🚩 تا آمد توی قاب چشمها، همه را آتش زد. دختر تو مرام ما خیلی عزیز است و بابایی! از اول تا آخر مراسم حواسم پرتش بود. خیسی چشمش خشک نشد. از بغل همه میرفت تا برسد به مادر داغدارش. شانه زنها تا رو برمیگرداند شروع میکرد به تکان خوردن. روضهای مجسم و مسلم بود زینب خانم دو ساله؛ نازدانه شهید امیرمحسن!
#شهید_امیرمحسن_حسننژاد
#راسک
@Modafeaneharaam
💢افزایش شهدای حمله تروریستی چابهار و راسک به ۱۶ نفر
🔹شهدای سپاه:
۱- احمد حبیبی فر
۲- سعید جهان تیغ
۳- امیر محسن حسن نژاد
۴- حسین انتظاریان
۵- حسین سرسنگی
۶- حامد عبدالهی ( بلوچ شیعه)
۷- محمدحسین بامری (بسیجی بلوچ شیعه)
۸- جابر بلوچی جان ( بسیجی اهل سنت )
۹- عیسی آسکانی (بسیجی اهل سنت)
۱۰- امین دهانی ( بسیجی اهل سنت)
۱۱- انور پاشاه ( بسیجی اهل سنت)
۱۲- محمد بچوه( سرباز اهل سنت)
🔹انتظامی:
۱۳- عباسعلی میر
۱۴- مسلم کریمی
۱۵- جواد جهان بیگی
۱۶- سید محسن حسین نیا
@Modafeaneharaam
🔸 امام خامنه ای (مدظله العالی) عباشون رو دادن که بذارن رو کفن سردار مجاهد شهید زاهدی🥀
@Modafeaneharaam
شهادت دو مامور پلیس در زاهدان
🔹دقایقی پیش در درگیری اشرار مسلح در زاهدان دو مامور پلیس به شهادت رسیدند.
🔹بر اساس این خبر پلیس قصد مداخله در این درگیری و ختم غائله را داشته که این اشرار دست به تیراندازی زده و دو مامور پلیس را به شهادت میرسانند.
@Modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
♻️سلام خدمت خانواده های شهدا ✋🏻 ✅بازسازی تصویرشهدا با هوش مصنوعی در هیته ی کاریم هست هر کدام از خا
نمونه کار ایشون هست
اگر عکس شهیدتون قدیمی و اسیب دیده هست میتونید مراجعه کنید به ایدی ایشون
@Modafeaneharaam
33.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سنگتمام اصفهانیها در تشییع سردار مقاومت💔
@Modafeaneharaam
📢 #معرفی_کتاب | روزهای پیامبَری
🔹کتاب «روزهای پیامبری» زندگی یک پیامرسان را روایت میکند اما نه یک پیامرسان معمولی، بلکه پیامرسانی که وظیفه رساندن پیام شهادت رزمندگان را به خانوادههایشان دارد. پیامرسانی که وقتی به خانه شهید میرود و زنگ میزند نمیداند که قرار است چه کسی پشت درب بیاید و خبر را به او بدهد. یک مادر پیر تکیده است یا یک دختر کوچک هفت ساله که منتظر است تا با پدر به مدرسه برود. یک پدر پیر بازاری است یا یک همسر جوان تازه عقد کرده یا یک پسر بازیگوش که مدت هاست پدر را ندیده و دائم بهانه او را می گیرد...
@Modafeaneharaam
5.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آخرین سلام نظامی پسر به پدر شهیدش 💔
@Modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 #خاطرات_دفاع_مقدس* #نویسنده_محمد_محمودی* #گلابی_های_وحشی #قسمت_بیست_
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀
#خاطرات_دفاع_مقدس*
#نویسنده_محمد_محمودی*
#گلابی_های_وحشی
#قسمت_بیست_هفتم
حس کنجکاوی موجب شد تا برای لحظه هم که شده از بالای خاکریز میدان نبرد را نگاه کنم. به اتفاق زبیر به بالای خاکریز رفتیم صحرایی عظیم در میان دود و آتش و
انفجار نمایان بود.
سیم های خاردار و موانع آب گرفتگی وسیع منطقه برایم عجیب و تازگی داشت. هنوز آن صحنه ها را خوب مرور نکرده بودیم که آقای نیازی با نهیب و تشر ما را به پایین خاکریز کشاند.
حدود ساعت یازده صبح بود که عدس پلوی بسته بندی شده بین نیروها تقسیم شد اسکله ی لشکر آماده ی انتقال بچه ها بود سکاندارها قایق های خود را روشن کرده و به محض اعلام فرماندهان سوار بر قایق شدیم.
هر قایق ظرفیت هشت نه نفری را داشت من و زبیر یک لحظه از همدیگر جدا نمیشدیم .وقتی از میان ردیف های موانع و سیم خاردار رد میشدیم مسیرهایی که شب گذشته توسط گردانهای غواص باز شده بود را می دیدم.
در فاصله ی هر چند متری قرصهای شب نمایی که توسط بچه های اطلاعات بر پایه ها نصب شده بود حکایت خود را داشت مقداری که به جلو رفتیم قایق خاموش شد. سکاندار خود را به داخل آب انداخت خواستیم کمکش کنیم،
گفت:
نه لازم نیست اگر شما خیس شوید برای رفتن به عملیات کارتان مشکل میشه .
عمق آب کم بود و پروانه ی موتور قایق در آب گیر کرده بود. سکاندار خیلی زود پروانه را از میان گل و لای بیرون کشید. سپس قایق را روشن کرد و با احتیاط مسیر را ادامه داد. خمپاره هایی که در فاصله چند متری دورتر از ما در آب منفجر میشد زیبا و دیدنی بود فواره های آب با هر انفجاری تا ارتفاع زیادی بالا میرفت. فقط شانس ما خوب بود که هدف گیری عراقیها دقیق نبود، وگرنه در همان مسیر می توانستند حرکت قایق ها را متوقف کنند .به ساحل که ،رسیدیم فرماندهان نیروهای خود را حضور و غیاب کردند.
#ادامه_دارد ...
@Modafeaneharaam