کسی که از خمپاره قلیون درست میکنه رو از چی می ترسونید؟
@Modafeaneharaam
📣📣خانمااااا دیگه واسه روز مرد جوراب نخرید🤭❌
کادوهای خاص و شگفت انگیز آوردم براتون😍👌
قاب گوشی با طرح اختصاصی همسر♥️
تابلو تبریک و قدردانی روز پدر👨🏻
چاپ فرش با تصویر آقایی🙈
چاپ تیشرت با تصویر اختصاصی👕
چاپ ماگ با عکس همسری🙊
چاپ جاسووییچی و آویز ماشین🚗 و...
این کادوها تو بازار نیست نگرد😌
فقط بیا اینجا👇👇
https://eitaa.com/joinchat/541131085C4f4334d91f
مرد خونه تو اینطوری غافلگیر کن😍
#امام_هادی علیهالسلام:
در زمان غیبت اگر نبودند علمائی که
. دعوت به قائم ما کنند؛
. از دین خدا دفاع کرده؛
. بندگان ضعیف را از چنگال شیطان رها سازند…
احدی باقی نمیماند مگر مرتد میشد!
@Modafeaneharaam
📌#روایت_کرمان
«چشم انتظار»
🌟آمده بود جلوی ایستگاه پرستاری که درخواست کند نیروی تاسیسات بیاید و تلویزیون اتاق امیرعلی را راه بیندازد تا برایش انیمیشن و فیلم بگذارند که کمتر بهانه بگیرد.تلویزیونی که عمدا از کار انداخته بودنش تا امیرعلی، اسم مادر و خواهرش را قاطی اسم شهدا نبیند و نشوند.
عموی امیرعلی بود.با موهای جوگندمی و پیراهن آبی رنگ که زار می زد مال خودش نیست و اگر می گشتی شاید همان اطراف لباس مشکی خودش را پیدا می کردی.پرستار از سر کنجکاوی پرسیده بود:«حالا به امیر علی چی میگین؟ اینجا که مثل آی سیو ملاقات ممنوع نیست.مامانشو میخواد ببی....» و عمو نگذاشته بود حرف پرستار تمام شود و با جدیت گفته بود:«نمیگیم....نمیگیم...»
و گریه نکرده بود و به زحمت یک لبخند ساختگی ساخته و رفته بود سمت اتاق امیرعلی.
پسرک مجروح و بی حال روی تخت خوابیده بود و دستش را گذاشته بود روی سر باندپیچی شده اش و به اداهای ساختگی پسر عمویش می خندید و خیالش راحت بود مادرش توی خانه منتظر است که امیرعلی خوب شود و برود پیشش.
پرستار نگاهش خیره مانده بود به در اتاق و نمی دانست باید برای زودتر خوب شدن امیرعلی و برگشتنش به خانه،دعا کند یا نه...
📝 راوی: مهدیه سادات حسینی
🥀جانباز #امیرعلی_سلطانی_نژاد
برادر شهیده #مریم_سلطانی_نژاد
و فرزند شهیده #نغمه_گلزاری
@Modafeaneharaam