eitaa logo
مدافعان حرم 🇮🇷
32.5هزار دنبال‌کننده
31.8هزار عکس
13.3هزار ویدیو
300 فایل
اینجا قراره که فقط از شهدا درس زندگی بگیریم♥ مطمئن باشین شهدا دعوتتون کردن💌 تاسیس 16اسفند96 ارتباط👇 @Soleimaniam5 https://gkite.ir/es/9987697 تبلیغ👇 https://eitaa.com/joinchat/2294677581C1095782f6c عنایات شهدا👇 https://eitaa.com/shahiidaneh
مشاهده در ایتا
دانلود
امام على عليه السلام: حاضر جوابترين مردم كسى است كه خشمگين نشود أحضَرُ الناسِ جَوابا مَن لَم يَغضَبْ غررالحكم حدیث 2950 @Modafeaneharaam
🌹بسم رب الشهدا🌹 شهيد مدافع حرم 🌷سيدابراهيم🌷 به روايت شهيد مدافع حرم 🌷ابوعلى🌷 🌸بعضى وقت ها با بچه ها دور هم مى نشستيم، صحبت مى كرديم و مى خنديديم. سيدابراهيم هم به خاطر شوخ طبعى و شيطنتى كه داشت پا به پاى بچه ها مى آمد. يك بار كنار سفره غذا با بچه ها نشسته بوديم كه سيد با خنده گفت "من از اون آدمايى هستم كه هر كى رو بيشتر دوست داشته باشم مى فرستمش جلوى گلوله تا شهيد شه؛ مثلاً همين ابوعلى چون دوستش دارم مى فرستمش جلوى گلوله." 🌸اين را كه گفت يكى از بچه ها گفت "ابوعلى خواب ديدم با هم از كربلا برگشتيم؛ توى فرودگاه هستيم و تو كت و شلوار پوشيدى كه برى مشهد و منم برم قم." سيد يك دفعه زد زير خنده و گفت "من خواب ديدم دارم با ابوعلى مى رم كربلا. احتمالاً من رو توى كربلا جا گذاشته." بچه ها همه گفتند به به و تعبير به شهادت كردند. 🌸بعد سيد با افسوس گفت "خيالتون راحت! من اون قدر آنتى شهادت زدم كه حالا حالاها هستم." بعد با خنده اضافه كرد "ولى ابوعلى تو حتماً پيكرت مى ره مشهد." دستى به ريش هايش كشيد و گفت "اصلاً نگران مراسم ها نباش. براى مداحى محمود كريمى رو مياريم؛ سخنران آقاى پناهيان خوبه؟ بنرها رو هم مى دم داداشم محمدحسين بزنه. تو شهيد شو ما حسابى برات سنگ تموم مى ذاريم." من هم با خنده گفتم "شهادت همه رو كه ديدم بعداً مى رم." غذا كه تمام شد با شوخى گفتم "آقايون اگه سير نشديد به ما چه! غذا همين بود." همه خنديدند و سفره را جمع كرديم. ✍️ برگرفته از كتاب: ""؛ شهيد مصطفى صدرزاده انتشارات روايت فتح @Modafeaneharaam
و سلام بر او که میگفت: خدا، خدا، خدا همه چیز دست خداست تمام مشکلات بشر به خاطر دوری از خداست ... @Modafeaneharaam
💌 این‌جور آدم‌ها شهید می‌شوند! @Modafeaneharaam
نائب زیاره همه بزرگواران هستم❤️ @Modafeaneharaam
🌷 🍃 ❤️ 📱 سایز پروفایل 🍃نشر حداکثری... @Modafeaneharaam
🌷 🍃 ❤️ 📱 سایز پروفایل 🍃نشر حداکثری... @Modafeaneharaam
8.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👌گزیده‌ای از جایگاه و شخصیت حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها خواهر بزرگوار امام رضا علیه‌السلام پیشاپیش میلاد با سعادت خانم حضرت معصومه سلام الله علیها و روز دختر رو خدمت شما تبریک عرض میکنم. آغاز دهه کرامت گرامی باد❤️ @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
6.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🤩نقاره نوازی در شب ولادت حضرت معصومه (س) در حرم مطهر رضوی @Modafeaneharaam
... سلام بر تو که شدی فداها ابوها سلام بر قدم‌های پاکت که با آمدنت، عزت بر دختران سرزمینم بخشیدی! ای بانوی سرزمین نور، ای نگین انگشتری شهر قم! سلام! سلام بر تو که دختر شهیدی! سلام بر تو که خواهر شهیدی! سلام بر تو که خودِ شهیده‌ای! بانو! سرزمینم دخترانی دارد که مانند شما نامشان فاطمه است! مانند شما دختر شهیده اند! مانند شما عزیز دل بابا هستند! مانند شما شده اند افتخار بابا! بانو جان! به یُمن ناز قدوم شما، زاد روز میلادت را تبریک می‌گویم به تمام دختران سرزمینم! فاطمه حلما خانم دِتَر بابا! دردانه‌ی شهید مدافع‌حرم رضا حاجی زاده💛 🌸 🎊🦋 @Modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 #خاطرات_دفاع_مقدس* #نویسنده_محمد_محمودی* #گلابی_های_وحشی #قسمت_پنجاه
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 * * ماشین که ترمز کشید و ایستاد پیاده شدیم. پیراهن سیاهم از گرد و غبار جاده رنگ خاکستری گرفته بود. برادرم سیفور که روز قبل با فرهام پسر عمویم گله را آورده بودند از راه رسید. چادرهای سیاه برات و مشهدی رضا و مشهدی خلیفه برپا بود نگاهم به کاکل درخت گلابی وحشی افتاد که تازه به گل افتاده بود و گلهای سفیدش در تیغ آفتاب به زردی میزد نگاهم لیز خورد روی تنه درخت و آن شاخه ای کـه بـا عبدالرسول از آن طنابی میآویختیم و تاب درست میکردیم. بغض گلویم را میفشرد .انگار سایه ای از کنارم رد شد .نگاهم چرخید به طرفش. مشهدی خاتون زنِ مشهدی خلیفه بود به طرف مادرم رفت. مادر دستی بر پیشانی گذاشته بود و نای بلند شدن نداشت پلکهایش به هم میخورد و آب دهان قورت می داد . انگار اشکهایش تمام شده بود. مشهدی خاتون دستش را گرفت _بلند شو بریم .گریه نکن بچه هات ناراحت میشن نگاهم به چشمهای سبز رنگ مشهدی خاتون افتاد که در میان پلکهایی که تند تند میزد در اشک می غلتید. آن طرف پدر دستها را زیر بغل گرفته بود و آن دور دست و کوه رنج را نگاه می کرد. عمه گلاب هم سر رسید .عمو برات از پشت چادرها بغلی هیزم روی دوش داشت و پایین می آمد. همسایه ها جمع شده و اساس خانه را از بار وانت پیاده کردند آن سال و آن بهار چشمه گل زردی زیبایی سالهای قبل را نداشت. دکان مشهدی رضا هم در میان همان سنگ چینیها و زیر سایه گلابی وحشی بود. ... @Modafeaneharaam