
@Modafeaneharaam
اطلاعیه📣
سردار رشید اسلام، جانباز هشت سال دفاع مقدس پس از یک عمر تحمل و رنج جانبازی عاقبت به یاران شهیدش پیوست💔
همه دعوتید به مراسم شهید سید حشمت الله موسوی صابر🌹
یاد شهدا با صلوات❤️
@Modafeaneharaam
﷽
✍🏻بخشی از وصیتنامه شهید
❤️از مردم ایران میخواهم تفرقه اندازی نکنید،با هم متحد باشید،دین اسلام را سربلند نگه دارید.
💛نماز را اول وقت و با حضور قلب بخوانید،پدر و مادر را گرامی و محترم بدارید.
💚پیوند به ائمه اطهار(ع) و به خصوص امام هشتم را مستحکم کنید و خدای متعال و مهربان را در همه حال به یاد داشته باشید.
#شهید_رضا_حاجی_زاده🌹
@Modafeaneharaam
10.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 مراسم تشییع پیکر مرحومه سبا بابایی، «کونیکو یامامورا» مادر شهید محمد بابایی
#صلوات
@Modafeaneharaam
📌خاطره خواهر شهید از ملاقات با سردار سلیمانی
✍زهره هادی، خواهر شهید ابراهیم هادی: به مشهد برای زیارت رفته بودم که سردار سلیمانی شهید شد و من واقعا شوکه شدم فکر میکردم که ابراهیم را از دست دادهام و زمان تشییعش است. به صحن رضوی رفتم، از صبح تا شب آنجا بودم اما چیزی قسمتم نشد یک نفر به من گفت که اگر می گویید شهدا کمک میکنند و آقا ابراهیم دستگیر است پس چرا نتوانستی سردار را ببینی و من هم گفتم که هر چه صلاح باشد همان اتفاق میافتد.
از بین جمعیت گذشتم به یکی از دوستان تماس گرفتم و به منزل آمدم و تصور کردم دیگر راهی برای دیدار با سردار ندارم. ناامید بودم که او را ندیده ام مثل ابراهیمم که سال ها او را ندیدم حتی یک استخوانش را هم ندیدم و لمس نکردم. حال، سردار در یک قدمیام بود و با او خداحافظی نکرده بودم دوست داشتم با او صحبت کنم تا سلام مرا به ابراهیم برساند. نزدیک خانه که شدم یکی از دوستان با من تماس گرفت و گفت اگر دوست داری سردار را ببینی به فرودگاه بیا. سریع به فرودگاه رفتم، وارد که شدم مرا صدا کردند و من هم کلی وسیله همراهم بود، با این حال مرا سوار کردند و اصلا عجیب بود که گیت بازرسی هم رد نشدم، دم هواپیما با ماشین ما را بردند و جلوی پلکان ایستادم سرداران و نیروهای حفاظتی آنجا بودند، قرار بود پیکر را بالا بیاورند و من هم بالا رفتم.
یکی از دوستان آقا ابراهیم مرا دید و شناخت. مسئول برنامهها بود، او گفت شما اینجا چه میکنی؟ من هم گفتم نمیدانم. او گفت کار آقا ابراهیم است، او هم گفت ما به تهران می رویم همراه ما اگر می خواهی بیا اما من بچه ها و وسایل ها همراهم بودند، دلم شکسته بود می خواستم با سردار خداحافظی کنم و سلام مرا به ابراهیم برساند. پیکر سردار را آوردند من هم جلو رفتم، عجب شبی بود با هم نجوا کردیم، حال عجیبی داشتم شهد شیرینی در وجودم نشست که همان آرامم کرد و به او گفتم خوشا به سعادتتان که پیکرتان قطعه قطعه آمد سلام مرا به ابراهیم برسانید فقط خواستم همین را بگویم.
بعد فهمیدم وقتی شهدا جایی دعوتت میکنند، همینطور کارها درست میشود من هم با همان وضع آنجا بودم و بعد دیگر نمیتوانستم بمانم از پلکان پایین آمدم بچهها را برداشتم و بیرون رفتم، الان اگر این را من تعریف کنم میگویند خواهر شهید است اما از دوستان ایشان بپرسید کسانی که هر شب جمعه سر خاک او میآیند من هم از دور با روبنده تماشا میکنم اصلا جلو نمی روم که بگویند خودنمایی می کند، دختر و پسرهایی که سر مزار شهید می نشینند، اینها کنار ما هستند مثل ابراهیم که همیشه کنار من است همه جا با من نفس می کشد و کارهایم را تأیید یا رد می کند بالاخره برادر بزرگم است./فارس.
@Modafeaneharaam